به گزارش خبرنگار
ایکنا؛ نشست «از حکومت علوی تا حاکمیت اموی»، امروز، 18 آذرماه با حضور جمعی از اندیشمندان و علاقهمندان در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
حجتالاسلام مهراب صادقنیا، استاد دانشگاه ادیان و مذاهب، در این نشست بیان کرد: برای توجیه فجایع قرن اول، گاهی یک تحلیل خرد داریم و گاهی با یک تحلیل کلنگر میخواهیم به آنچه در آن زمان رخ داد، نگاه کنیم. در تحلیل میکرو یا ذهنی، قاعدتاً همه چیز را میخواهیم معطوف به کنشگران کنیم که اینها، یا کسانی هستند که در لشکر امام حسین(ع) بودند، یزیدی هستند یا کسانی هستند که خلافت علی(ع) را قبول کردهاند. یا اینکه کنشگران را به مثابه امویان میکنیم و میگوییم امویان این اتفاقات را پدید آوردند.
وی تصریح کرد: وقتی نگاه ما معطوف به کنشگران است، گمان این است که اگر امویان نبودند، چیز دیگری رخ میداد و مثلاً اگر به جای مروان، عمار میبود و به جای یزید، امام حسین(ع) حضور داشت، اوضاع چیز دیگری میشد، اما وقتی نگاه ما ساختاری باشد، واحد تحلیل نیز ساختار جامعه است و میبینیم که به لحاظ ساختاری، چه خصلتی در قدرت و حکومت و اسلام امویها وجود داشت که پدیدههای زمان امویان اتفاق افتاد.
قیام امام حسین(ع) معطوف به ساختار
این استاد دانشگاه در ادامه افزود: تفاوت دیگر اینکه وقتی یک پدیده را تحلیل ذهنی میکنیم، هر پدیده را به مثابه یک پدیده و مستقلاً تحلیل میکنیم. مثلاً اتفاق عاشورا را جدای از چیزی میدانیم که در سقیفه و صفین رخ داد و هر کدام را جدا تحلیل میکنیم و به دنبال یک سری علتها هستیم. این وقتی است که واحد تحلیل ما فرد است، اما در تحلیل ساختاری، میتوانیم بگوییم که شاید همه اینها به یک جا برمیگردند و در یک جا ریشه دارند.
وی تصریح کرد: در تحلیل ذهنی، ممکن است بگوییم، مسلمانان مسلمان واقعی نبودند و نمیدانستند که امام حسین(ع) فرزند رسول خدا(ص) است، یا اینکه فریب خوردند و طمعی از ملک ری اینها را فریب داد و ... . این سخنان به غیر از دادههای مضاعف، چیز دیگری نیست و ریشه این اتفاق مسائل دیگری است. یعنی علت اینکه این همه طماعِ قدرت، بسیج شدهاند، دلیل دیگری دارد.
صادقنیا در ادامه افزود: ما باید به سمت یک تحلیل ساختاری برویم و ببینیم به لحاظ ساختاری چه اتفاقی افتاد که موجب شد این پدیدهها رخ داد. آن چیزی که از امام حسین(ع) نقل است که آمد تا امر به معروف کند، میگوید که این تحلیلهای ذهنی را کنار بگذارید و این امر به معروف نیست که چهار تا گناه را پیدا کنم و بگویم تو روسری خودت را درست کن و ... ، اگر میخواست این مدل امر به معروف کند، جای دیگری هم بود و این یعنی، معطوف به ساختار حرکت کرد و حرکت ایشان معطوف به قدرت است.
وی تصریح کرد: اسلامی که پیامبر(ص) از آن حرف میزند، چند خصلت داشت؛ اول اینکه پیامبر(ص)، بر خلاف امویان، برای حفظ وضع موجود سراغ آموزههای دین نمیرفت و سخنان ایشان پر بود از مفاهیمی که به آن، مفاهیم امیدبخش اجتماعی میگویند. مفاهیمی که معطوف به تغییر وضعیت موجود بودند و با وضعیت موجود درگیر بودند. گویی اسلام، آرمان است و باید به سمت آن حرکت کنیم.
پیامبر(ص) حفظ حاکمیت را از هر امر اخلاقی واجبتر نمیدانست
صادقنیا در ادامه افزود: در سخنان پیامبر(ص)، این نیست که مثلاً حفظ یک چیزی مانند حاکمیت از هر امر اخلاقی واجبتر باشد، چون آرمان، وضعیت اخلاقی است که پیامبر(ص) میگوید باید به سمت آن حرکت کنیم، بنابراین، اسلام نبوی، مطلوب بود و اسلام پیامبر(ص)، غیر ایدئولوژیک بود و مفروضات پیشینی و از پیش تعیین شده که برای حفظ آنها باید همه چیز را زیر پا گذاشت نداشت، بلکه ماهیتی فرهنگی داشت، نه ماهیتی سیاسی.
وی تصریح کرد: در قرآن رویکرد سیاسی و گفتمان سیاسی پیدا نمیکنید که قرآن، نظریه سیاسی ارائه کند. قرآن کریم ممکن است در مورد جمع و اخلاق جمعی حرف بزند، اما در مورد اخلاق اجتماعی چیزی نمیگوید. اینکه غیبت نکنید و عدالت را اقامه کنید، معطوف به جمع هستند، نه معطوف به اجتماع. همه چیزهایی که بعداً حاکمان از قرآن بیرون میکشند، حاصل مفهومسازی خودشان است که از این آیات، چیزی را بیرون میکشند که در قرآن نداریم. چیزی که از آن بشود نظریه سیاسی بیرون کشید، در قرآن نداریم. قرآن در مورد جامعه حرف زده است و در مورد اخلاق جمعی سخنانی دارد، اما تئوری سیاسی که بگوید تقسیم قدرت اینطور باشد و حاکمیت با این شرایط باشد، در قرآن نیست و با اجتهادهای غلیظ میشود آن را برداشت کرد.
این استاد دانشگاه گفت: اسلام پیامبر(ص)، ایدئولوژیک نبود و بیش از آنکه یک پیام باشد، یک رسانه بود و اینطور نبود که تعالیم را به مردم بدهد که انجام دهند و پیامبر(ص) با توجه به فرهنگ آن زمان، پیام خود را منتقل میکرد. یعنی نوعی انعکاس از وضع موجود بود و در مواجهه با وضع موجود، آموزههای اخلاقی و فقهی خودش را بیان میکرد. ویژگی دیگر این اسلام، این بود که برای چیزی نبود و برای دین هم نبود، بلکه برای خودش بود. اسلام ابزار نبود و خودش ماهیتی مستقل و ارزشی داشت و لذا برای توجیه قدرت به کار گرفته نمیشد.
وی تصریح کرد: پیامبر(ص) هیچ وقت به مردم نگفت، چون من میگویم این کار را انجام دهید و اینطور باشید. خیر، میگوید خدا گفته بروید جنگ و اینها نیز میرفتند و هیچ گونه رگهای از خودمحوری در پیامبر(ص) نیست و در آخر خداوند میگوید، با مردم مشورت کن. این مشورت کردن، یک امر صوری نیست و منظور این نیست که با مردم مشورت کن و در آخر هم هر کاری دوست داشتی انجام بده.
امویان مروج دین وضع موجود
صادقنیا با اشاره به حکومت اموی و ویژگیهای آن بیان کرد: اسلام اموی، یا دینی که امویان از آن حرف میزنند، دین وضع موجود است، نه دین وضع مطلوب. دینی است که باید وضع مطلوب و قدرت حفظ شود و قرائتی از دین قابل قبول است که دین را حفظ کند. بنابرین چون مرجئه، دین و حکومت اموی را حفظ میکند، قبول است، اما قرائتهای دیگر که کمکی به حفظ امویان نمیکند، آنها باید کنار بروند و هرگونه انقلابیگری در حکومت اموی مردود است، چون انقلابیگری یعنی وضع موجود را به همزدن و امر به معروف نیز تبدیل به ابزاری برای سرکوب انقلابیها میشود و هرگونه شورشی را ارتداد میداند، اما پیامبر(ص) میخواست ساختار را به هم بزند تا به جایی برسد.
وی بیان کرد: حکومت اموی عمیقاً ایدئولوژیک و بر پایه باورهایی استوار بود که حفظ آن، از حفظ هر کسی بالاتر بود. در اسلام نبوی، یک جنگ مذهبی پیدا نمیکنید و پیامبر(ص) هیچ درگیری مذهبی ندارد، بلکه زمانی که گروه مسلمانان تهدید میشوند میجنگند، نه زمانی که اسلام تهدید میشود.
صادقنیا تصریح کرد: امت پیامبر(ص) در زمان بنی امیه، تبدیل به حکومت شد. پیامبر(ص) اگر هم حکومتی تشکیل داد، به این دلیل بود که آموزههای اسلامی را پیش ببرد، اما بنی امیه حکومت را برگزید و برای اینکه حکومت خود را نگه دارد، به اسلام متمسک شد.
انتهای پیام