امام علی(ع) در حقیقت نمونه کامل انسانی است که خود را در اختیار کتاب خدا نهاده و آن را راهبر و پیشواى خود قرار داده است. هرجا که گوید بارگشاید و هر جا که فرمان دهد فرود آید.
نگاهى گذرا به نهجالبلاغه به عنوان تجلیگاه فکر و اندیشه امام على(ع)، نشان مىدهد که سرچشمههاى فکرى و منابعى که امام در ساختمان فکرىاش از آنها بهره گرفته، متعدد و متنوع بوده است، برخى از افکار و اندیشهها ناشى از مشاهده و تجربه مستقیم واقعیتهاى پیرامونش است؛ مانند تحلیلهاى امام(ع) از اوضاع و احوال موجود جامعه خود و برداشتهایى که درخصوص افراد، جریانها و به طور کلى واقعیت موجود دارد که بیشتر نامههاى امام و بخشى از خطبههاى نخستین نهجالبلاغه در همین زمینه قابل تبیین هستند.
بعضى دیگر از افکار و باورها، برگرفته از تعلیمات و آموزههاى پیامبر اکرم(ص) است، چنانکه خود امام بدان تصریح مىکند، مانند حقایقى که راجع به آینده افراد، جریانها، مکانها و… مطرح فرموده است.
آنچه که بیشترین تأثیر را بر فکر و روح امام گذاشته و امام بیش از هر چیز دیگر از آن بهره برده، قرآن کریم بوده و البته این امرى طبیعى است، چرا که امام از زمان کودکى در دامان پیامبر اکرم(ص) تربیت شد و روح و جانش در پرتو وحى شکل گرفت. در ذیل جهت خطوط کلى تأثیرپذیرى امام(ع) از قرآن آورده شده است.
به طور کلى دو نوع تأثیرپذیرى از قرآن در کلمات امام دیده مىشود: نخست تأثیرپذیرى مستقیم و دیگر تأثیرپذیرى غیرمستقیم. مقصود از تأثیرپذیرى مستقیم، حضور و چیرگى قرآن بر ذهن و اندیشه امام با همان الفاظ و ساختار قرآنى است، بدون هیچگونه تحلیل و تصرفى در آن. تمام مواردى که آیات قرآن به صورت دلیل یا تمثیل یا تضمین در سخنان امام مطرح مىشوند، از این گونهاند که در همه آنها محتواى قرآن در همان قالب قرآنى ذهن و اندیشه امام(ره) را قبضه کرده است، اما قسمت عمده تأثیر قرآن بر اندیشه امام، تأثیر غیرمستقیم یا به عبارت دیگر محتوایى است؛ بدین معنى که قرآن در کلیت آن به لحاظ محتوا و شیوه طرح مطالب، خاستگاه پیدایش یک سلسله اندیشهها و باورهایى براى امام شده است که بهرغم وجود بستر قرآنى براى آن اندیشهها, استناد صریحى به قرآن صورت نگرفته است.
این گونه تأثیرپذیرى که در سراسر نهج البلاغه و در زمینههاى گوناگون مشهود است، در دو محور عمده قابل دستهبندى هستند: نخست به دست دادن دیدگاههاى کلى و دیگری تبیین مفاهیم و معارف.
برخى دیدگاههاى کلى در اندیشه امام وجود دارد که به مثابه زیرساخت همه دستگاه فکرى و نظرى او به شمار مىآید، بهگونهاى که تمام تحلیلها، توصیفها و توصیههاى امام بر پایه آن شکل گرفته و از آن سرچشمه مى گیرد، در حقیقت این دیدگاهها روح کلى است که در قالب اندیشهها و افکار، ظهور و تجلى پیدا کرده است و آنچه که در این زمینه پیش از هر چیز توجه پژوهشگر را جلب مىکند.
یکى از تأثیرات عمیقى که قرآن به فکر و اندیشه امام گذاشته و شایسته است که به عنوان نخستین اثر تلقى شود، بینش ارزشگذارى است؛ به این معنا که چگونگى نگاه به امور از نظر ضرورت و اولویت. درک این مطلب که چه امورى در زندگى اهمیت فوقالعاده دارد و بهاصطلاح در اولویت اول قرار دارد و چه امورى از اهمیت کمتر برخوردار و چه امورى بىاهمیت است، نقش عمده و اساسى در شیوه زندگى و هدفگیرى انسان دارد، چرا که بخشى از لغزشها و انحرافات از عدم درک ضرورتها و اولویتها پدید میآید. حال اگر معیار تعیین ضرورت و اولویت را دین قرار بدهیم و نگاه دین را در ارزشگذارى رعایت کنیم، ضرورت و بایستگى چنین شناختى دو چندان مىشود.
از تأکیدهاى قرآن کریم بر موضوعات معین مىتوان نوع نگاه و دیدگاه قرآن را در ارزشگذارى به دست آورد. قرآن کریم در جهت هدایت انسانها بهرغم تنوع بیانها و گوناگونى زمینههایى مانند تشریع، قصص، انذار و تبشیر، بیان معارف و… سه محور را همیشه مورد تأکید قرار داده است، گو آن که هدف قرآن بیان همین سه مطلب بوده است و دیگر مسائل همه مقدمات یا پیامدهاى این سه مطلب به شمار مىآید.
اولین محور، حضور خداوند در هستى است. کمتر آیهاى را مىتوان یافت که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم بیانگر حضور خداوند در هستى و ایجاد این احساس در انسان نباشد، اگر از آفرینش آسمانها و زمین سخن مىگوید، اگر نعمتهاى دنیوى یا اخروى را برمىشمارد، اگر از مظاهر خشم و عقوبت خداوند در امتهاى گذشته یا آینده یاد مىکند و اگر از تشریع و قانونگذارى براى هدایت انسان سخن مىگوید، همه و همه در راستاى بیان حضور همه جانبه خداوند در هستى و ایجاد این احساس در انسان است.
محور دوم، ضرورت عبودیت و تسلیم و به تعبیر عامتر تقواست که در حقیقت نتیجه و پیامد مطلب نخست به شمار مىآید. در قرآن کریم با بیانهاى گوناگون این موضوع مورد تأکید قرار گرفته است.
محور سوم، بیان مهمترین زمینه لغزش و انحراف انسان در مسیر عبودیت و تقواست که قرآن با عنوان دنیاگرایى و با تعبیراتى همانند حب دنیا، اطمینان کردن به دنیا، رضایت به دنیا و امثال آن یاد مىکند. اگر حجم آیاتى که راجع به سه محور یادشده سخن گفته است به درستى تبیین و اندازهگیرى شود، بهخوبى اهمیت و جایگاه ویژه این محورها و نظام ارزشگذارى قرآن آشکار مىشود.
امامعلى(ع) نخستین کسى است در تاریخ اسلام که به خوبى این نگاه قرآنى را دریافت و در ارزیابى و اهمیت دادن امور به کار بسته است. حجم مباحث مطرح شده در نهجالبلاغه پیرامون این سه موضوع گواه بر درستى این ادعاست. کمتر خطبهاى وجود دارد که سخن از حضور خداوند در آن نباشد و کمتر متنى از سخنان امام هست که بر تقوا و عبودیت تکیه نشده باشد و سرانجام کمتر صفحهاى از نهجالبلاغه را مىتوان یافت که پیرامون دنیا و دنیاگرایى سخنى نگفته باشد.
از شیوه ارزشگذارى که بگذریم و اندکى عینىتر بررسى کنیم، مشاهده میکنیم که یکى از دیدگاههاى کلى که اندیشههاى امام در قالب آن شکل گرفته است, نگاه آینهاى به هستى است. امام تمام هستى را آینه وجود، قدرت حکمت و تدبیر خداوند مىبیند. حاکمیت و سلطه این دیدگاه بر ذهن و سخن امام در سراسر نهجالبلاغه به گونهاى آشکار است که نیازى به اطاله سخن احساس نمىشود.
دیدگاه کلى دیگرى که از سخنان امام استفاده مىشود و تا اندازهاى بر افکار و اندیشههاى آن حضرت سایه افکنده است، نگاه تسلیمى در برابر خداوند است. در جاى جاى سخنان امام این مطلب مطرح شده است که انسان همچون سایر موجودات و پدیدههاى جهان هستى تحت تدبیر و اراده خداوند قرار دارد و مشیت و علم او در همه چیز نافذ است، بنابراین شایسته است که انسان در هیچ حالتى از زیّ عبودیت بیرون نرود و همیشه در برابر اراده و قضاى الهى تسلیم باشد. این نگاه که یکى از بنیادىترین دیدگاههاى امام درباره رابطه انسان با خداست در مباحث زیادى تأثیر گذاشته است که از آن جمله مىتوان به بحث قضا و قدر، ابتلاهاى انسان و مباحث اخلاقى همچون توکل، قناعت، زهد، صبر و… اشاره کرد.
از دیدگاههایى که امام سخت بدان پایبند است و همواره بر آن تأکید داشته، نگاه ابزارى به دنیا و زندگى دنیاست. در نگاه امام على(ع) دنیا یک مسیر است و نه مقصد و زندگى، فرصتى است که باید از آن براى رسیدن به هدف اصلى که همان مقام قرب الهى و حیات جاودانه آخرت است، بهره گرفت. حجم عظیمى از مباحث نهجالبلاغه که درباره ویژگیهاى دنیا مطرح شده یا از آخرت و جاذبههاى بهشت و یا رنجهاى دوزخ سخن به میان آمده و همه بیانگر همین دیدگاه است.
این نگاه که جایگاه مهمى در اندیشه امام دارد، از لحاظ ساختار فکرى مبنا و پایه مباحث متعدد اجتماعى و اخلاقى در نهجالبلاغه قرار گرفته است.
پنجمین دیدگاه کلى که بر اندیشه و فکر امام على(ع) سیطره دارد و بخشى از تحلیلها و اندرزهاى ایشان از آن سرچشمه مىگیرد، نگاه عبرتآموز به تاریخ است. تاریخ از نظر امام آینهاى است که سنتهاى الهى در تعامل با رفتار انسانها در آن تجلى کرده است، اگر به حجم آیاتى که بیانگر تاریخ گذشتگان و چگونگى برخورد امتهاى گذشته با پیامبرانشان و همچنین جریان سنتهاى الهى در برابر رفتار انسانهاست نگاهى بیاندازیم، خواهیم دید که تا چه اندازه قرآن بر عبرتگیرى و نگاه پندآموز به تاریخ اهمیت داده است.
از دیدگاههایى که امام سخت بدان تأکید دارد و همواره در سخنانش از آن یاد مىکند، نگاه هدفمند به انسان است. در نگاه امام، انسان آفریده شده و امکانات مادى و معنوى در اختیارش قرار داده شده است، تا بهسوى هدف مشخص حرکت کند. بیهودگى و حیرت در آفرینش او جاى ندارد، این دیدگاه یکى از دو پایه و مبنایى است که از نظر امام، اخلاق براساس آنها شکل مىگیرد. دیدگاه نخست ابزارى بودن دنیاست و دیدگاه دوم هدفمندى انسان. امام براساس همین دو واقعیت، اخلاق را پایهگذارى مىکند.
از دیدگاههاى کلى که در سخنان امام بازتاب داشته و خود مبناى برخى اندیشهها و افکار قرار گرفته، نگاه آزمایشى به زندگى است، از نظر امام، زندگى آزمایشگاهى است که انسان در آن آزموده و واقعیت وجودىاش آشکار مىشود. سنت آزمایش در تحولات زندگى چنان جایگاه و اهمیتی دارد که حتى کیفرها و پاداشهاى اخروى نیز معلول و تابع فرایند آزمایش و آزمودن است. سخنان امام در این زمینه که گاه همراه با استناد به قرآن مطرح شده است، بهخوبى از اهمیت این دیدگاه و تأثیر گسترده آن در تحلیل موضوعات گوناگون معرفتى، اجتماعى و اخلاقى پرده برمىدارد.
منابع:
Ensani.ir
https://www.sid.ir
isca.ac.ir
انتهای پیام