نقش حضرت رقیه(س) در تبدیل عاشورا به جریان سیال تاریخی
کد خبر: 3924872
تاریخ انتشار : ۰۲ مهر ۱۳۹۹ - ۱۱:۴۹

نقش حضرت رقیه(س) در تبدیل عاشورا به جریان سیال تاریخی

حضرت رقیه(س) نقش بسیار تأثیرگذاری در تبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی داشت و باعث دگرگونی عمیق و تغییری شگرف در شهر شام شد.

نقش حضرت رقیه(س) در تبدیل عاشورا به جریان سیال تاریخییکی از شهیدان قیام حسینی که نقش بسیار تأثیرگذاری در تبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی داشت، حضرت رقیه(س)، دختر سه ‌ساله امام حسین(ع) است که بارگاه آن مخدره در شهر شام واقع شده است. بعضی از مورخان درباره وجود تاریخی حضرت رقیه(س) سعی در شبهه‌پراکنی دارند، اما با توجه به مستندات تاریخی که در کتاب منتخب‌التواریخ نقل شده می‌توان به تمام این شک و دودلی‌ها پایان داد.

جریان کربلا محدود به واقعه عاشورا نیست؛ چراکه پس از آن با ادامه حرکت کاروان اسرا، مبارزه خاندان اهل بیت با یزید همچنان ادامه داشت. ادامه نهضت حسینی را می‌توان از خطبه‌های غرای امام سجاد(ع) تا نقش بیدارگری حضرت زینب(س) در شهرهای بزرگی همچون کوفه و شام دانست. چه بسیار مسیحیان و یهودیانی که به وسیله کاروان اسرا مسلمان شدند و از همه پررنگ‌تر آنکه، خانواده یزید و غلامانش با دیدن اهل بیت پیامبر در اسارت از او بیزاری جستند و جزء محبین خاندان عصمت و طهارت شدند.

نهضت حسینی با یادگار گذاشتن نشانه‌ای گران‌قدر (حضرت رقیه) در شهر شام باعث دگرگونی عمیق و تغییری شگرف در شهر شام شدند؛ زیرا شهر شام از زمان عثمان، خلیفه سوم تحت امارت معاویه بوده و به گواهی تاریخ او از همان زمان در تدارک تشکیل حکومت بنی‌امیه بود. پس از مرگ عثمان و به حکومت رسیدن امام علی(ع) وی حاضر به بیعت با امام نشد و از ایشان امارت شهر شام را درخواست کرد و به سبب آن که امام امارت شهر شام را به وی واگذار نکرد، جنگ صفین  و ماجرای حکمیت روی داد. پس از مرگ عثمان و به قدرت رسیدن معاویه او دست به جنایات بسیار عجیب و خطرناکی در عالم اسلام زد. اثرات ظلمی که معاویه در حق اسلام و مسلمین کرد قابل توصیف و شمارش نیست.

نگاهی به کرامات حضرت رقیه(س)

مرحوم حاج میرزا علی محدث‌زاده،‌ فرزند مرحوم محدث عالی مقام حاج شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیها، از وعاظ و خطبای مشهور تهران بودند. ایشان می‌فرمود: یکسال به بیماری و ناراحتی حنجره و گرفتگی صدا مبتلا شده بودم، ‌تا جایی که منبر رفتن و سخنرانی کردن برای من ممکن نبود. مسلماً،‌ هر مریضی در چنین موقعی به فکر معالجه می‌افتد، من نیز به طبیبی متخصص و با تجربه مراجعه کردم. پس از معاینه معلوم شد بیماری من آن قدر شدید است که بعضی از تارهای صوتی از کارافتاده و فلج شده و اگر لاعلاج نباشد صعب‌العلاج است. طبیب معالج در ضمن نسخه‌ای که نوشت دستور استراحت داد و گفت که باید چند ماه از منبر رفتن خودداری کنم و حتی با کسی حرف نزنم و اگر چیزی بخواهم و یا مطلبی از زن و بچه‌ام انتظار داشته باشم آنها را بنویسم ‌تا در نتیجه استراحت مداوم و استعمال دارو، شاید سلامتی از دست رفته مجدداً به من برگردد. البته صبر در مقابل چنین بیماری و حرف نزدن با مردم حتی با زن و بچه، خیلی سخت و طاقت‌فرساست، ‌زیرا انسان بیشتر از هر چیز احتیاج به گفت و شنود دارد و چطور می‌شود چند ماه هیچ نگویم وحرفی نزنم و پیوسته در استراحت باشم؟

بر همه روشن است که با پیش آمدن چنین بیماری خطرناکی، ‌چه حال اضطراری به بیمار دست می‌دهد اضطرار می‌اندازد، این حالت پریشانی است که انسان امیدش از تمام چاره‌های بشری قطع شده و به یاد مقربان درگاه الهی می‌افتد تا به وسیله آنها به درگاه خداوند متعال عرض حاجت کرده و از دریای بی‌پایان لطف خداوند بهره‌ای بگیرد. من هم با چنین پیش‌آمدی،‌ چاره‌ای جز توسل به ذیل عنایت حضرت امام حسین (ع) نداشتم.

روزی بعد از نماز ظهر و عصر، ‌حال توسل به دست آمد و خیلی اشک ریختم و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله(ع) را که به وجود مقدس ایشان متوسل بودم مخاطب قرار داده و گفتم: یا بن رسول الله، صبر در مقابل چنین بیماری برای من طاقت‌فرساست. علاوه بر این من اهل منبرم و مردم از من انتظار دارند برایشان منبر بروم. من از اول عمر تا به حال علی الدوام منبر رفته‌ام و از نوکران شما اهل بیتم،. حالا چه شده که باید یکباره از این پست حساس بر اثر بیماری کنار باشم. ضمناً ماه مبارک رمضان نزدیک است،‌ دعوت‌ها را چه کنم؟ آقا عنایتی بفرما تا خدا شفایم دهد.

به دنبال این توسل، طبق معمول کم کم خوابیدم. در عالم خواب،‌ خودم را در اطاق بزرگی دیدم که نیمی از آن منبر و روشن بود و قسمت دیگر آن کمی تاریک. در آن قسمت که روشن بود حضرت امام حسین(ع) را دیدم که نشسته است. خیلی خوشحال و خوشوقت شدم و همان توسلی را که در حال بیداری داشتم در حال رویا نیز پیدا کردم. بنا کردم عرض حاجت نمودند و مخصوصاً اصرار داشتم که ماه مبارک رمضان نزدیک است و من در مساجد متعدد دعوت شده‌ام،‌ ولی با این حال حنجره از کار افتاده چطور می‌توانم منبر رفته و سخنرانی کنم و حال آنکه دکتر منع کرده که حتی با بچه‌های خود نیز حرفی نزنم. چون تضرع و زاری داشتم،‌ حضرت اشاره به من کرد و فرمود به آن آقا سید که دم درب نشسته بگو اشک بریزید، ‌ان شاءالله تعالی خوب می‌شوید. من به درب اطاق نگاه کردم دیدم شوهر خواهرم آقای حاج آقا مصطفی طباطبائی قمی که از علما و خطبا و از ائمه جماعت تهران می‌باشد نشسته است. امر آقا را به شخص نامبرده رساندم. ایشان می‌خواست از ذکر مصیبت خودداری کند، ‌حضرت سیدالشهدا(ع) فرمود روضه دخترم را بخوان.

ایشان مشغول به ذکر مصیبت حضرت رقیه(س) شد و من هم گریه می‌کردم و اشک می‌ریختم،‌ اما متأسفانه بچه‌هایم مرا از خواب بیدار کردند و من هم با ناراحتی از خواب بیدار شدم و متأسف و متأثر بودم که چرا از آن مجلس پرفیض محروم مانده‌ام و دیدن دوباره آن منظره عالی امکان نداشت. همان روز و یا روز بعد، به همان متخصص مراجعه کردم. خوشبختانه پس از معاینه معلوم شد که اصلاً اثری از ناراحتی و بیماری قبلی در کار نیست. او که سخت در تعجب بود از من پرسید شما چه خوردید که به این زودی و سریع نتیجه گرفتید؟ من چگونگی توسل و خواب خودم را بیان کردم. دکتر قلم در دست داشت و سرپا ایستاده بود، ولی بعد از شنیدن داستان توسل من بی‌اختیار قلم از دستش بر زمین افتاد و با یک حالت معنوی که بر اثر نام امام حسین(ع) به او دست داده بود پشت میز طبابت نشست و قطره قطره اشک بر رخسارش می‌ریخت. لختی گریه کرد و سپس گفت: آقا، ‌این ناراحتی شما جز توسل و عنایت و امداد غیبی چاره و راه علاج دیگری نداشت.

بارگاه حضرت رقیه در شهر شام

به یمن حضور این مخدره بزرگوار در قلب حکومت امویان، راه گم‌کردگان طریق ولایت به سمت اهل بیت هدایت می‌شوند و مَثَل آن شهید خردسال همانند مناری است که انسان‌های سرگردان را نجات می‌دهد. همچنین از اثرات وجودی حضرت رقیه(س) کم اثر شدن جنایاتی بود که معاویه ملعون در حق اسلام انجام داد؛ زیرا مرقد آن مخدره تبدیل به مرکزی برای تبلیغ شیعیان شد.

 

منابع

کامل بهائی، ج 2، ص 179

للهوف، سید بن طاووس ص 140 و 141

مقتل ابن مخنف، ص131

سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (س) ص 9 به نقل از معالی السبطین، ج 2، ص 214

شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساکه141

انتهای پیام
captcha