تحولات و آثار قرآنى قرن بیستم را با نگرشهاى محمد عبده(م 1905) که فقیه، حقوقدان و اصلاحگر دینی مصری و به روایت طرفدارانش، از اندیشمندان مسلمان و از پیشگامان نواندیشی دینی در دنیای اسلام است شروع مىکنیم.
عبده منطقى و عقلانى و با صراحت تمام عقایدش را بیان کرد. او با حذف تجزیه و تحلیلهاى دقیق نحوى و بلاغى، به خود قرآن بهعنوان سند اعجاز، تقلیدناپذیرى و نشانه رسالت حضرت نبى اکرم(ص) تکیه کرد. عبده بر این اعتقاد بود که هیچ شباهتى میان قرآن و سخن اعراب، در بین نیست.
از سوى دیگر مصطفى صادق الرافعى، شاعر و نویسنده مصری (م 1937) یک جلد کامل از کتابش را که «اعجاز القرآن و البلاغة النبویة» نام دارد، به موضوع اعجاز اختصاص داده است. در این کتاب، او اعجاز را ترکیبى از دو جزء مىداند؛ عدم توانایى و ظرفیت ذاتى بشر براى خلق چنین معجزهاى و تداوم آن در طول قرنها.
او بارها چرایى مانندناپذیرى قرآن را به گونهاى که سرآمدان فصاحت و بلاغت فهمیدند از عهده معارضهاش بر نمىآیند، داشتن جایگاهى غیرقابل تصور از فصاحت و تأثیرات روانشناسانه مىداند و براى اداى این نظر، ابتدا به مقوله نظم از طریق سه سازه اساسى زبانشناختى آن مىپردازد و ضمن یادآوری از حروف، کلمات و آواهاى آن دو و نیز جملات و کلمات قرآنى به نتیجه مورد اشاره مىرسد و ثابت مىکند که ناظم این هر سه، باید داراى کمالى فوق بشرى بوده باشد. با وجود آنکه هنوز بیشتر تفاسیرى که بر قرآن نوشته مىشود، رنگ و لعاب سنتى خود را حفظ کردهاند، تعداد انگشتشمارى به بازنگرى این حیطه و آنگاه ابراز نکات دیگرى پرداختهاند.
از جمله مسائلى که در قلمرو نگرشهاى جدید قرار گرفته، رهیافتهایى نیز به موضوع اعجاز است. حتى بنا به تحقیقات کامپیوترى رشاد خلیفه (پژوهشگر معاصر مصرى و مدعى نظريه اعجاز عددى قرآن) قرآن، بسیار فراتر از علوم جدید است. این تحقیقات به این باور انجامید که یک سیستم ریاضى بر مبناى عدد 19 در سراسر قرآن جارى است که به گفته رشاد خلیفه مدرکى است بر جنبه دیگرى از اعجاز این کتاب مقدس که قرنها به صورت یک راز، نامکشوف مانده است.
عبدالمتعال صعیدى (پژوهشگر مصری) در کتاب خود به نام «النظم الفنى فى القرآن» سعى مىکند که به کل قرآن به چشم یک واحد بنگرد. مبناى اصلى او در این کتاب، سنت کهن موجود در این زمینه یعنى ترتیب زمانى نزول سورههاى قرآن است و بر مبناى پارهاى از مفاهیم در علم تناسب آیات استوار است. در این کتاب، کوشش صعیدى آن است که نشان دهد هر سوره یک واحد منسجم است که گرد یک ایده اصلى مىگردد، به این ترتیب که مقدمهاى دارد، سپس اصل مطلب به تفصیل و سرانجام خاتمهاى میآید.
به علاوه او مىکوشد تا نشان دهد سورهها در یک نظم تألیفى قرار دارند. اما نحوه نگرش او به این تألیف، موضوعى و محتوایى است و هدفش آن است که بگوید قرآن در سراسر آیات و سور داراى وحدت پیام و تداوم هارمونیک و موسیقایى است که از طریق جلوههاى گوناگون معنایى و ادبى آن قابل اثبات است، اما او به مطالعه جنبههاى زیبایى شناختى این واحد و آهنگ موزون و خاص آن علاقهاى ندارد و همانگونه که در خاتمه بیان مىکند، مىخواهد قرآن را از حاشیههاى آن که کمیّتهایِ جزء، حزب و ربع را معین مىکنند، تجرید نموده و بخشهایى را متناسب با پیام آن و در قالب ایدههاى مرتبط و ساختار کلى و منظم کلام، پدید آورد.
در مقابل تلاشهاى صعیدى، سیدقطب، نویسنده و نظریهپرداز اسلامگرای مصری (م 1966) را مىبینیم که توجه خود را معطوف به بررسى جنبههاى زیباى سبک قرآن مىکند. او در سال 1939 به طور موجز و در سال 1944، نظرات خویش را در کتاب معروف «التصویر الفنى فى القرآن» به گونهاى مبسوط بیان مىکند. وى در کتاب دیگرى که با عنوان «مشاهد القیامة فى القرآن» نگاشته، با به کارگیرى این رهیافت، قیامت را از دیدگاه قرآن به تصویر کشیده و تشریح مىکند.
احساس نیاز سید قطب به نگرشى نوین به اعجاز قرآن، به وضوح هویداست. او مىکوشد که در قرآن، خصلتهایى را بیابد که با تمام آثار ادبى زیباى عرب، فرق و بر آنها برترى داشته باشد. از دیدگاه او زمخشرى نیز به این موضوع پى برده بود، اما فقط گاهى بارقههایى از آن را در خلال تفسیرش مىیابیم. سید قطب معتقد است پیش از زمخشرى، جرجانى در این راه توفیق داشته و اولین گامهاى اصولى را او برداشته است، ولى او هم با توقف در همان مراحل نخستین از پرداختن به محتوا و چینش حکیمانه الفاظ قرآنى باز ماند.
قطب معتقد است که عوامل زیر بىتردید در اعجاز قرآن نقش دارند: دربرداشتن قوانین فرازمانى و فرامکانى، ارائه اطلاعات درباره رویدادهاى آینده و علومى در مورد خلقت جهان و انسان که البته از نظر وى براى بیان علت آن همه تأثیر گذارىاش به نخستین تبلیغشوندگان، ناکافى مىنماید.
کسانى که با تلاوت تنها چند سوره کوتاه، سر بر آستان عظمت خالقش مىساییدند به یقین با هیچ یک از موارد سهگانه یادشده سروکار نداشتند. پس این چه رازى دارد؟ این پرسش ذهن خلاق این متفکر مصرى را براى یافتن پاسخى درخور، به جولان واداشته و در این کاوش جدى به این نتیجه مىرسد که قرآن درست از آغازین لحظات نزول خود، آنچنان بیان مرموز و مؤثرى داشت که قلبها با شنیدن آن منقلب و ذهنها مسخر مىشد. سیدقطب نام این شیوه را تصویر فنى یا صورتگرى هنرى مىگذارد که از دیگر صور اعجاز، متمایز است. به بیان خود او مواد منطقى تنها بخشى از قرآن است، ولى قسمت اعظم قرآن کریم یعنى بیش از سه چهارم آن، یک پوشش ظاهرى داشته و یک ممیزه بارز و مستمر را عرضه مىکند.
آن چیست؟ تصویر هنرى. از این نظر، قرآن به معقولات، جامه محسوسات پوشانده تا از راه حواس آدمى دریافت و تلقى شوند و آنچنان معجزه مىکند که ظریفترین حالات روانى و مخفىترین طبایع انسانى به این سبک بازگو شده و در مخاطب احساس واضحى را بر مىانگیزد. در اینجا انسانها، بهعنوان موجودات حقیقى و زنده نمایان شده و حالات روحىشان به تصویر کشیده مىشود. این تصویرگرى قرآن تنها یک جلوه آرایى ظاهرى و سبکى نیست، بلکه یک روش استوار و با ویژگى فراگیر است که تنوع را با رنگها، حرکات و آهنگهاى گوناگون مىآمیزد تا اینکه چشم، گوش، حس و خیال مخاطب را در خود غرق کند. در این کتاب کریم معنى و لفظ جدا از هم وجود ندارند و به دلیل همین آمیختگى است که تصویر به وجود آمده تأثیر و تمایز فوقالعاده خود را به نمایش مىگذارد.
منبع:ensani.ir
انتهای پیام