به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، نگاه تک بُعدی، یعنی نگاهی محدود شده و بخشی به دین و با همان یک یا چند بخش محدود نتیجه گرفتن و عمل کردن. در واقع دین به عنوان یك كل در نظر نبوده که بخشهای آن در ارتباط با یکدیگر معنا پیدا کرده و روشن میشوند. انسان در آن بخشهایی به ظاهر با ایمان است که با منافعِ شخصی و تجاوزکارانهاش سازگار باشد.
وقتی دین پاره پاره شد و نتایجی دلخواه به دست آمد و سایر بخشها کارایی نداشته باشد، دین باید كم كم به گوشهای رفته یا در نهایت حذف شود. کارایی سایر بخشها زمانی خواهد بود که در رسیدن به همان نتایجی که قبلا به دست آمده کمککننده باشند.
یکی از نگاههای تکبعدی به دین در حوزه «سیاست» است، واژه سیاست چند معنا دارد. به طور مشترک در تمام معانی آن« تدبیر در امور» نهفته است. سیاست در عرصه زمامداری، به معنی روش اداره جامعه و تدبیر مسائل داخلی و خارجی برای رسیدن به اهداف و نتایج خاصی است.
متأسفانه مغالطهای در تاریخ صورت گرفت كه در عصر حاضر نیز شاهدش هستیم و آن مغالطه این است که بعد از شهادت پیامبر اکرم(ص) در بین مردم جا انداختند که پیامبر و امام نقش سیاسی در دین ندارند. پیامبر و امام، هر چیزی را که به امور فردی و خودسازی مربوط است، بیان میکنند و مردم نیز گوش میدهند و به بهشت میروند.
نوعی دیگر از مغالطهای که بعد از دوران حکومت حضرت علی(ع) انجام شد این بود که عدهای گفتند علی و فرزندانش برای رسیدن به حکومت با ما میجنگند و در نهایت شما مردم به خاطر ما قربانی میشوید. در نامه سفید امضای معاویه به امام حسن(ع) معاویه در پیامی پیشنهاد میدهد که هر چه میخواهی در نامه بنویس و خون مردم را هدر نده.
سیاست را به معنای قدرتطلبی و زورگویی امام به مردم معرفی کردند. مردم را از جهاد و جنگیدن خسته و پشیمان کردند و بیشتر مردم از کشتی نهضت علوی و حسنی پیاده شده و وارد گردابهای سهمناک طواغیت شدند.
وقتی به زیارت جامعه کبیره نگاه میکنیم ائمه اطهار(ع) را «ساسة العباد» یعنی تدبیر کنندگان امور بندگان معرفی کرده و شایسته سیاست میدانند. مرحوم مجلسی نیز از پیامبر اکرم(ص) حدیثی را میآورد که ایشان در کنار دیگر صفات و ویژگیهای خود و اهل البیت مطهرشان فرمودند«نحن ساسة العباد»
در عصر حاضر افراد وقتی در مورد مسائل روز کشور صحبت میکنند این جمله شایع را میگویند« کاری به سیاست ندارم و نمیخواهم بحث را سیاسی کنم». این افراد در واقع سیاست را جزء دین نمیدانند. آن را جدا کرده و در نهایت نتیجهگیری میکنند. این حرفشان چندعلت دارد، اول: تحت فشار اقتصادی قرار گرفتن؛ یعنی اگر ما با قدرت استکباری رابطه خوبی برقرار کنیم و اقتصاد ما خوب شود سیاست چیز بدی نیست و خیلی هم خوب است، اما اگر کوتاه نیامدیم و صلح نکردیم سیاست چیز بدی است. دوم: مقایسه با سایر کشورها در بُعد پیشرفتهای مادی با تبلیغات گسترده رسانهای آنها. سوم: کمک کردن به مسلمانان مستضعف در چنگال مستکبرین. چهارم: عملکرد نادرست بعضی مسئولین داخلی در ارتباط با امور مهم جامعه. پنجم: شانه خالی کردن از نقش و وظیفه خود در انقلاب اسلامی و نشانه رفتن مشکلات سمت ولایت فقیه.
در توضیح علت پنجم میتوان به سخن امام خمینی(ره) استناد کرد که فرمودند: « نگویید انقلاب برای ما چه کرد. شما برای انقلاب چه کردهاید؟!» امروزه نیز بعضیها همین سوال را دارند. باید از این افراد پرسید که اگر انقلاب اسلامی نبود چه کار میکردید؟ آیا خود شما انقلاب میکردید و یک حکومت اسلامی تشکیل میداید و رأس آن خودتان بودید یا اینکه مهاجرت میکردید و به کشورهایی میرفتید که تحت سلطه طاغوت نباشند؟ راه سومی وجود نداشت؛ یا ماندن و انقلاب کردن و تشکیل حکومت اسلامی بود یا هجرت کردن. این منطق قرآنی است.
تنها یک علت برای جواز هجرت نکردن در آیه 98 سوره مبارکه نساء ذکر شده است.«جز مردان و زنان و کودکان ناتوان که هیچ چاره اندیشی ندارند و راه به جایی نمی برند.» البته طبق آیات و روایات، هجرت محدود به هجرت جغرافیایی نمیشود و گونههای دیگر هجرت را نیز در بر میگیرد.
زمان ائمه اطهار(ع) نیز با اینکه حکومت در دست طاغوت بود، اما امام معصوم حضور داشت. در حالی که شرایط قیام مسلحانه فراهم نبود، مبارزه دائم به شیوه اقتضای همان زمان ادامه پیدا میکرد و شیعیان واقعی، تحت فرمان امام زمان جامعه خود بودند نه طاغوت، اما سایر مردم که سکوت کردند و همراه امام زمان خویش نبودند، تحت فرمان حکومت طاغوت بودند.
مقام معظم رهبری روایتی را از امام محمد باقر(ع) این گونه تبیین میكنند:« آن مردمی که تحت ولایت ولی الله زندگی میکنند اهل نجاتند؛ اگرچه ممکن است در کارهای شخصی و خصوصی، قصورها، تقصیرها و گناههایی هم گاهی داشته باشند. آن مردمی که تحت ولایت شیطان و طاغوت زندگی میکنند، اهل بدبختی و عذابند؛ اگرچه در کارهای شخصی، در اعمال خصوصی، اهل نیکوکاری و کارهای خوب هم باشند؛ این خیلی عجیب است.»
ما وقتی سیاست را از امور دین جدا کردیم و کاری به آن نداشته و برایمان بی تفاوت شد، حد و مرزها را گم میکنیم و به هر سمتی و سویی کشانده خواهیم شد. یکی از نقشهها و حربه های دشمنان همین بی تفاوت کردن افراد جامعه مسلمان نسبت به مسائل سیاسی و نسبت به مسائل کلان و مهم کشور و سایر حوادث جهان اسلام است.
رخداد حادثه عاشورا به خاطر غفلت از امر به معروف و نهی از منکر بود که امام حسین (ع) برای احیا و بازسازی آن قیام کردند. این واجب فراموش شده آنچان در بین مردم آن زمان کم شد که مردم در مقابل گناهان اقدام گستردهای نمیکردند و دین به چند فریضه مانند نماز و روزه و بدعتهای شکل گرفته محدود شد. سکوت در مقابل منکرات باعث شد که آنها تبدیل به معروف شوند.
وقتی امر به معروف و نهی از منکر از سایر واجبات دین جدا شد، عرصه برای جولان دادن جبّاران و ستمگران بیش از پیش خواهد شد. در سوره حج، سومین و چهارمین وظیفه مومنان را بعد از قدرت و تمکّن در زمین، امر به معروف و نهی از منکر میدانند. متأسفانه در بیشتر موارد امر به معروف نداریم و مصدایق آن را نمیشناسیم و در نهی از منکر نیز همین گونه است.
شهید مطهری در مقام تبیین و توسعه امر به معروف و نهی از منکر پس از اظهار تأسف در این که این واجب معنای وسیع خود را از دست داده میگوید:« اگر در منطق اسلام، امر به معروف و نهی از منکر آن اندازه توسعه نمیداشت به ما نمیگفتند واجب بزرگی است که واجبات دیگر با آن برپا میشوند، راه ها امن میگردند، درآمدها حلال میشوند، حقوق پایمال شده به صاحبانش بر میگردد، زمین آباد میشود، حق از دشمنان گرفته میشود و کارها سامان میپذیرد.»
اگر به فرازهای زیارت عاشورا دقت کنیم. درمییابیم كه سکوت در مقابل عدم ترویج معروف و نشر منکر، چیزی جز همراهی با دشمنان نخواهد بود. امر به معروف و نهی از منکر یعنی من نسبت به تو مسئول هستم و تو نیز نسبت به من مسئول هستی؛ ما بیتفاوت نیستیم و نگران همدیگر هستیم. امر به معروف و نهی از منکر یعنی باهم بهشتی شویم.
در مجموع باید گفت نگاه تکبعدی به دین، همان اسلام آمریکایی است که امام خمینی(ره) در مقابل اسلام ناب محمدی معرفی کردند. اسلام آمریکایی همان اسلام اسارت و ذلت، جهالت و خرافه، بدعت و بیتفاوتی است.
یادداشت از سجاد صاحبالزمانی، مسئول بسیج دانشجویی دانشکده علوم قرآنی مشهد
انتهای پیام