به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین سید حسین حسینی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در یادداشتی که به صورت اختصاصی در اختیار ایکنا قرار داده است، بر این ادعاست که دوگانه «حماسه حسینی» نوشته شهید مطهری و «حسین وارث آدم» نوشته شریعتی و حتی کارهای دیگری که درباره عاشورا انجام شده است از نداشتن نگاههای متدیک و تمدنی به عاشورا و نهضت امام حسین(ع) رنج میبرند. وی همچنین در این یادداشت به اینکه در نهایت باید دقت کنیم که در تحلیل یک امر، حرکت از روش به رویکرد و از رویکرد به پارادایم و نیز مسیر بازگشت آن بسیار مهم و کارساز است اشاره کرده است. در ادامه این یادداشت را میخوانید.
اکنون که بناست به دلیل همهگیری ویروس کرونا از نظر فیزیکی از یکدیگر دور بمانیم، میتوانیم این شرایط جدید را به زمینه و بهانهای برای تفکر و تأمل بیشتر در نوع دینداری، عزاداری و نحوه برگزاری مجالس روضه تبدیل کنیم. البته همیشه باید به آسیبشناسی دینداری بپردازیم و در پی این باشیم که نقاط قوت را قویتر و نقاط ضعف را کمتر کنیم، به بیانی دیگر کاستیهایمان را بکاهیم و بر قوتهایمان بیفزاییم.
دو عنصر آسیبشناسی دینداری
به نظر میرسد در این آسیبشناسی دو عنصر بسیار مهم باشد: نخست شناخت وضع امروز است. باید بدانیم در چه جامعه و چه جهانی به سر میبریم. امروزه هر کاری که در عرصه دینداری انجام میدهیم از چشمان تیزبین جامعه و جهان دور نیست. گاهی یک سخن و یک جنبه از مجالس عزاداری، جنبهای جهانی پیدا میکند و لذا لازم است که حساسیتها را بشناسیم.
عنصر دوم از سوی دیگر این است که باید فهمی نظاممند از دین داشته باشیم. باید بدانیم که اجتماعی بودن نقطه امتیاز اسلام است و از این نظر وجوه ممیز مهمی با سایر ادیان دارد. اسلام دینی فردی نیست که انسان را در لایههای مکتوم عرفانی و فردی قرار دهد و رها کند بلکه اسلام ذاتا حضوری اجتماعی و جهانی دارد. پس وقتی قرار است فهم نظاممندی از دین داشته باشیم باید به جنبههای اجتماعی آن نگاه کنیم. از طرف دیگر، اسلام دینی دو بعدی هم هست؛ یعنی هم ظاهر دارد و هم باطن اما بعد ظاهری نقطه شروعی است برای رسیدن به باطن و از این منظر نباید به ظواهر محدود شد بلکه باید آن را نقطه شروعی برای ورود به بطن و جوهر و حقیقت دین دانست.
پس این تعبیر که شیعه، جمع شور و شعور و شعائر است، تعریف مناسبی است. البته یک جمع ترکیبی و نه جمع عددی. شیعه همواره در نحوۀ برقراری این ترکیب، ضعفهایی داشته است و این جمع، همیشه جمع متوازنی نبوده است. شیعه حقیقی فردی است که به جمع ترکیبی متوازن و معقولی از این سه بُعد دست یابد.
شور نمادی از از ابعاد احساسی و قلبی و تمایلات و عواطف بشری است؛ چراکه اگر مکتب و آئینی جنبه عاطفی نداشته باشد، ماندگاری و پایداری نیز نخواهد داشت. شعور نمادی از قوه عقل، تدبر و تفکر است و خیلی روشن است که شور بدون عقل، احساس تنها و خام است و ما را به مسیر باید و شایسته، سوق نمیدهد. شعائر هم جنبۀ نمادی و نمود بیرونی است؛ چرا که «شور» و «شعور» نمیتواند در حوزۀ درونی وجود آدمی محصور بماند.
از سوی دیگر این سه وجه را باید در ابعاد فردی و اجتماعی ضرب کنیم تا شور فردی، شور اجتماعی، شعور فردی، شعور اجتماعی، شعائر فردی، و شعائر اجتماعی به وجود بیاید و سپس در آسیبشناسیهایمان همواره این شش زاویه را مورد بررسی و سنجه قرار دهیم که در کجا و در چه جایگاهی دارای قوت یا ضعف هستیم.
طرح موضوع بحث اصلی:
موضوع بحث، تحلیل نهضت عاشورا در نسبت با مطالعات روشی- تمدنی است که در حقیقت، عنوان اصلی آن، «اصول تحلیل نهضت عاشورا در نسبت با مطالعات روشی- تمدنی» خواهد بود. این بحث بسیار وسیع و پردامنه است و در این مجال اندک بنا دارم به بیان پارهای اصول بپردازم. بنابراین هدف این نیست که به مصادیق و تحلیل نهضت عاشورا بپردازیم، بلکه بحث بیشتر در باب تأسیس اصل است، یعنی بیان آن اصولی که ما در تحلیل نهضت عاشورا از زاویه روشی و تمدنی میتوانیم به آنها توجه کنیم و به کار ببندیم. به بیان دیگر این بحث میتواند یک طرح پژوهشی بسیار گسترده باشد که پژوهشگران دیگر دقتهای عمیق بعدی را درباره آن انجام دهند.
دوگانۀ حماسی و وارثی
در اینباره آنچه مرا بیشتر به این عنوان ترغیب کرد، دوگانهای است که هنوز هم در ماجرای نهضت عاشورا در آن به سر میبریم؛ دو گانه «حماسه حسینی» نوشته شهید مطهری و «حسین وارث آدم» نوشته دکتر شریعتی. فکر میکنم ما همچنان در تحلیل نهضت عاشورا در این دو گانه به سر میبریم. دوگانهای که یکی از آنها بیشتر به جنبههای حماسی نهضت عاشورا توجه دارد و دیگری به جنبههای وارثی آن. ضمن احترام و پاسداشت گذشتگان و پیشینیان اما، این نوع نگاهها یک نقص مشترک دارد.
این نقص، فقدان رویکردهای متدیک و تمدنی است. امروزه ما با توجه به این دو زاویه دید، مسائل روز خودمان را بهتر میتوانیم تحلیل کنیم. در این باره به نوشتهای با عنوان «نواندیشی دینی و چالشهای دوگانه روششناختی و معرفتشناختی» ارجاع میدهم که در آن تا حدودی به این مسئله اشاره کردم. در هر حال این دوگانه نیز مرا به این بحث ترغیب کرد تا به نهضت عاشورا نگاه دیگری بیندازم.
اصل ادعا
اصل ادعا در این بحث درباره فقدان نگاههای متدیک و تمدنی به عاشورا و نهضت امام حسین(ع) است. البته میتوان بحث را گستردهتر دید و آن را شامل رویدادهای سیاسی و اجتماعی سدههای اخیر نیز دانست. اما فعلا در این جا بحث بدین وسعت نیست. باید همواره توجه کرد که تحلیلگر در چه بستر و زاویه دیدی به مسئله و پدیده توجه میکند و به آن مینگرد. لذا پرسش و مسئله اصلی این است که مقتضیات نگاه روشی و تمدنی در تحلیل نهضت عاشورا چیست؟
لازم به توضیح است که در ارائه این بحث چند منبع را مورد توجه قرار دادهام: 1- کتاب تمدنپژوهی، انتشارات جامعهشناسان، 2- کتاب مطالعات تمدنی، انتشارات نقد فرهنگ، 3- کتاب انقلاب تمدنی و نظریهپردازیهای علمی، انتشارات تمدن نوین اسلامی 4- کتاب روش- مسئله – نقد، انتشارات نقد فرهنگ. همچنین در مطالعات روشی نیز ناظر به فصل نخست کتاب پیامبر وحدت، انتشارات موسسه اطلاعات بحث خواهم کرد.
1-1. مرزبندی تاریخ نقلی و تحلیلی
یکی از آسیبهای مطالعاتی در تحلیل نهضت عاشورا و همچنین رخدادهای تاریخ اسلام و همچنین رویدادهای سیاسی – اجتماعی سدههای اخیر، تمرکز بیش از حد بر تاریخ نقلی در برابر تاریخ تحلیلی است. ما هنوز فکر میکنیم که مشکلات تحلیلی در نهضت عاشورا را میتوانیم با تاریخ نقلی بر طرف کنیم. این یک آسیب و اشتباه بزرگ است.
باید سه واژه و مفهوم تاریخ نقلی و تاریخ تحلیلی و فلسفه تاریخ را از یکدیگر جدا کنیم چرا که هر چند این سه با یکدیگر در ارتباط هستند اما مرزهایی با هم دارند. تاریخ نقلی نوعی بیان وقایع و رویداد در توالی زمان شکلگیری آنهاست. برای مثال کتاب دکتر آیتی درباره تاریخ پیامبر اسلام یک تاریخ مبتنی بر تاریخ نقلی است و صفحه به صفحه، رویدادها و حادثهها را پشت سر هم از صدر اسلام بیان کرده است. از تاریخ نقلی چیزی بیش از قرارگیری حوادث پشت سر هم، به دست نخواهد آمد.
تاریخ تحلیلی به نحوی بازکاوی پدیدههای تاریخی و تجزیه و تحلیل آنهاست برای فهم و پیجویی و کشف آثار وقایع. این نوع از تاریخ به دنبال اصول و قوانینی میگردد که بتواند یک جریان تاریخی را تحلیل کند. تاریخ تحلیلی پا را از ظواهر حوادث فراتر میگذارد و دنبال علتها و پیامدها میرود. فلسفه تاریخ، نه به نقل و نه به تحلیل یک یا دو یا چند حادثه میپردازد. فلسفه تاریخ روندهای کلی را بررسی میکند که مثلاً حرکت کلی تاریخ به چه سمتی است آیا رو به تنزل است یا تکامل؛ کلیت تاریخ و مسائل پیرامونی آن، مدنظر فلسفه تاریخ است.
بنابراین اگر در تحلیل نهضت عاشورا در افق سوم، یعنی فلسفه تاریخ، روند حرکت تاریخ را به سمت تکامل بدانیم وقتی سراغ تاریخ تحلیلی برویم به گونهای دیگر تحلیل خواهیم کرد. اما اگر روند حرکت تاریخ را رو به تنزل بدانیم، تحلیل ما کاملا متفاوت خواهد شد. این سه افق مانند دوایر تو در تو هستند و در مواجه با تاریخ تکلیف ما را روشن میکنند. تاریخ نقلی وابسته به تاریخ تحلیلی و تاریخ تحلیلی وابسته به فلسفه تاریخ است. بنابراین ابتدا باید رویکرد خود را به نهضت عاشورا مشخص کنیم تا مسیر نگاهمان مشخص شود. تاریخ تحلیلی، گذشته را به امروز ما وصل میکند و گر نه تاریخ نقلی ما را در گذشته محصور نگه میدارد. آنچه میتواند به ما درسآموزی کند و ما را به عمق تاریخ ببرد البته که تاریخ تحلیلی است و هرآینه ما در تاریخ تحلیلی هنوز هم دچار ضعف هستیم!
از طرف دیگر باید بدانیم که نقل وابسته به تحلیل است. هیچگاه نقل صرف و خنثی نداریم. نقل وابسته به یک سری مخازن معرفتی است. فقط به عنوان نمونه بیان میکنم که مثلاً در آزمایشهای متعددی که اخیرا انجام دادیم از دوستان پژوهشگر خواستم که همین قضیه کرونا را از دید خودشان گزارش کنند(نقل کنند) و تقاضا کردم حتی واقعه را تحلیل هم نکنند. در نگاه نخست ممکن است تصور کنیم گزارشها باهم تفاوتی ندارد. اما معلوم و مشخص بود که گزارشها با هم یکسان نیستند.
نوع نگاه مورخ به مسئله کاملاً متفاوت است. نتیجه کار تفاوتها را نشان میدهد و حتی تفاوت انگیزهها را روشن میکند. یک مورخ و گزارشگر مسئله را سیاسی، دیگری پزشکی و... دیده است. در این نوع پژوهشها مشخص میشود که نقاط شروع و پایان، تأکید و حجم واژهها و ... کاملا مختلف هستند و لذا ما نقل فارغ از تحلیل نداریم. در نهایت باید گفت که روشها به روششناسی خاص و روششناسیها به فلسفهای خاص باز میگردد. بنابراین فلسفه شما بر تحلیل شما و تحلیل شما بر نقل شما سایه میاندازد.
2-2. نقش مفهوم تمدن
از زاویه مطالعات تمدنی باید توجه کنیم که آیا نهضت امام حسین(ع) را فرهنگی میدانیم یا مثلاً سیاسی یا چنانچه برخی میگویند نهضتی است برای جامعهپروری؟ البته نگاه دیگر هم این است که این نهضت را باید به عنوان یکی از حلقههای تمدنسازی دینی ببینیم. با بیان چنین مبحثی در نظر دارم شما را به مرزبندی رویکردها توجه دهم. مرزبندی میان فرهنگ و تمدن نیاز به توجه ویژه دارد. برخی اصرار دارند نهضت امام حسین(ع) را صرفا فرهنگی ببینند و برخی دیگر سیاسی.
در حالیکه نه میتوانیم این حرکت را فرهنگی بدانیم و نه سیاسی صرف. همچنین برخی اصرار دارند که مطالعات تمدنپژوهی را ذیل مباحث علوم اجتماعی قرار دهند در حالیکه مسئله تمدن بسیار فراتر از اینهاست. نهضت عاشورا در واقع یک حلقه از حلقههای تحقق تمدنسازی دینی - اسلامی است. باید به این نکته توجه داشت که مطالعات تمدنپژوهی را نمیتوان صرفا ذیل مباحث اجتماعی قرارداد.
این کار که توسط برخی صاحبنظران انجام شده افق تمدنی را بسته نگاه میدارد در حالی که مطالعات تمدنپژوهی فرارشتهای است و همزمان با مفاهیم مهمی چون انسان، فرهنگ، جامعه، تاریخ، و دین پیوند دارد. نمیتوانیم بدون التفات به این مفاهیم و مرزبندی میان آنها و با درهم آمیختگی این واژهها کتابهایی درباره تمدن بنویسیم و به این درهم آمیختگی مفهومی بیفزاییم، بدون اینکه تصویر و تصور روشن و مشخصی از تمدن داشته باشیم.
3. نقش تاریخی ائمه
از زاویه نگاه تمدنی موضوع نقش تاریخی ائمه نیز پیش میآید و بسیار مهم است. پرسش این است که آیا ائمه فقط نقش سیاسی در عصر خودشان داشتهاند؟ آیا امام حسین(ع) در عاشورا فقط یک مصلح سیاسی اجتماعی بوده است؟ آیا نقش آنها فقط یک نقش فرهنگی بوده و برای مثال در جایگاه یک متکلم و فیلسوف قرار داشتهاند؟ یا صرفاً یک جایگاه عرفانی داشتهاند؟ البته که در نهضت عاشورا هر کدام از این جایگاهها وجود داشته است، اما مسئله مهم از زاویه رویکرد تمدنی، توجه به نقش تاریخی ائمه (علیهم السلام) است. این همان زاویه دیدی است که از دل فلسفه تاریخ بیرون میآید.
اگر سیره ائمه(ع) یک سیره است و کلهم نور واحد هستند و یک سلسله به هم پیوسته محسوب میشوند؛ بنابراین با چنین امر جداییناپذیری، به یک ولایت تاریخی در نظام بشری برای ائمه معصومین دست خواهیم یافت. ریشه این دیدگاه به فلسفه تاریخ از منظر شیعه باز میگردد که با دنبال کردن آن به دو عنصر عصمت و رسالت میرسیم. در این رویکرد اگر بگوییم نقش ائمه(ع) مشابه نقش پیامبران است و رسالت پیامبران نیز تغییر جهت تاریخ به طور کل بوده و ائمه جا پای پیامبران میگذارند، پس مسئله صورت دیگری پیدا میکند. بنابراین ائمه نه فقط فیلسوف و نه فقط عارف بالله تمام عیار و نه مصلح اجتماعی – سیاسی، بلکه فراتر از آن، یک ولایت تاریخی برای تغییر جهت تاریخ بشریت دارند. با این وضعیت مشخص است که ناچاریم مسیر مطالعاتی خودمان را مشخص کنیم.
4- تفاوت روش و رویکرد و پارادایم
مسئله روشی دیگر، مرزبندی میان روش، رویکرد و پارادایم است. در بحثهای روشی بین سه واژه، تفاوت قائل میشویم. باید مشخص کرد که در تحلیل نهضت عاشورا از چه روشی میخواهید استفاده کنید. هر روشی ریشه در یک رویکرد خاص و هر رویکرد ریشه در یک پارادایم خاصی دارد. آیا از هر روشی برای تحلیل نهضت عاشورا و مسائل و پدیدههای مرتبط با آن، میتوان استفاده کرد؟ از سوی دیگر باید توجه داشت که هر روشی، واحد تحلیل مسئلهاش متفاوت است. نمیتوانیم همه چیز را در هم بیامیزیم.
ما با یک آسیب جدی در مطالعات دینی و تحلیل نهضت عاشورا مواجه هستیم و آن عدم مرزگذاری دیدگاههای کلی و نظرهای عمومی با نظریهها و تحلیلهای علمی است. تحلیلهای علمی، نظاممند و روشمند هستند و لذا با طرح یک سری دیدگاهها و نظرهای عمومی متفاوتاند. اگر از زاویه تحلیلهای علمی بخواهیم به نهضت عاشورا نگاه کنیم باید به این مرزگذاریهای سه گانه روشی پایبند باشیم.
روش را معمولاً ابزار حل و تحلیل یک مسئله معنا میکنیم؛ مانند اصولیون علمای شیعی در برابر روش اخباریون. این روش ریشه در یک رویکرد کلی دارد که نوعی رهیافت نظری به یک مسئله است. روشها معمولا از دل رویکردهایی زاییده میشوند و سر بر میآورند. مثلاً رویکرد تناسب عقل و نقل، که بالا دست روش ذکر شده اصولیون است. باز این رویکردهای کلی نیز زیر چتر یک پارادایمهای کلی فکری قرار میگیرند. باید دقت کنیم که همواره یک سری چارچوبهای کلی و اصول فکری و نظری حاکمیت دارند و بر رویکردها حکومت میکنند. در مثال روش و رویکرد اصولیون، مثلاً «امکان فهم انسان» یک پارادایم کلی است. پاردایمها حلقههای کلی بالا دست هستند.
حالا پرسش این است که در کدام یک از پارادایمهای مطرح قصد تحلیل نهضت عاشورا را دارید؟ البته اگر انتظار داریم که تحلیل علمی داشته باشیم. اگر چنین است ما ناچار به این مرزبندیها هستیم و باید از آنها تبعیت کنیم. شما را به مقاله «از تحلیل کمیک تا متدیک» ارجاع میدهم که در آنجا 23 مدل تحلیلی را بحث کردم؛ برای مثال وقتی سراغ مدل اخلاقی میرویم باید واحد تحلیل مسئله را مشخص و متناسب با آن انتخاب کنیم و موارد دیگر.
به همین ترتیب هنگامی که بر اساس هر مدل تحلیلی میخواهیم کار تحلیل علمی را آغاز کنیم باید به واحد تحلیل مسئله آگاه باشیم و به هر ترتیب در مدلهای تحلیل باید از واحد تحلیل خارج نشد، والا به پرش روشی متهم میشویم. البته میتوان یک مسئله یا پدیده را از زوایای مختلفی تحلیل کرد، اما باید به الگو و مدل تحلیل و واحد تحلیل مسئله را دریافت. در نهایت باید دقت کنیم که در تحلیل یک امر، حرکت از روش به رویکرد و از رویکرد به پارادایم و نیز مسیر بازگشت آن بسیار مهم و کارساز است.
انتهای پیام