به گزارش ایکنا؛ تاریخ شکوهمند انقلاب اسلامی در کنار تمام فراز و فرودهایش یکی از مهمترین گفتمانهای خود در عرصه فرهنگ و هنر را انتقال مبانی گفتمان انقلاب اسلامی در قالب شعارِ «دفاع از مظلوم در برابر ظالم» و مقاومت؛ ایستادگی و پایداری در برابر عاندان و حاسدان این نظام انقلابی و اسلامی و خاک پاک ایرانزمین به ثبت رسانده است. مفهومی که تجلی آن را بعد از گذر بیش از چهار دهه از انقلاب اسلامی نه تنها در بُعد ملی که در ابعاد مختلف بینالمللی شاهد هستیم.
از سوی دیگر نباید این اصل مهم را از خاطر دور داشت که یکی از مهمترین رسالتهای حوزه ادبیات، ثبت تاریخ؛ فرهنگ و کُنشهای مردمان هر سامان و دیاری در سایه بازتاب شکوه و افتخار سیر گذران تاریخ مردمان آن دیار و کشور بهشمار میرود.
آنچه که عملیات «وعده صادق» در ساحت تحقق پاسخ به تجاوز و تعدی رژیم اشغالگر قدس داد، علاوهبر ابعاد اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن در قامت ثبت، ضبط و انتقال این میراث عظیم در راستای رسالت پایداری و مقاومت ملت ایران، سهم و رسالتی است که برعهده و گرده ادبیات آن هم «ادبیات دفاع مقدس»؛ «ادبیات مقاومت» و «ادبیات پایداری» گذاشته شده است.
حال به این بهانه و در ساحت مرور داشتهها و آوردههای ادبیات دفاع مقدس و پایداری، چه در مواجهه با عملیات «وعده صادق» و چه آنچه در تاریخ بشکوه بیش از ۴۵ سالهای که از انقلاب اسلامی پشت سر گذاشتهایم را در قالب میزگردی تعاملی با رویکردی صریح با کارشناسان، محققان و پژوهشگران ارشد حوزه ادبیات مقاومت به بحث گذاشتهایم.
آنچه در ادامه از خاطر شما میگذرد، بخش دوم و پایانی این نشست تعاملی خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) با زهره دانشور؛ پژوهشگر ارشد حوزه مطالعات فرهنگی و ادبیات پایداری و هدی محمدی؛ منتقد ادبی و پژوهشگر شاخه مطالعات فرهنگی است.
تمرکز این نشست در گام دوم آن بر آسیبشناسی ادبیات مقاومت و ادبیات پایداری به ویژه آثار خلق شده توسط نویسندگان نسل دوم و سوم انقلاب است که هر دو کارشناس حاضر در این نشست، این دو گروه را نمایندگی میکنند.
در بخش پیشین گفتوگو نیز به این مسئله اشاره کردم که وقتی ما با دید «پدیدارشناسی» درباره مولفهای کلانی چون «مقاومت» با تمام ابعاد آن صحبت میکنیم و حال به بازتاب بروز و ظهور آن در ساحت ادبیات نگاهی ویژه داریم، مهمترین آسیب از دیدگاه من متوجه این نکته است که هنوز آنگونه که شایسته و بایسته درک مفهوم مقاومت است به تحقق این درک از پدیدهای به نام «مقاومت» و «پایداری» دست نیافتهایم. به بیانی سادهتر، ما هنوز کُنهِ مفهوم مقاومت جامعه ایرانی را فهم نکردهایم.
این مولفه زمانی به عنوان مولفهای مهم و سترگ رُخنمایی میکند که به این مهم آگاه باشیم که درک و فهم این مسئله است که از اساس و بنیان به خالق اثر ادبی یا هر تولیدکننده محصول فرهنگی و هنری در هر ساحتی از جمله ساحت تولیدکننده محصولات فرهنگی - هنری با موضوع مقاومت و پایداری میگوید که از چه زبان، نگاه، روایت و بیانی برای انتقال آنچه که در ذهن او در مقام دغدغه ثبتشده است بهره ببرد.
ابتدا برای اینکه ذهن شما یا خوانندگان به سمتوسوی دیگری نرود باید بگویم آنچه درباره مسئله کودک و نوجوان در این گفتوگو میگویم صرفاً مبتنی بر تولیدات فرهنگی و رسانهای استوار است. یعنی رویکرد صحبتهای من در این گفتوگو با نهادهایی مانند نهاد هیئت، یا خانواده یا آموزشوپرورش استوار نیست.
اما در پاسخ به این پرسش باید بگویم؛ درباره مسئله کودک، نوجوان و اینکه چرا در خلق آثار مبتنی با مفهوم کلانی چون «مقاومت» و انتقال معارف، داشتهها و آوردههای آن برای نسل امروز موفق عمل نکردهایم، باید بگویم که ما اصلاً برای این گروه سنی کاری انجام ندادهایم. آنچه که تا به امروز صورت گرفته یا به قولی اقداماتی که تا این لحظه انجام شده از مسیر اشتباهی عبور کرده است.
برای ترسیم این مسیر درباره ادبیات دفاع مقدس و مقاومت با مخاطب هدف کودک، نوجوان و جوان امروز؛ اگر از ادبیات دهه 60 که قدرت آن را بیشتر ما وامدار کسانی هستیم که در همان سالها زیست کردهاند؛ نگاه و روایت مستقیم خود را بازتاب داده و یا در دهه 70 همان افراد به بسط و گسترش آن نگاه از پیش ارائه شده پرداختهاند و تولیداتی که در همان دهه صورت گرفته که امروز هم اغلب آثار ماندگار یا به تعبیر رسانهای آن شاهکارهای تولید شده در حوزه دفاع مقدس را مبتنی بر همان دو دهه نخست بدانیم، بگذریم؛ همه این مولفهها بازتابدهنده این مهم است که جز موارد استثناء؛ قاطبه کارهای تولید شده مربوط به حوزه مخاطب بزرگسال است و بر حوزه ادبیات کودک و نوجوان استوار نیست.
در بیان دلایل وقوع این آسیب باید به موارد مخالفی اشاره کرد. یکی از آنها بر این مهم استوار است که شاید احساس نیازی در آن زمان شکل نگرفته که کاری برای حوزه کودک و نوجوان با محوریت مفاهیم دفاع مقدس و انقلاب صورت گیرد. تأکید میکنم در صحبتهایم از استثناهایی چون زندهنام قیصر امینپور و نظایری از این نامها میگذرم. دوم آنکه؛ وقتی درباره اثر ادبی ماندگار در حوزه ادبیات مقاومت کودک و نوجوان صحبت میکنم، روی صحبتم با آثاری است که اثرگذاری و جریانسازی آنها به ماندگاری منتج شده است. پس تاکید میکنم منظورم این نیست که کارنامه تولید آثار ادبیات کودک و نوجوان در آن دو دهه صفر است؛ خیر! بههیچوجه! منظورم آن است که در حوزه تولید آثار جریانساز با محوریت کودک و نوجوان در مواجهه با مقولهای به نام دفاع مقدس و مقاومت جز چند نام معدود و استثنا کارنامه قابل قبولی را شاهد نیستیم.
سوم آنکه؛ در استمرار و ادامه مسیر از دهههای 60 و 70 به این سو نیز همین نگاه ادامه داشته است؛ تا جاییکه امروز شما را به این پرسش رسانده که در حوزه ادبیات کودک، نوجوان و جوان با محور دفاع مقدس و مقاومت چه اقداماتی صورتگرفته؟ یا با چه کارنامهای مواجه هستیم؟
در پاسخ به این پرسش که در این دو دهه اخیر برای کودک و نوجوان در حوزه ادبیات پایداری چه اتفاقی افتاد باید بگویم همان اتفاقی که در دیگر گونهها (ژانرها) برای این گروه مخاطبان به وقوع پیوست! یعنی برای جذب مخاطب ما سوژه را تقلیل دادیم! اتفاقی که در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود به اوج خود رسید. هرچند که معتقدم در این چند سال اخیر در شرایط مطلوبتری قرار داریم.
ما در یک بازه زمانی احساس کردیم نسلی که جنگ را ندیده، گویی فهم دقیقی از جنگ ندارد. ادبیات دفاع مقدس در فضایی که رویکرد تحلیلی و تاریخی به خود میگیرد برای نوجوان و جوان ما جذاب نیست؛ چرا که اغلب آنها تمایلی به خواندن تاریخ ندارند. پس این پرسش پیش میآید که با توجه به این مهم باید چه کاری انجام دهیم؟ نکته جالب آنکه انتخاب کارشناسان و پژوهشگران برای رفع این آسیب، انتخاب درستی بود. انتخاب آنها به استخدام درآوردن بستر داستان برای انتقال معارف و مبانی انقلابی و دفاع مقدس برای این گروه سنی بود. چرا که کودک به ویژه نوجوان و جوان اهل خواندن قصه، داستان و رمان هستند. پس اینبار برای بازتاب معارف دفاع مقدس، معرفی شهدا و زندگینامه آنها بستر و زبان داستانی برای ارتباطگیری با حوزه مخاطبان نوجوان و جوان برگزیده شد تا اینگونه به مخاطب جوان و نوجوان نزدیک شویم.
خروجی این اتفاق از اواسط دهه 70 آغاز شد. دقیقاً از سال 1373، برنامهای تولید شد با عنوان «نیمه پنهان ماه» که سوال بسیار جذابی را در بطن مفاهیم خود با مخاطبان نوجوان و جوان قسمت میکرد. آن سوال این بود که با وجود آنکه ما تعدادی شهید داریم و درباره آنها همواره خوانده و شنیدهایم اما همه آنها دارای یک نیمه پنهان هستند! و آن نیمه آن است که تمامی آن شهدا خانوادهای دارند. همسری دارند که فرزندان آنها را بزرگ کرده و یا در سالهایی که آنها در جبهه بودند و یا بعد از دوران شهادتشان تلاش کردهاند که مسیر آنها را چه در حوزه تربیت فرزندان و چه در ادامهدهندهگی فراز و فرود زندگی با همان الگوهای ناب آن سربازان و فرماندهان شجاع و شهید کشور ادامه دهد. آن برنامه با طرح این پرسش که نیمه پنهان شهدا چه مسائل و مبانی هستند بنا کرد رویه خود را استوار کردن و با همین شیوه به ساخت برنامه پرداخت. رویکردی که بسیار مورد اقبال و استقبال نسل نوجوان و جوان دهههای بعد از دوران دفاع مقدس قرار گرفت.
قدرت گیرایی و جذابیت آن برنامه چنان بود که اوایل دهه 80، انتشارات «روایت فتح» مجموعه چندجلدی را با عنوان «نیمه پنهان ماه» در دست تولید قرار داد. تمرکز این مجموعه بر سرداران دوران دفاع مقدس استوار بود. روایت همسران آنها را منتشر کرد و تا به امروز 34 جلد از این مجموعه منتشر شده که بخش مهمی از این روایتها، روایتهایی بسیار جذاب، ناب، خواندنی و اثرگذار هستند.
شاهد این ادعا خود من به عنوان یکی از خوانندگان این مجموعه که در نوجوانی وقتی اثر مربوط به زندگی و روایت همسر شهید باکری را خواندم؛ زمانی که فیلم «موقعیت مهدی» را میدیدم مدام دنبال «صفیه خانم» -همسر شهید باکری- میگشتم. یعنی آنقدر در ایام نوجوانی، خواندن این کتاب و روایت آن بر من تأثیر گذاشته بود.
اما هرچه از تاریخ دوران دفاع مقدس جلوتر آمدیم و در ادامه تبیین مسئله مقاومت با مبحث «دفاع از حرم» و شهدای این عرصه مواجه شدیم؛ به سبب آنکه آن دست از کتابها (نیمه پنهان ماه) میان مخاطبان جای بسیار مطلوبی باز کرده بود و گروه خوانندگان متکثر و متنوعی را به خود جلب کرده بود و بهاصطلاح «آن کتابها در بازار گرفته بود» ما شاهد همان تجربه نگاه بازاری شدیم! تجربهای که به ما میگوید هر جا مخاطبی با نگاه اقتصادی مشتری برای یک محصول یا یک پدیده باکثرت مواجه میشود ما شاهد انبساط آن بازار نیز هستیم؛ ادبیات پایداری تجربه گام گذاشتن به حوزه ادبیات سطحی و نازل را به سبب افزایش کمیت و افت کیفیت پیدا کرد. به همین واسطه شاهد ورود افرادی در عرصه کتابها و ادبیات مقاومت و پایداری بودیم که نه تخصصی در این عرصه و نه دغدغهای تجربه ثبت ادبیات پایداری در حوزه شهدای مدافع حرم را داشتند.
بیشترین آسیب در حوزه ادبیات پایداری در دو دهه اخیر از همین حوزه وارد شد. یعنی شاهد ورود نویسندگانی که نه دغدغه و نه اشراف و آشنایی بر این گونه و فضای ادبی داشتند. اما به سبب انبساط بازار و استقبال مخاطبان از این دست از آثار، همان افراد دست به خلق کتابهایی زدند که نه تنها کوچکترین قرابتی با آن آثار درخشان مانند مجموعه «نیمه پنهان ماه» نداشتند که در نقطه مقابل فصل و سهم مهمی در کاهش گستره دامنه مخاطبان آثار ادبیات پایداری داشتند و حتی علاقمندان مشتاق این گونه ادبی را نیز با پرسشهایی درباره مسئله کیفیت و محتوای این آثار مواجه کردند.
همین مولفهها و اتفاقات بود که دست به دست یکدیگر داد تا این آسیب توسط همین دسته از نویسندگان رخنمایی کند و در زبان آسیبشناسان و کارشناسان به آن اشاره شده است. آسیبی که این مهم را بازتاب میدهد که گویی ما دوران دفاع مقدس را فراموش کردیم. چرا؟ چون تنها پاسخ ما آن بود که مخاطبان نوجوان و جوان امروز آنها و آن روزگاران را به خاطر نمیآورند، چون آن روزگار را ندیدهاند!
استمرار این مسئله را تا امروز و در مواجهه با مسئله «مدافعان حرم» که اتفاقی معاصر است و کودکان و نوجوانان آن را دیده و بهخاطر میسپارند نیز شاهد هستیم. به سبب سپردن این امر بزرگ به دستانی که نه تعهدی، نه شناختی و نه دانشی نسبت به این گونه و سبک ادبی با تمامی چهارچوبها و مختصاتش داشتند به تقلیلیافتهترین شکل ممکن، سطحیترین و عامهپسندترین حالت به مخاطبان امروز نوجوان و جوان ارائه دادیم. یعنی نگاه به جای آنکه استوار بر اصول ادبیات پایداری و بازتاب مهمترین مؤلفههای شهدای مدافع حرم و خانواده آنها باشد به حاشیهها پناه برد. به بیان بازتاب و مؤلفههایی از زندگی آنها که تأثیری در انتخاب روند یا تبیین نگاهشان در مسئله و مفهوم مسیر دفاع از حرم تا از جان گذشتگی و رسیدن به شهادت استوار شد. آن هم با توجه و تمرکز به تمامی مؤلفههایی که در داستانهای عامهپسند دنیا وجود داشت.
حاصل این اتفاق، خلق آثار تقلیلیافته به مبانی و مولفههای سطحی است که امروز در قاطبه آثار این حوزه با آنها مواجه هستیم.
به اعتقاد من اولین مظلوم این آسیب خود شهدا هستند. چرا که نگاه سطحی بازتاب داده شده در این آثار به این آسیب منتج شد که دیگر برای مخاطب نحوه مواجههاش با این دست از آثار و مبانی و مفاهیم آن فرقی نمیکرد! گویی دیگر برای او این مسئله از اهمیت خاصی برخوردار نیست که در حال خواندن زندگینامه یک شهید است و یا روایت داستانی یک فرد را در حوزه ادبیات عامهپسند و سطحی درحال خواندن است!
نمونه کتابهای عامهپسندی که تعدد و تکثر آن را در پشت ویترین کتابفروشیهای انقلاب و یا راسته دستفروشان خیابان انقلاب شاهد هستیم. پس بار دیگر به جمله اولم بازمیگردم و اینکه نه تنها برای کودک، نوجوان و فهم او از ادبیات پایداری و مقاومت کاری نکردهایم؛ بلکه نسبت به ادبیات پایداری آنها را بدسلیقه و بدذائقه تربیت کردهایم.
به سبب غلبه نگاه بازار بر تولید کیفی در حوزه کتاب و ادبیات؛ کودک، نوجوان و جوان امروزی، آثاری را مورد مطالعه قرار میدهد که حتی در نسبت سنجی آن آثار با شعر و ادبیات عمومی نیز آثار ضعیفی به شمار میروند؛ چه برسد به آنکه آن آثار نماینده مکتبی از مکاتب ارزشمند گفتمان فرهنگی انقلاب یعنی مسئله مقاومت، پایداری و دفاع مقدس باشد.
بچههایی که این گونه ادبی را دوست داشته و دارند؛ خانوادههایی که این دغدغه را داشتند که فرزندانشان، نوجوانان و جوانانشان، کتابهای مذهبی را تورق کنند و یا کتابهای حوزه ادبیات مقاومت و پایداری را مطالعه کنند؛ امروز اغلب با کتابهایی مواجه شدند که عملاً به ذائقه فرزند آنها آسیب میزد. این مسلم است که وقتی ذائقه در نوجوانی بد شکل گیرد و به گونهای سطحی تربیت شود، مثل ساختمانی است که ما ساختار اول آن را چیده باشیم؛ این مسلم است که تخریب آن و تصحیحش؛ هم، کاری مشکل، زمانبر و پرهزینه است.
میخواهم مطلبی را درباره آسیب در سطح ماندن روایتها، خاصه در حوزه ادبیات دفاع مقدس با محور مخاطبان هدف نوجوان و جوان مواردی را بازگو کنم. در مواجهه با این آسیب باید گفت که یکی از این دلایل به تغییر شرایط جامعه بازمیگردد. تغییر شرایطی که پیگیری زیست روزمره را برای مخاطب به ویژه مخاطب طبقه متوسط بااهمیت بیشتری با خود به همراه دارد. درست همین مسئله است که سبب شد بازتاب زیست روزمره یا همان روزمرگی در این آثار پررنگتر شود. اما تفاوت آن این است که زیست روزمره بازتاب داده شده در این طریق از آثار دیگر در خدمت بازتاب مفاهیم مقاومت نبوده و نیست. اما چرا شاهد این آسیب هستیم؟
در پاسخ باید گفت یکی از اصلیترین دلایل متوجه این امر است که در این دسته از آثار مسئله مقاومت فرع بر زندگی قرار گرفته است. یعنی، گویا زندگی مسیر خود را طی میکند و نویسنده بنابر جبر مسئله مقاومت را در کنار و خلال زندگی بازتاب میدهد. در حالی که وقتی به مسئله مقاومت در فرهنگ جامعه نزدیک میشویم، درمییابیم که مقاومت اساساً تنیده در زندگی ایرانیان است و بخش مهمی از زندگی، تاریخ، تمدن و فرهنگ ایرانی را تشکیل میدهد. با قدرت میتوان گفت که مقاومت فرد بر زندگی او نیست که حتی ممکن است برای حفظ و نگهداشت زندگی به سراغ آن برود. باید به این مهم توجه داشت که در فرهنگ ایرانی زندگی در مقاومت، خلق میشود و مقاومت، در زندگی متولد شده و به حیات خود ادامه میدهد.
اما تغییر این ذائقه مصرفی و غلبه آن نوع نگاهی که نویسندگان به ویژه افرادی که کار مصاحبه تاریخ شفاهی را انجام میدهند، افرادی که سعی نمیکنند به پیدا کردن عمق مقاومت در بطن زندگی بپردازند دیگر دلیل به وجود آمدن این آسیب است. خروجی آن مصاحبهها در شرایطی در اختیار نویسندگان قرار میگیرد که حتی میتوان گفت نویسندگان را نیز ناگزیر بر این مدار قرار میدهد که زندگی را در اولویت و مسئله مقاومت را فرع بر آن در آثارشان بازتاب دهند.
از سوی دیگر، ورود نویسندگانی که دغدغه آنها در حوزه مقاومت فرع بر رسالت خلق جهان ادبی در ذهنشان تصویر و ترسیم شده نیز به گسترش این آسیب دامن زده است. به همین سبب خروجی به آثاری منتج شد که در آنها زندگی راه خود را میرود، مقاومت راه خود را میرود و از قضای روزگار گویا جنگی به وقوع پیوسته و این دو در نقطهای با هم تلاقی پیدا کردهاند که حاصل این تلاقی حضور یک رزمنده؛ سپس طی کردن مسیر نبرد تا رسیدن به شهادت او تصویر و تصور شده است. در حالی که جایگاه رزمنده در جامعه ایرانی و انسان ایرانی در نقطه مقاومت هیچگاه اتفاقی نبوده که بخواهد صرفاً در ساحت تلاقی دو اتفاق خلق شود و این ریشه در فرهنگ ایرانی داشته و دارد.
«ادبیات مقاومت» و «ادبیات پایداری» زمانی میتواند به آن مرزهای واقعی خود نزدیک شود و بگوید که حامل معنای مقاومت جامعه ایران است که بتواند سه نقطه خلق انسان مقاوم، رزمنده و خانواده رزمنده را شرح داده، این معنای حقیقی را فهم کند و در ترکیب «شور»؛ «تحلیل» و «معنا» بتواند اثری را به مخاطب ارائه دهد. درحالیکه این اتفاق در آثار یک 10، 15 سال اخیر کمتر به وقوع پیوسته است. ما نویسندگان معدودی میتوانیم پیدا کنیم که این نگاه را مانند دوران اوج درخشش ادبیات مقاومت و پایداری در دهههای 60 و 70، حتی اوایل دهه 80 به مخاطب ارائه دهند. از این دسته از نویسندگان معدود نسب سومی میتوان به بهناز ضرابی؛ گلستان جعفریان؛ شاگردان استادان مبرزی چون علیرضا کمرهای و یا آقای حسام که چهره هنر انقلاب اسلامی است اشاره کرد.
ما یک انقلاب چهلوچند ساله داریم که دیگر یک جوان در حال جنگ نیست. درخت تنومندی شده که هر چه بزرگتر میشود، پیچیدهتر نیز میشود. به تبع این مهم، برای ادبیات پایداری نیز شاهد چنین اتفاقی هستیم. یعنی اگر ادبیات پایداری را به درختی تشبیه کنیم، این درخت در حال تنومند و پیچیدهتر شدن است. به همین سبب است که مخاطب سختتری را پیدا میکند؛ مخاطبی که دیگر تنها بخش سبد فرهنگی و مطالعاتی او کتاب نیست. مخاطبی که با فضای مجازی درگیر است. مخاطبی که جنگ ندیده است. مخاطبی که از «میدان» دور است. مخاطبی که تبدیل به یک مصرفکننده شده است. مخاطبی که اخبار متفاوتی را دریافت میکند و در روزمرهگی غرق شده است.
این تکثر؛ شرایط را برای ادبیات پایداری پیچیده و سخت میکند. ما به عنوان مخاطب متوجه سختی هستیم. در این میان میخواهم اساتید را تمییز دهم و با احترام به اساتید بزرگ و جوانانی که بهحق میراثدار واقعی آن اساتید هستند؛ اما بخش قابل ملاحظهای از نویسندگان این عرصه، خاصه میان نویسندگان نسل تازه ادبیات مقاومت همطراز با این تکثر و پیچیدگی رشد نکردهاند.
به زبان ساده هنوز خیلی جای کار برای ادبیات پایداری وجود دارد. علیرغم تلاشهایی که تا به امروز صورتگرفته و نباید منکر آنها شد اما برگزاری چنین نشستهایی با محوریت آسیبشناسی ادبیات دفاع مقدس، باید با فاصله گرفتن از تعارفها به سراغ استفاده کردن از زبان صریح و دغدغهمندی گام بردارد که میتواند بار دیگر ما را از سویی به همان روزهای اوج، شکوفایی و درخشش ادبیات پایداری نزدیک کند و از سویی دیگر به تعالیبخشی و جریانسازی این گونه ادبی در خیل آثار تولید شده در فضای ادبیات کشورمان رهنمون باشد.
بخش دوم و پایانی
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام