به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، سید علیرضا مهرداد نویسنده کتاب «شهد فروش» ناداستان شهید سعدالله (جلال صلواتی) در نشست معرفی و خوانش این کتاب که امروز ۸ مهر، در کتابخانه مرکزی امام خمینی(ره) برگزار شد، در ارتباط با سختیهای نوشتن این کتاب اظهار کرد: من ماجرای شگفتانگیز جوانی که با صلوات مشکلات دیگران را حل میکرده چگونه میتوانستم در کتاب بیاوریم که برای همه مخاطبان مفهوم باشد، تنها تلاش کردم که به ماجرا نزدیک شوم و کاملا قبول دارم که ناداستانهای فصلهای مختلف کتاب ناتمام است و از کنارش رد شدیم و آخر کتاب سفید است تا افراد تجربه کنند و تجربه خود را در فصل آخر کتاب بنویسند.
وی ادامه داد: به طور کلی نوشتن درخصوص این موضوعات کار آسانی نیست، جنس این کار جنس ماورا طبیعی است و هالهای از خطر دور آن وجود دارد که کمتر جرئت ورود در آن وجود دارد، چون خیلی وقتها در این زمینه ورود کردهایم و نتواستیم اثری دارای شان آن شهیدان را به وجود بیاوریم و در مورد برخی آثار برای امام رضا(ع) همینطور بوده است.
این نویسنده تصریح کرد: 20 سال است که در حوزه ادبیات دفاع مقدس فعالیت میکنم و به این نتیجه رسیدهام که هنوز راهی را نیامدهام. سعی کردهام درس بخوانم، علم بیاموزم و با اصول نوشتن آشنا شوم اما تلاشهایم موفق نبوده است و بر روی این کتاب هم نام بنده به عنوان وصلهای ناچسب نوشته شده که اگر مجبور نبودم آن را هم حذف میکردم، اما در توضیح این ناداستان باید بگویم که به دلیل نوع گونهی ادبی ناداستان اجباری وجود داشت که اسم نویسنده ذیل کار باشد.
مهرداد درخصوص شهید جلال صلواتی بیان کرد: شهید جلال صلواتی در تخریب لشکر ۵ نصر پیشکسوت بنده بود و در اواخر جنگ در کنار او نفس کشیدم. پس از اینکه پیکر جلال صلواتی پیدا شد و به خراسان آمد و چند روز در اتاق معراج شهدا نگهداری شد. اتفاقاتی افتاد که من در آن دخیل شدم و این ادامه پیدا کرد تا این که من یکی از راویان زندگی جلال صلواتی شدم، هرجایی که برای روایت دوران دفاع مقدس حضور پیدا میکردم حتما از او هم نام میبردم.
وی ادامه داد: در دورهای یک گروه دانشجویی از یک شهرستانی به مشهد آمده بودند و به من گفتند که چرا این روایت را تجمیع نمیکنی و کتابش را نمینویسی که پس از آن، این دغدغه به وجود آمد و به آقای محسن زاده، مدیر نشر ستارهها مراجعه کردم که این اتفاق صورت بگیرد و با یکدیگر به توافقاتی رسیدیم. با اینکه دو نفر دغدغه این کار را داشتیم اما چهارسال از آن روز گذشت و توافق ما عملی نشد.
این نویسنده در خصوص نحوه نوشتن کتاب «شهد فروش» عنوان کرد: یک سری مصاحبههایی از خانواده و همرزمان در مورد این شهید موجود بود، اما مصاحبهها برای تالیف یک کتاب حداقل ۱۰۰ صفحهای کفایت نمیکرد و هرگاه که مدیر نشر ستاره تماس میگرفت میگفتم که چیزی در دست نداریم و مصاحبهها کفایت نمیکند. یک شب که بیخوابی به سرم زده بود، به سراغ متن مصاحبه ها رفتم و یک ساعت طول کشید که کل طرح کتاب، فصلبندی و مقدمه و موخره آن به اتمام رسید و پس از آن یک هفته هم طول نکشید که کتاب را کامل کردم و به نشر ستارهها تحویل دادم.
مهرداد خاطرنشان کرد: سعدالله شهدفروش بیش از حدود 24 سال در جزیره مجنون گمنام بود، وی پیش از شهادت هم شهید بود و پس از آن که شهید شد، گمنام و مفقودالاثر بود که این بر درجه او افزوده و از مجموع زندگی او در این کتاب چیزی نوشته شده که شاید یک قطره از اقیانوس زندگی او باشد.
وی با بیان اینکه معجزاتی در داستان زندگی این شهید وجود داشته است، گفت: وقتی میخواهیم از معجزه، داستان به وجود بیاوریم نمیتوانیم و در واقع زبان عاجز است از بیان بعضی از مسائل و محتواها، در نتیجه در عرفان، عرفا سراغ عرفای نویسنده مانند عطار، حافظ و سراغ زبان نماد و تمثیل میروند، چون این واژهها قدرت بیان و گنجایش محتوا را ندارد و باید از نماد، نشانه و تمثیل استفاده شود. ماجرای شهد فروش هم از آن جنس است و نوشتن در موردش سخن است، لذا از نویسنده کمتوانی مانند بنده توقع نداشته باشید که بتواند حق چنین مطلبی را به خوبی اداء کند، ما از گوشهای نگاهی به آن انداختهایم و خیلی از موارد را در این حوزه نمیشود گفت.
این نویسنده اظهار کرد: توصیهام به کارگردانها و هنرمندان فعال در عرصه دفاع مقدس این است که اگر میخواهند صحنه دعا، توسل و نماز شب یک رزمنده را به تصویر بکشند به داخل سنگر نروند و اشکهای او را در تصویر نشان ندهند، این اتفاق کار را لوس میکند، از جلوی سنگر رد شوند که فقط صدای او از درون سنگر بیاید. ما نیز از جلوی سنگر سعدالله رد شدیم که صدای او را از درون سنگر بشنویم، بیشتر از این نمیشود نزدیک شد.
انتهای پیام