تصور سنتی از مابعد‌الطبیعه راهگشا نیست
کد خبر: 3741572
تاریخ انتشار : ۰۴ شهريور ۱۳۹۷ - ۲۱:۰۶

تصور سنتی از مابعد‌الطبیعه راهگشا نیست

گروه اندیشه ــ یک پژوهشگر فلسفه معتقد است که تصور سنتی از مابعدالطبیعه نادرست است و در واقع این علم شامل سه علم است که یکی دانستن این سه علم باعث شده است که ما در هر یک از اینها نتوانیم پیش برویم. با جدا کردن آنها، هر سه می‌توانند با روش‌های مختلف و قانون و قواعد خاص خود، پیشرفت خود را داشته باشند.

به گزارش ایکنا؛ نشست «مابعدالطبيعه (متافيزيك) و تقسيمات آن در فلسفه اسلامی» امروز 4 شهریور در دانشکده فنی دانشگاه تهران با تدریس سعید رضوی‌‎فقیه برگزار شد.

رضوی‎فقیه در آغاز سخنانش گفت: این بحث می‌تواند به عنوان یک الگو در تحلیل تقسیمات علمی کارآمد باشد و در علومی مانند فقه نیز اعمال شود. ما کمابیش با واژه مابعدالطبیعه آشنا هستیم که ترجمه عربی متافیزیک است و بسیاری فکر می‎کنند که این علم از موجودات مافوق طبیعت بحث می‌کند، اما این درست نیست. ماجرا از آنجا شروع می‌شود که در یونان باستان و تاریخ فلسفه، تمام بحث‌های غیرکاربردی در آثار ارسطو، ابتدا در قالب فلسفه شناسایی می‌شده و ابتدا عنوانی نداشته است.

وی افزود: اگر از زمان طالس تاریخ فلسفه را بررسی کنید، می‌بینید فلاسفه‌ای مانند طالس، آناکساگوراس، هراکلیتوس و پارمنیدس تا سوفسطائیان به دنبال این بودند که هستی اطراف خود را با یک نگاه کلی بررسی کنند و یکی از ویژگی‌های نگاه فلسفی با نگاه علمی به معنای امروز هم بحث کلی بودن و فراگیری است.

رضوی‌فقیه ادامه داد: برای مثال یک مورخ هر چه دقت علمی‌اش بیشتر باشد، نسبت به موضوعات خود با دقت و جزئیت بیشتری نگاه می‌کند و اگر به مورخین گفته شود تخصصت چیست، نمی‌گویند من متخصص تاریخ ایران، ایران باستان یا تاریخ هستم و می‌گوید من متخصص مناسبات تجاری ایران و روسیه در نیمه دوم پادشاهی قاجار هستم. هر چه ما با تاریخ پیش‌رفت می‌کنیم، با جزیئت بیشتری مواجه می‌شویم، این در خصوص دیگر علوم طبیعی نیز وجود دارد. رشته‌های علمی با تخصص بیشتر با جزئیت بیشتر مواجه می‌شویم.

وی تصریح کرد: یک فیلسوف دائما در حال کلان‌تر کردن موضوع مورد مطالعه خود است و اگر مورخ در حین تحقیقات تاریخی، دائما به موضوع با نگاه میکروسکوپ می‌نگرد، فیلسوف تا می‌خواهد از موضوع تاریخی بیشتر فاصله بگیرد و فلسفه تاریخ به معنای قدیم خود یعنی از پدیده‌ای به نام تاریخ فاصله بگیرد و صحبت کند که آغاز و انجام تاریخ کجا بوده است. به یک معنا نگاه فلسفی یک نگاه کلی‎نگرانه است. در فلسفه طبیعت بحث از این می‌شود که کل طبیعت یعنی تمام اجرام از کجا پدید آمده‌اند. همین روند در فلسفه اخلاق و دیگر فلسفه‌ها وجود دارد و پدیده‌ها به صورت کلی بررسی می‌شوند.

این پژوهشگر فلسفه افزود: امثال طالس به دنبال آن بودند که ببینند اجسام از کجا آمده بودند و طالس به طور مشخص می‌گفت منشا طبیعت آب است. او به دنبال علت انقباض و انبساط نبود بلکه به دنبال آن بود که علت اولی و اولیه چیست و طبیعی است در یک سری تحلیل‌های ذهنی به این می‌رسد که ذیل انقلاب آب به هوا و همه چیز از آب به وجود آمده است.

رضوی‌فقیه ادامه داد: نظریه‌ای که می‌گفت هر یک از عناصر چهارگانه طبیعتی دارند که در ما هم وجود دارند، به این فضای فکری باز می‌گردند. بحث مربوط به مزاج و خلق، به این دوره متعلق است. در این ادبیات، خلق نیز برگرفته از مزج و خلط است. آنچه به عنوان خلق از عدم مطرح می‌شود، ابداع و خلق از عدم است.

وی با بیان اینکه ما به عنوان انسان، از آب، خاک، آتش و هوا به وجود آمده‌ایم، گفت: با افزون شدن هر یک از این عناصر، تبعات خاصی در ما رخ می‎دهد و بیماری‌های خاصی رخ می‎دهد و طب قدیم معروف به طب بقراطی یا هیپوکراتوسی بر این جهان‌بینی مبتنی بوده است.
وی افزود: این تفکر ادامه می‌یابد تا به سقراط برسد که یک روشنفکر-فیلسوف بود و تفکر فلسفی را با بحث‌های خود شکل داد و الگویی برای ما به جای گذاشت. او از واژه فیلوسوفیا استفاده می‌کند که به معنای دوست‌داری دانش در مقابل دانشمندی است. سقراط بر اساس متدولوژی تفکر و دیالوگ‌های فلسفی که مبتنی بر پیشنهاد و ابطال است، اسم خود را فیلوسوف می‌گوید که در واقع دوست دارد به دانش برسد، در حالی که نمی‌رسد. نوعی تواضع در واژه فلسفه وجود دارد که بیان می‌کند ما صاحب دانش و حقیقت نیستیم و دوست داریم به حقیقت برسیم. پس از سقراط، افلاطون و ارسطو را می‌بینیم که نوعی هژمونی فکری ایجاد کردند.

رضوی‌فقیه ادامه داد: علی رغم انتقادات ارسطو به افلاطون این‌ها در یک سنت فکری مشترک هستند. فلسفه همه دانش‌هایی بود که انسان نسبت به محیط اطراف و خود داشت. در فلسفه افلاطون راجع به طبیعت، زیبایی، وجود انسان، آفرینش و ... بحث می‌شود. در ارسطو ما مواجه می‌شویم با تفکری علمی‌تر که علوم را طبقه‌بندی می‌کند. ارسطو فلسفه را که الان دیگر مانند سقراط، صفت نبود و علم و اسم بود، به دانش‌هایی تقسیم کرد.

وی افزود: از نظر ارسطو فلسفه در خصوص هر چیزی که هست، بحث می‌کند. او می‌گوید برخی چیزها هستند و در اختیار من هستند که به آنها می‌گوید فلسفه های عملی. فلسفه عملی اگر در خصوص رفتار فردی است، اخلاق، اگر در خصوص مناسبات خانوادگی باشد، اکونومی یا تدبیر منزل یا علم الاقتصاد، اگر در خصوص کل جامعه است، شما با سیاست و یا پولیتیک مواجه خواهید شد.

این پژوهشگر فلسفه تصریح کرد: ارسطو فلسفه نظری را به طبیعت یا بررسی موجودات طبیعی مربوط می‌داند که شامل اجسام، روان، انسان و اجسام سماوی، علم ریاضی که شامل حساب، هندسه، هیئت و موسیقی می‎شده است. بررسی موجودات کلی که او علم اولی یا بحث از موجود از آن حیث که موجود است، تلقی می‌کرد، نام خاصی نداشته است و او آنها را به صورت کلی فلسفه نخستین و یا ابتدایی خوانده است. این عناوین به فلسفه اولی ترجمه شده است.

رضوی‌فقیه ادامه داد: ارسطو در لوکئوم یا مدرسه خود این درس‌ها را به صورت جداگانه تدریس می‌کرده است و اولین کسی است که ما می‌شناسیم و دایره المعارفی از همه علوم تدوین کرده است. او کتاب سیاست، اخلاق، طبیعتی، اجرام سماوی و ... دارد. او در فلسفه اولی مباحث را با حروف یونانی از هم جدا کرده است، زیرا به آنها عنوان خاصی نداده بود. بعد از ارسطو همه آثار او جمع‎‌آوری می‎شود و ما در آثار او با کتاب منطق، طبیعت و سیاست مواجهیم و برخی از یادداشت‎ها که با الفبای یونانی تقسیم شده است، که این یادداشت‌ها پس از صحافی بعد از مباحث مربوط به طبیعت با عنوان متافوزیکا نامیده می‌شوند که در واقع به معنای پس از مباحث مربوط به طبیعت است.

وی با بیان اینکه ارسطو در این بخش از طبیعتی الهی بحث می‌کند، گفت: مراد کسانی که این مباحث را متافیزیک نامیده‌اند این بود که این بخش از آثار ارسطو قرار گرفتن آنها پس از ریاضی، منطق و طبیعت است. ما این‌ها را به مابعدالطبیعه ترجمه کردیم که تنها به مرتبه و جایگاه آثار فلسفی ارسطو پس از علوم طبیعی اشاره دارد. در جاهای مختلف کتاب مابعدالطبیعه که پس از او به این نام خوانده شده است، فارابی شرح خوبی برای این آثار نوشته است. ترجمه توسط کسانی انجام می‌شد که خیلی متخصص نبودند و آثار ارسطو در جاهایی به دشواری فهمیده می‌شود. در آثار منطقی او نیز چنین است. فارابی شرح مختصری می‌نویسد با نام اغراض مابعدالطبیعه که ابن‌سینا به بیان خود با مطالعه آن به فهم متافیزیک نائل می‌شود.

وی ادامه داد: اگر در نظر بگیریم که ساختار تفکر فلسفی بر بنیاد تفکر ارسطو باشد، این کتاب ارسطو جایگاه مهمی در اندیشه اسلامی داشته است. اگر فلسفه ارسطو در جهان اسلام خوب جا می‌افتاد، منجر به شکوفایی بیشتر می‌شد.

رضوی‌فقیه ادامه داد: اگر جامعه غرب با این شکوفایی روبرو شده است و در منطق در دانش‌های کاربردی وارد شده است، به خاطر این است که ارسطویی باقی مانده و به خوبی شناخته‌اند و انحطاط علمی ما نیز به خاطر فاصله گرفتن از ارسطو و رفتن به سمت فلوطین و رسیدن به نوعی تفکر بودایی است. ملاصدرا از تفکر ارسطویی فاصله گرفته و به سراغ تفکرات عرفانی و صوفیانه رفته است. ارسطو اندیشه‌های فیلسوفان مختلف را بررسی می‌کند و از آنها نتیجه می‌گیرد. افلاطون بر اساس اندیشه‌های کلی پیش می‌رود، اما ارسطو در سیاست نمونه‌های مختلف کشورها را بررسی می‌کند و از دسته‌بندی اینها و مطالعه مشابهت‌های اینها تعاریفی را ارائه می‌کند و نمی‌آید الگویی کلی از ذهن خود خلق کند و به واقعیات موجود تحمیل کند. این کار امروز نیز در مطالعات علمی انجام می‌شود. ما در تمدن اسلامی وقتی شروع کردیم، رتبه تولید علم و ما شکوفایی خود را در قرن سوم و چهارم هجری با ارسطو شروع کردیم، اما هر چه پیش می‌آییم از او فاصله می‌گیریم به خصوص در مشرق جهان اسلام و با تمایل به افلاطون و فلوطین.

وی افزود: کتاب مابعدالطبیعه مجموعه‌ای از مسائل فلسفی است که در ریاضی، اخلاق و طبیعت نمی‌گنجد، ارسطو مباحث را به صورت استقرایی تقسیم می‌کند. او از موجوداتی که خدایی هستند، موجود از آن حیث که موجود است، مبادی علوم دیگر یعنی پایه‌های اصلی علوم دیگر یا چیزی شبیه فلسفه علم صحبت می‌کند. این سه محور در جاهای مختلف مابعدالطبیعه آمده است و البته تقریبا بیست سال این دو را تدریس کرده است و در این بیست سال ممکن است جاهایی نظرش تغییر کرده باشد، اما در همه این یادداشت‌ها ما مواجه با این سه محور هستیم.

رضوی‌فقیه ادامه داد: فلاسفه اسلامی گفتند که ما علم مابعدالطبیعه داریم که بحث از موجود بما هو موجود، بحث از مبادی علوم مانند عدد، جوهر و ... و بحث از طبیعت الهی یعنی خدا، شاخه‌های آن محسوب می‌شوند. در فلسفه اسلامی ما مشاهده می‌کنیم فلسفه اولی به سه بخش متفاوت تقسیم می‌شود. امور عامه یا موجود بما هو موجود، مبادی علوم جزئی یا بحث مقولات و الهیات به معنای اخص. خود ارسطو بحث مقولات را در منطق خود آورده است.

این پژوهشگر فلسفه تصریح کرد: مراد از موجود بما هو موجود به چه معنا است؟ زمانی شما از موجود صحبت می‌کنید از آن حیث که موجود است و نه جسم یا موجود زنده. در این بخش، بحث از این می‌شود که موجود یا علت است یا معلول، متقدم است و یا متاخر و بحث عامه. خود فلسفه در این خصوص بحث‌های بسیاری داشته است.

وی ادامه داد: فلسفه اولی‌ای که ارسطو در خصوص آن بحث کرده و فیلسوفان مسلمان بسط داده‌اند، یک علم نیست و حداقل سه علم است در موجودیت تاریخ خودش که در داخل یک علم دسته‌بندی شده است. سه علم است، چون سه موضوع متفاوت را در مورد بررسی قرار داده است. از این رو ما سه علم خواهیم داشت. فلاسفه مسلمان گفته‌اند فلسفه اولی سه بخش دارد. بخش اول امور عامه، بخش دوم کتاب جواهر و اعراض که از مبادی علوم دیگر بحث می‎کند و بخش سوم الهیات به معنای خاص که شامل موجودات روحانی و علوی است. عرض بنده این است که این‌ها سه علوم متفاوت‌اند، چون سه موضوع متفاوت دارند. یکی از عواملی که باعث شده است خلط‌هایی شود، این است که چون ما در الهیات به معنای خاص بحث می‌کنیم، فرض می‌کنیم سنخ بحث دینی است، در حالی که بخش‌های دیگر فلسفه اولی با وجوه متفاوتی در ارتباط است و فلسفه اولی حداقل سه علم است و ما با یک علم به معنای فلسفه اولی نداریم.

رضوی‌فقیه در پایان گفت: در فلسفه اسلامی، یکی دانستن سه علم باعث شده است این‌ها روی هم تاثیر گذاشته‌اند. مباحث عامه ربطی به بحث الهیات خاص ندارد. بحث خدا ما را به الهیات فلسفی نزدیک می‌کند، اما بحث فلسفه، مبانی علوم ما را به فلسفه علم نزدیک خواهد کرد و یکی دانستن این سه علم باعث شده است که ما در هر یک از اینها نتوانیم پیش برویم. با جدا کردن این سه علم هر سه می‌توانند با روش‌های مختلف و قانون و قواعد خاص خود، پیشرفت خود را داشته باشند.

گزارش از میثم قهوه‌چیان

انتهای پیام

captcha