به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، 20 جمادیالثانی در تقویم بهواسطه تولد حضرت فاطمه(س)، روز زن و مادر نامگذاری شده است. در این مطلب به بخشی از اتفاقات قبل و بعد از تولد ایشان میپردازیم که در قالب احادیثی نقل شدهاند.
خداوند متعال به پیامبر اکرم(ص) دستور میدهد که باید چهل شبانهروز از حضرت خدیجه(س) دوری گزیند، در بخشی از حدیث آمده است: پیامبر(ص) در ریگزار ابطح، با عمار یاسر، منذر بن ضحضاح، ابوبکر، عمر، علی ابن ابیطالب(ع)، عباس بن عبدالمطلب و حمزه بن عبدالمطلب نشسته بود، ناگهان جبرئیل بر او فرود آمد، بالهایش را از مشرق تا مغرب گسترانید و پس ندا داد: «ای پیامبر بزرگوار! خداوند بر تو سلام میفرستد و به تو دستور میدهد که چهل روز از خدیجه فاصله بگیری».
در بخشی از حدیث آمده است: پیامبر در این چهل روز، روزهدار بود و در شب به عبادت میپرداخت. پس از سپری شدن چهل روز، جبرئیل فرود آمد و گفت: «یَا مُحَمَّدُ الْعَلِیُّ الْأَعْلَی! یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَهُوَ یَأْمُرُکَ أَنْ تَتَأَهَّبَ لِتَحِیَّتِهِ وَ تُحْفَتِهِ، قَالَ النَّبِیُّ(ص) یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَا تُحْفَۀُ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ مَا تَحِیَّتُهُ قَالَ لَا عِلْمَ لِی...»، ای پیامبر بزرگوار خداوند به تو درود میفرستد و به تو دستوری میدهد که برای هدیه و تحفه او آماده شوی، پیامبر(ص) به او گفت: «تحفه پروردگار چیست؟» جبرئیل گفت: من به آن آگاهی ندارم، در آن وقت، میکائیل فرود آمد و با او ظرفی بود که با پارچهای از سندس [یا استبرق] پوشیده شده بود، آن را جلوی پیامبر(ص) گذارد.
جبرئیل(ع) به پیامبر(ص) گفت: پروردگار به تو دستور میدهد که از این غذا افطار کنی، «کَشَفَ الطَّبَقَ فَإِذَا عِذْقٌ مِنْ رُطَبٍ وَ عُنْقُودٌ مِنْ عِنَبٍ فَأَکَلَ النَّبِیُّ(ص) مِنْهُ شِبَعاً وَ شَرِبَ مِنَ الْمَاءِ رِیّاً وَ مَدَّ یَدَهُ لِلْغَسْلِ فَأَفَاضَ الْمَاءَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ وَ غَسَلَ یَدَهُ مِیکَائِیلُ وَ تَمَنْدَلَهُ إِسْرَافِیلُ ارْتَفَعَ فَاضِلُ الطَّعَامِ مَعَ الْإِنَاءِ إِلَی السَّمَاءِ»، ظرف را آشکار ساخت، در آن، خوشهای خرمای تازه و خوشهای انگور بود، رسول خدا(ص) از آنها میل فرمودند، بعد از آن، آب نوشید تا سیراب شد، پس اراده فرمود دستهای خود را بشوید، جبرئیل بر دستهایش آب ریخت. میکائیل آن را شستوشو داد و اسرافیل با دستمالی خشک کرد، آنگاه اضافه غذا را با ظرف آن به طرف آسمان بردند.
در ادامه این روایت آمده که حضرت علی(ع) میفرمایند: روش پیامبر(ص) این بود که هنگام افطار به من دستور میداد در را باز کنم تا اگر کسی میخواست غذا بخورد، وارد شود، اما در آن شب به من فرمودند: کنار در بنشین و کسی را راه نده، زیرا خوردن این طعام بر غیر من حرام است، پس میتوان گفت این غذا با غذاهای دنیایی بسیار فرق داشت، بلکه در میان مائدههای الهی نیز غذای مخصوص دربار الهی بود.
پس از آنکه پیامبر(ص) از آن غذای بهشتی و الهی تناول فرمود، برخاست تا برای نماز آماده شود، جبرئیل او را از نماز خواندن منع کرد و به او فرمود: «الصَّلَاۀُ مُحَرَّمَۀٌ عَلَیْکَ فِی وَقْتِکَ حَتَّی تَأْتِیَ إِلَی مَنْزِلِ خَدِیجَۀَ فَتُوَاقِعَهَا فَإِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ آلَی عَلَی نَفْسِهِ أَنْ یَخْلُقَ مِنْ صُلْبِکَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَۀِ ذُرِّیَّۀً طَیِّبَۀً فَوَثَبَ رسول الله(ص) إِلَی مَنْزِلِ خَدِیجَة»؛ اکنون وقت نماز نیست، بلکه باید به خانه خدیجه روی و با وی همبستر شوی، خداوند اراده فرمود که امشب از صلب شما فرزندی پاک بیافریند، رسول خدا(ص) بهدنبال این فرمان، فوری به طرف خانه خدیجه روانه شد.
در آن شب نورانی، نطفه حضرت فاطمه(س) به امر الهی از صلب نبوت به رحم مطهر منتقل شد و این نکته مهمی بود که در جمله حضرت خدیجه(س)، هویداست، اینکه برخلاف تمام انعقاد نطفهها، حضرت خدیجه(س) از همان لحظه متوجه باردار شدن خود شد، «فَلَا وَ الَّذِی سَمَکَ السَّمَاءَ وَ أَنْبَعَ الْمَاءَ مَا تَبَاعَدَ عَنِّی النَّبِیُّ(ص) حَتَّی حَسِسْتُ بِثِقْلِ فَاطِمَۀَ فِی بَطْنِی»، سوگند به آنکه آسمان را برافراشت و آب را از چشمهها جاری ساخت، رسول خدا(ص) در آن شب از من دور نگردید، مگر اینکه سنگینی حمل فاطمه(س) را در وجود خود احساس کردم.
هنگامی که حضرت خدیجه(س)، با پیامبر(ص) که فردی یتیم و فقیر بود، ازدواج کرد، زنان مکه از او دوری میگزیدند، به او وارد نمیشدند و سلام نمیکردند، از این رو، حضرت خدیجه(س) احساس تنهایی میکرد، فَلَمَّا حَمَلَتْ بِفَاطِمَۀَ(س) صَارَتْ تُحَدِّثُهَا فِی بَطْنِهَا وَتُصَبِّرُهَا وَکَانَتْ خَدِیجَۀُ تَکْتُمُ ذَلِکَ عَنْ رسول الله(ص) فَدَخَلَ یَوْماً وَ سَمِعَ خَدِیجَۀَ تُحَدِّثُ فَاطِمَۀَ فَقَالَ لَهَا یَا خَدِیجَۀُ مَنْ یُحَدِّثُکِ قَالَتِ الْجَنِینُ الَّذِی فِی بَطْنِی یُحَدِّثُنِی وَ یُؤْنِسُنِی، زمانی که به فاطمه باردار شد، حضرت فاطمه(س) در بطن حضرت خدیجه با او حرف میزد و او را به صبر و شکیبایی دعوت میکرد، حضرت خدیجه حرف زدن فاطمه(س) با خود را از پیامبر(ص) مخفی میکرد تا اینکه روزی رسول خدا شنید که حضرت با فاطمه(س) صحبت میکنند، فرمودند: با چه کسی سخن میگویی؟، عرض کرد: جنینی که در شکم من است، پیوسته با من حرف میزند و موجب آرامش من میشود.
پیامبر(ص) به حضرت خدیجه(س) فرمودند: هَذَا جَبْرَئِیلُ یُبَشِّرُنِی أَنَّهَا أُنْثَی وَأَنَّهَا النَّسَمَۀُ الطَّاهِرَۀُ الْمَیْمُونَۀُ وَأَنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی سَیَجْعَلُ نَسْلِی مِنْهَا وَسَیَجْعَلُ مِنْ نَسْلِهَا أَئِمَّۀً فِی الْأُمَّۀِ یَجْعَلُهُمْ خُلَفَاءَهُ فِی أَرْضِهِ بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْیِهِ، جبرئیل به من خبر داد که آن جنین دختر است و نسلی پاک و مطهر دارد و خداوند متعال نسل مرا از ذریه او قرار خواهد داد و از نسل او امامانی خواهند آمد که پس از من و بعد از اتمام وحی، خلیفههای الهی بر روی زمین خواهند بود.
هنگامی که زمان فارغ شدن و وضع حمل زنی میرسد، معمولاً زنها برای کمک به او میشتابند، اما هنگامی که حضرت خدیجه(س) به زنان قریش و بنیهاشم پیغام کمک فرستاد، آنها با کینهای که از ازدواج ایشان با پیامبر(ص) به دل داشتند، از کمک به او سر باز زدند و به یاری او نیامدند، در این هنگام، خدایی که تمام مقدمات و برنامهریزی خود را برای تولد این بانو، آماده و مهیا ساخته بود، رسولان خود را برای یاری فرستاد: دَخَلَ عَلَیْهَا أَرْبَعُ نِسْوَۀٍ طِوَالٍ کَأَنَّهُنَّ مِنْ نِسَاءِ بَنِیهاشِمٍ فَفَزِعَتْ مِنْهُنَّ فَقَالَتْ لَهَا إِحْدَاهُنَّ لَا تَحْزَنِی یَا خَدِیجَۀُ فَإِنَّا رُسُلُ رَبِّکِ إِلَیْکِ وَ نَحْنُ أَخَوَاتُکِ أَنَا سَارَۀُ وَ هَذِهِ آسِیَۀُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ وَ هِیَ رَفِیقَتُکِ فِی الْجَنَّۀِ وَ هَذِهِ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ هَذِهِ صَفْرَاءُ [صَفُورَاءُ] بِنْتُ شُعَیْبٍ؛ چهار زن بلندقامت و نورانی بر او وارد شدند که بیشتر، زنان بنیهاشم بودند، حضرت خدیجه چون آنها را دید، ترسید، یکی از آنان گفت: ای خدیجه! ناراحت مباش؛ چرا که ما را پروردگارت بهسوی تو فرستاده است. ما خواهران تو هستیم؛ من ساره هستم و ایشان آسیه، رفیق تو در بهشت، این مریم، دختر عمران و ایشان صفورا، دختر شعیب است، چهار زن برتر جهان، همراه حضرت خدیجه(س) از برای چنین امر مهمی مأمور شده و کمر به خدمت چنین وجودی بسته بودند.
پس از آنکه حضرت متولد شد، زنی که در مقابل حضرت خدیجه(س) بود، آن نوزاد را گرفت، اندکی از آب کوثر که قبلاً توسط حورالعین آماده گشته بود، به او خورانید و در آب کوثر شستوشو داد و با دو پارچه سفید رنگ که از شیر، سفیدتر و از مشک و عنبر خوشبوتر بودند، یکی را بر بدن نوزاد و دیگری را بر سر او بست، این نوزاد همان کوثر، حقیقت خیر فراوان است که خداوند وعدهاش را به پیامبر(ص) داده بود که ما به تو کوثر عطا میکنیم.
نوزاد در بدو تولد خود، لب به سخن گشود: فَنَطَقَتْ فَاطِمَۀُ(سلام الله علیها) بِشَهَادَۀِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأَنَّ أَبِی رسولالله(ص) سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَأَنَّ بَعْلِی سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ وَأَنَّ وُلْدِی سَیِّدُ الْأَسْبَاطِ ثُمَّ سَلَّمَتْ عَلَیْهِنَّ وَسَمَّتْ کُلَّ وَاحِدَۀٍ مِنْهُنَّ بِاسْمِهَا، خدایی جز الله نیست، پدرم رسول خداست و سرور تمام انبیا، همسرم علی مرتضی(ع)، سرور تمام اوصیا و فرزندانم حسن و حسین، سرور تمام بنیآدم، سپس نام تکتک فرزندان معصومش را برد و بر آنها سلام کرد.
در بخشی از حدیث آمده است که حضرت فاطمه(س) به حورالعین بهشتی لبخند زد: ضَحِکْنَ إِلَیْهَا وَتَبَاشَرَتِ الْحُورُ الْعِینُ وَبَشَّرَ أَهْلُ الْجَنَّۀِ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِوِلَادَۀِ فَاطِمَةَ(س) حورالعین و اهل بهشت یکدیگر را برای تولد فاطمه(س) بشارت گفتند.
از حضرت علی(ع) روایت شده: هنگامی که فاطمه(س) متولّد شد، پیامبر(ص) وارد شد و در گوش راست حضرت فاطمه(س) اذان و در گوش چپ او اقامه گفت و پیامبر(ص) با هر کس مانند این انجام داد، از شیطان در امان ماند.
منابع:
1- فرات کوفی، 1410ق، ص211/ مجلسی، 1404ق، ج8، ص151
2- مجلسی، 1404ق، ج16، ص78
3- همان
4- مجلسی، 1404ق، ج16، ص79
5- همان
6- همان، ج16، ص80
7- حلی،1408ق،ص22/مجلسی،1404ق،ج16،ص80
8- مجلسی،1404، ج16، ص80
9- صدوق،1404ق،ص475/طبری،1383ق،ص8/راوندی،1409ق،ج2،ص524. مجلسی،1404ق،ج16،ص80
10- همان
11- همان
12- مجلسی،1404ق،ج16،ص 81
13- همان،ج43