محمود مهدوی دامغانی، قرآنپژوه و مترجم قرآن کریم، در گفتوگو با ایکنا از خراسان رضوی، در خصوص شخصیت والای حضرت علی(ع)، اظهار کرد: شخصیت انسانها در عمل نهفته است نه در گفتار. در ادب فارسی بر این نکته تأکید شده است، همان طور که گفته شده: «دو صد گفته چون نیم کردار نیست». طرز زندگانی حضرت امیرالمؤمنین(ع) و عمل ایشان در طول مدت نه چندان طولانی، بلکه در عمر 63 ساله با عمل به ما ارزانی شده است. حافظ شیرازی میگوید: «وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد / که در آن آینه صاحبنظران حیرانند». به قول مولانا «یک دهان خواهم به پهنای فلک / تا بگویم وصف آن رشک ملک».
وی با بیان اینکه مگر عشقورزی مردم به امیرالمؤمنین(ع) و به سرور گرانقدرش حضرت ختمی مرتبت، بدون عمل ممکن است؟ ادامه داد: در آیه 96 سوره مریم «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا؛ همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند خدای رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب میگرداند»، خداوند متعال دوستی خلق را به عمل صالح در طول زندگی پیوند داده است. در بزرگان ادب فارسی به جز حضرت ختمی مرتبت، کسی به پای حضرت امیرالمؤمنین(ع) و مدایحی که به ساحت ایشان عرضه داشتهاند، نمیرسد، سنایی، ناصرخسرو، مولوی و عطار. بیجهت نبود که مولانا گفت: «ای علی(ع) که جمله عقل و دیدهای، شمهای واگو».
مهدوی دامغانی افزود: مناقب حضرت امیرالمؤمنین(ع) کتابی جداگانه و مستقل شده است که مرحوم احمد احمدی بیرجندی در دهه 60 جمعآوری کرد و انتشارات آستان قدس رضوی نیز موفق به نشر آن شد. افرادی که خواهان باشند میتوانند به آن مراجعه کرده و شیفتگی نسبت به ساحت قدس علوی را در آن کتاب ملاحظه کنند.
وی با اشاره به اینکه فضیلت حضرت امیرالمؤمنین(ع) به فرموده حق تعالی نسبت به سایر فرزندان بزرگوارش است که به منصب امامت نیز از جانب حق تعالی سرافراز شدهاند، تصریح کرد: شیخ حر عاملی بزرگمرد صحنه حدیث و فردی که «وسایلالشیعه» او در 20 جلد چاپ شده و کارهای او در راستای معجزات و کرامات ائمهاطهار(ع) در هفت جلد چاپ شده است، در کتاب پرارزش خود به نام «جواهر السنیه» این مسئله را از قول حضرت ختمی مرتبت نقل میکند که جبرئیل به رسول خدا عرضه داشته، علی(ع) از هر دو فرزند خود حسن(ع) و حسین(ع) فاضلتر است، آن دو از پیوستگاه وادی قدس هستند و پدرشان از آن دو فاضلتر است، بنابراین آنان که سخت به ساحت مقدس حسنی و حسینی عشق میورزند و چه کسی شایستهتر از آن دو بزرگوار برای عشق ورزیدن در مکتب تشیع، اما نباید از این نکته غافل شوند که حساب امیرالمؤمنین(ع) حساب دیگری است.
این قرآنپژوه و مترجم قرآن گفت: سلیم بن قیس هلالی در کتاب خود نقل میکند که ایرانی دلباخته به ساحت قدس پیغمبر(ص)، سلمان فارسی، از قول رسول خدا به دختر گرانسنگش فاطمه زهرا(س) آن هم در بستر مرگ رسولالله نقل میکند که روز یکشنبه، که روز بعد رحلت حضرت ختمی مرتبت بود، به سفارش امیرالمؤمنین(ع) به محضر ایشان رسیدم و هنگامی که فاطمه(س) از پدر گرانسنگ خود تکلیفش را درباره سه امانت الهی که در دست او میماند، یعنی شوهر گرانقدر و دو فرزند بزرگوارش پرسید، پیغمبر فرمودند: «دختر گرانسنگم توجه داشته باش، هریک از ایشان که بر دیگران امام باشد، او افضل است.» بنابراین این مسئله که ساحت قدس علوی اینگونه است و تا چند سال گذشته نیز بر ضریحی که بر مقام ایشان نهاده شده، این مسئله نقش بسته بود که: «الحَسَنُ و الحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وأبوهما خيرٌ منهم؛ حسن و حسین سرور جوانان بهشت هستند و پدرشان از آن دو بهتر و افضلتر.»
مهدوی دامغانی اضافه کرد: انبیاء در سمت نبی بودن و در نبوت شریک هستند اما در فضیلت نه و قرآن در چند آیه به این موضوع اشاره کرده است، جزء سوم قرآن مجید با این آیه آغاز میشود: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ؛ ما برخی پیامبران گرامی را بر برخی فضیلت دادهایم». در آیه 54 سوره بنیاسرائیل نیز این مسئله تکرار میشود که ما پیامبران را بر یکدیگر فضیلت دادهایم، بنابراین ائمه اطهار(ع) در سمت امامت، نور واحد هستند، اما نباید این مسئله را فراموش کرد که در فضیلت نیز همانند انبیاء هستند.
وی با اشاره به ابعاد عملی شخصیت حضرت امیرالمؤمنین(ع)، گفت: برخی از ابعاد عملی حضرت علی(ع) دشوار نیست و میتوان با تلاش و کوشش در آن راه گام برداشت، نه اینکه به آنان رسید، اما میتوان به این امید بود که ما هم به آنها متصل شویم و در این راه گام برداریم.
این قرآنپژوه و مترجم قرآن بیان کرد: عدالت عملی حضرت امیرالمؤمنین(ع) در راستای تقسیم آنچه که غنیمت یا غرامت مالی مسلمانان بود، از مواردی است که باید بسیار دقت کرد، به ویژه زمامداران اسلامی باید توجه داشته باشند. به عنوان مثال حضرت زینب(س) یک دستبند به صورت عاریه مضمونه گرفت و پس از آنکه امیرالمؤمنین(ع) متوجه شد، دختر خود را نصیحت فرمود و هم اعتراضگونهای طرح کردند.
مهدوی دامغانی اظهار کرد: مطلبی از استاد دانشمند بزرگوار، شارع نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید از کتاب «جلوه تاریخ در شرح نهجالبلاغه» نقل میکنم که یکی از خطبههای نهجالبلاغه است. هرگاه این داستان را بررسی میکنم، ناچار هستم که ببینم آیا من پیرو علی(ع) هستم یا نیستم؟ نقل میکنند زمانی که عقیل پس از رحلت حضرت امیرالمؤمنین(ع) نزد معاویه رفت (البته باید توجه کرد اساساً مسئله رفتن عقیل ابن ابی طالب پیش معاویه از جهاتی قابل بررسی بیشتری است)، معاویه ضمن احترام نسبی به عقیل و شوخیهای لطیف با وی، به مجلس حالت رسمیت داد و گفت: «عقیل میخواستم داستان اینکه برادرت ابوالحسن(ع) زمانی که تقاضایی از ایشان داشتی، آهن گداخته را پیش تو آورد و دستت احساس حرارت زیادی کرد و دستت را به شدت کنار کشیدی، را برای من بازگو کنی». عقیل گفت: «معاویه دست از دلم بردار، این در قبال عدالت علی(ع) چیزی نبود»، معاویه اصرار کرد، عقیل گفت: «اینک که اصرار میکنی مطلب دیگری را برای تو بیان میکنم.»
وی تصریح کرد: عقیل گفت: «من که کورم و از گوش استفاده میکنم، شنیدم که چند مشک عسل از ناحیه غربی ایران، از ناحیه گلپایگان (یا در برخی نسخههای کتاب از نواحی دیگر) در شامگاهی به کوفه رسید، امیرالمؤمنین(ع) به جناب قنبر فرمودند که شب وقت توزیع این عسلها نیست، مشکهای عسل را در جایی بگذارید که محفوظ باشد، مورچه به مشکها نیفتد و اگر میتوانید زیر تختها، ظرفهای آب بگذارید تا مورچه به آن راه پیدا نکند، تا سحرگاه یا بعد از نماز صبح آنها را میان مردم تقسیم کنیم».
این قرآنپژوه و مترجم قرآن افزود: عقیل ادامه داد: «صبح من هم در خدمت برادرم بودم که یک دفعه فریاد برادرم امیرالمؤمنین(ع) را شنیدم که با آهنگ تندی نسبت به قنبر آغاز شد و گفت: «قنبر سر یکی از این مشکها باز شده، چه کسی این کار را انجام داده و عسل برداشته است؟ قنبر در کمال تواضع عرض کرد که نیمهشب فرزند گرانقدر شما حسین(ع) با پیالهای کوچک آمد و گفت مهمانی برای من رسیده که نانخورش ندارم، پیالهای از این عسل به من بدهید، صبح که شد از سهم من بکاهید، من این کار را انجام دادم.» فریاد برادرم با آوای خشمآلود بلند شد که «پسرم حسین را فرابخوانید»».
مهدوی دامغانی گفت: «وقتی سیدالشهدا(ع) هنگام آمدن به حضور پدر، خشم ایشان را ملاحظه کرد، نخست او را به جان عمویش جعفر ابن ابیطالب سوگند داد، زیرا آنان میدانستند شیفتگی علی(ع) به برادر بزرگوارش جعفر طیار ـ همان شهیدی که رسول خدا روی منبر مسجد مدینه هنگامی که او در موصل به شهادت رسید به مسلمانان تسلیت داد و فرمود: با دو بال به سوی بهشت پرواز کرد ـ بالاست و هرگاه علی(ع) را به برادرش سوگند میدادند، آرام میگرفت و سیدالشهدا(ع) نیز عرض کرد، به جان عمو سوگند، آرام بگیرید تا عرض کنم.» آنگاه که داستان را گفت، امیرالمؤمنین(ع) از خشم فرود آمد و با محبت و سرشار از لطف گفت: «پسرم حق نداشتی پیش از دیگران از سهم خود برخوردار شوی، اطمینانی به زنده ماندن خود تا صبح داشتی؟» آنگاه از گوشه ردای خود درمی بیرون آورد که از دستمزد زحمات و درآمد اوقاف او در مدینه بود، آن را به قنبر داد و گفت: «قنبر پیاله را از حسین بگیر، بقیه این عسلها را در یک بقالی گذاشتهام، برو این پیاله را از عسل پر کن و بیاور»، آنگاه که آورد سر مشک را گشود و من صدای ریزش عسل را بر سر مشک میشنیدم که علی(ع) میگوید: «بار خدایا بر من و بر پسرم ببخشا.»»
این قرآنپژوه و مترجم قرآن با اشاره به اینکه بزرگان و مدعیان حکومتها نیز باید چنین کنند، تصریح کرد: به کجا میرویم و به کجا میروید؟ و این است نمونه عدالت علوی. چنین عدالتی از چه کسی جز متصلان به خزانه عنایت الهی ساخته و پرداخته است؟ به این جهت است که مرد روشنبین مسیحی آنگاه که کتابی در خصوص امیرالمؤمنین(ع) تألیف میکند، نامش را «صوت العدالة الانسانیة» یعنی «آوای دادگری بشریت» میگذارد. شگفتا که در طول تاریخ افراد بسیاری مدعی شدهاند که ما علویگونه رفتار میکنیم، اما سعدی بیان کرد که «این مدعیان در طلبش بیخبرانند / آن را که خبر شد خبری بازنیامد». این نمونهای از عدالت علوی بوده و علی(ع) پیر طریقت همه عارفان است و به قول مولانا: «هیچ نکشد نفس را جز ظل پیر/ دامن آن نفس کش را سخت گیر». همانطور که در مثنوی میخوانیم «از علی آموز اخلاص عمل» باید ببینیم در عمل چگونهایم و علی(ع) در عمل چگونه بوده است؟
مهدوی دامغانی بیان کرد: علی(ع) در راستای وقف کردن اموالش در راه خدا تلاش کرد. هنوز که در مسجد قبا در کنار شهر مدینه قدم میزنیم، تابلوهایی با عنوان «قناتهایی که علی(ع) وقف کرده است» را مشاهده میکنیم. مبرد در کتاب «الکامل» داستانی را نقل میکند که من بندهِ کمترین هرگاه آن را خواندهام مایه عبرتم بوده است و هر وقت این وقف امیرالمؤمنین(ع) را میخوانم میگویم جای خاقانی خالی است، اگر او ایوان مداین را آیینه عبرت دانست، ای کاش اینگونه وقف کردن را از ساحت قدس علوی میدید، توجه میکرد و خود به داوری مینشست که از کدام یک باید بیشتر عبرت گرفت.
وی افزود: در بحبوحه جنگ صفین در سال 38، امیرالمؤمنین(ع) با فرزند گرانقدر خود امام حسن مجتبی(ع)، فرزند دیگرش حضرت سیدالشهدا(ع) و بزرگان لشکر مشورت کرد که دلم میخواهد به مدینه مشرف شوم و خیلی زود برمیگردم. حضرت برای یکی، دو هفته به مدینه آمد و از قناتی که وقف کرده بود و ابونیزر باغبان و میرآب آن وقف بود، پرسید: «وضع آب چگونه است؟» ابونیزر گفت: «متأسفانه آب فروکش کرده است.» حضرت فرمود: «گرسنه هستم، چه داری؟» ابونیزر گفت: «مقداری کدو در کنار جوی آب کاشتم، اما روغنم آفتاب خورده، اجازه دهید آبپز کنم». ابونیزر کدو را آبپز کرد و علی(ع) خورد، دستانش را شست، شکر خدای را به جا آورد و فرمود: «هر شکمی که برای سیر کردن خود به حرام بیفتد، خدا او را از طعامهای بهشتی محروم کند.»
مهدوی دامغانی اضافه کرد: آنگاه فرمود: «کلنگ بیاور»، ابونیزر کلنگ آورد، حضرت وارد چاه شد، وجود نازنینش به خستگی و نفسنفس افتاد و نتوانست به آب برسد، بیرون آمد، دقیقهای استراحت فرمود، عرق پیشانیش را پاک کرد، دوباره وارد قنات شد و آنقدر کلنگ زد که ناگهان آب جست و تا سینه امیرالمؤمنین(ع) از زمین جهید، علی(ع) خودش را بالا کشید، بیرون آمد و گفت: «ابونیزر خواسته بودم که در اینجا همیشه قلم و کاغذی داشته باشی، آیا داری؟» ابونیزر گفت: «آری»، حضرت فرمود: «بیاور»، بعد چنین نوشت: «این چشمه را بر مردم مدینه و بر رهگذران و تشنگان این وادی وقف کردم، وقف جاودانه تا ابد، شاید خدای متعال با این عمل آتش را در رستخیز از چهره علی دور بدارد.»
وی گفت: «هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمایل/ هر کو شنید گفتا للهِ دَرُّ قائل» و این نمونههایی از توجه حضرت علی(ع) به ساحت قدس الهی است. در آیه 2 سوره انفال خداوند میفرماید: «إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً؛ هر نشانهای که از نشانههای الهی میبیند، بر ایمانشان افزوده میشود»، «وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ؛ هرگاه آیات ما بر آنها خوانده میشود»، «وَجِلَت قُلوبُهُم؛ دلهایشان بیمزده میشود». آیا مناجاتهای علوی نشاندهنده این مسئله نیست؟ آن وجود نازنین در دل شب در تاریکی شب به زانو در میآمد و فریاد میزد. بیجهت نبود حضرت سجاد(ع) مکرر میفرمود: «ای وای بر من، کسی را یارای آن است که بتواند عبادت و مناجات علی(ع) را انجام دهد؟ جد بزرگوار ما کجا و ما کجا؟»
این قرآنپژوه و مترجم قرآن بیان کرد: فردی به نام زرار از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) بعد از رحلت ایشان پیش معاویه رفت و گفت: «دست از آزار شیعه بردار، آن کس که تو از او بیم داشتی اینک سالهاست در محضر خداست، منتظر است تا با تو محاکمه کند» معاویه گفت: «زرار اندکی از صفات خوش ابوالحسن بگو،» زرار گفت: «مرا معاف دار»، معاویه گفت: «از تو میخواهم که بگویی»، زرار گفت: «گفتم که مرا معاف دار»، معاویه گفت: «بگو»، زرار گفت: «میگویم. نیمه شبی در پی امیرالمؤمنین(ع) بودم دیدم در محراب عبادتش در بحبوحه جنگ صفین ایستاده، چون زن فرزندمرده اشک میریزد و چون انسان مارگزیده به خود می پیچد و فریاد برمیدارد.» این مسائل در زمان ما افسانه به نظر میرسد. وقتی هر مسلمانی نامه عمل خویش را با چنین کارنامهای مقایسه میکند ناچار باید فریاد بردارد، «بار خدایا عمل ما را در مقایسه با عمل نیکان به حساب نیاور» و فریاد برمیدارد «وای وای از کمی توشه و درازی راه تا به دیدار حق». معاویه اشک تمساح فروریخت و گفت: «آری آری مادر گیتی چنین فرزندی نخواهد آورد.»
مهدوی دامغانی گفت: نکته دیگری از لطافتهای امیرالمؤمنین(ع) بر درک مسائل جوانان و همتی که در این راه مبذول داشتهاند، از کتاب «مكارم اخلاق النبي و الأئمة عليهمالسلام» از سعيد بن هبة الله راوندی نقل میکنم، یکی از کنیزکان امیرالمؤمنین(ع) دختری زیبا بود، گاهی در بازار میرفت که سبزی بخرد. روزی که برگشت و با تمام شرمساری به حضرت علی(ع) که ایشان را پدر خود میدانستند (کسانی که این مسئله را باور داشتند که رسول خدا فرموده من و علی دو پدر این امتیم)، گفت: «پدر جان از شما خواهش میکنم که بار دیگر مرا به بازار نفرستید؟» حضرت فرمود: «چرا دخترم؟» دختر گفت: «جوانی مودب، متین و شریف به من گفت که دوستت دارم و من شرمسار شدم، چیز دیگری نگفتم.»
وی ادامه داد: حضرت فرمود: «فردا به بازار برو سبزی بخر و وقتی برمیگردی زمانی که جوان گفت دوستت دارم در کمال ادب بگو من هم دوستت دارم و پاسخش را برای من بیاور». دختر با آزرم دوشیزگی پرسید: «به جد میفرمایید؟» حضرت فرمودند: «آری». دختر فردا رفت و باز آمد، آن بزرگمرد که میدانست دختر نباید آغاز کند، خود پرسید: «دخترکم چه شد؟» دختر گفت: «مولای من رفتم و گفتم من هم دوستت دارم، حالا چه کنیم؟» پسر گفت: «به حرام امکانپذیر نیست، به صبر پناه میبرم، زیرا امکانات ازدواج حلال را ندارم و به این آیه پناه میبرم «إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ». (زمر/10)
این قرآنپژوه و مترجم قرآن اظهار کرد: امیرالمؤمنین(ع) به فرزند برومندش حضرت مجتبی(ع) فرمان داد: «پسرم حسن این کنیز در راه خدا آزاد است، نباید امروز به شب برسد مگر اینکه این دو به طریق سنت نبوی محرم و زن و شوهر یکدیگر شوند و وسایل زندگی آنها فراهم آید.» افرادی که مایل باشند میتوانند به این کتاب در باب مکرمتهای اخلاقی حضرت امیرالمؤمنین(ع) مراجعه کنند، بخوانند و ببینند که چه مقدار ما در پارهای از مسائل نسبت به ساحت قدس امیرالمؤمنین(ع) در بیخبری به سر میبریم.
مهدوی دامغانی گفت: اسماء بنت عمیس از نیکبختترین بانوان مسلمانان است. او نخست زن برادر حضرت امیرالمؤمنین(ع) همسر جعفر طیار بود که سه پسر برای او آورد، پس از آنکه حضرت جعفر طیار به فیض شهادت رسید، اسماء با کسب اجازه از رسولالله همسر ابوبکر شد و محمد بن ابی بکر را از او به دنیا آورد. اسماء بنت عمیس پس از ابی بکر این افتخار را یافت که همسر حضرت امیرالمؤمنین(ع) شود و از وجود مقدس ایشان دختر و پسری به دنیا آورد.
وی اضافه کرد: در کتاب زمخشری تحت عنوان «ربیع الابرار» بخشی با نام «آنچه برگزیدگان به هنگام مرگ بر زبان آوردهاند» وجود دارد و به مناسبت شهادت امام علی(ع) داستانی از آن نقل میکنم. اسماء میگوید: «در آغاز شب بیست و یکم بر بالین علی(ع) بودم و او سر را بر دامن من قرار داد و من بیمزده بودم. اشتیاق و التهابی در علی(ع) میدیدم» که شاید این بیت در نظر اسماء بنت عمیس جلوهگر میشده که «وعده وصل چون شود نزدیک آتش عشق تیزتر گردد».
این قرآنپژوه و مترجم قرآن بیان کرد: اسماء میگوید: «یکباره حضرت علی(ع) فریاد کشید، به حسن ابن علی(ع) گفتم ای وای چشمهای پدر را ببند، دیدم امیرالمؤمنین(ع) به گوشهای خیره بوده و لبخند بر لبش نقش بسته است. گفتیم جانمان فدایت چه میبینی؟ حضرت گفت: «سلام بر رسول خدا باد، چه بزرگواری است، چه عنایتی، چه رحمتی، خوش آمدید.» آنگاه گفت: «درود بر عمویم حمزه، درود بر برادرم جعفر، درود بر همسرم فاطمه زهرا که با کنیزکان خود به استقبال من آمدهاند، درهای بهشت گشوده است». آنگاه فرمود: «لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ» و روح مقدسش به جنان جاوید خرامید.
انتهای پیام