روزگار امام هادی(ع) به ویژه دوران طولانی حکومت متوکل، از دوران سیاه تاریخ اسلام به شمار میرود. در آن دوران، رهبری امت اسلامی در دست افرادی متحجر و فردگریزی همچون متوکل و فتح بن خاقان بود و با آزاداندیشی و نقد و نظر مبارزه میکردند، به تعبیر امیر علی پژوهشگر هندی: «در عصر متوکل آثار انحلال امپراطوری عربی اسلامی ظاهر شد و فساد در شئون دولت رسوخ کرده بود و دستور داده میشد که دیگران نیز از مفاسد تقلید کرده و آن را انجام دهند. در عصر متوکل، آزادفکران از حقوق (اساسی خود) محروم شدند».
متوکل به اهلبیت(ع) به شدت کینه میورزید و با همه وجود از گسترش افکار و اندیشههای علوی جلوگیری میکرد. روشن است که دوری از رهبری فکری امامان از یک سو، و ورود فرهنگها و مکاتب غیراسلامی و نشر و ترجمه کتابهای یونانی در دنیای اسلام، عرصه را بر اندیشههای منحرف گشود و فرهنگ دینی با تهدیدهای جدی روبهرو شد که پیروان اهل بیت نیز از گزند آن در امان نبودند، از اینرو، امام هادی(ع) با وجود تلاشهای حاکمان عباسی و بهویژه متوکل در دورساختن امام از مردم، از تحریفزدایی از فرهنگ دینی و مبارزه با فتنههای فرهنگی غافل نبود.
نمونههایی از فعالیتهای امام(ره) را در این حوزه ذکر میکنیم:
در دوره زمامداری متوکل عباسی، فرهنگ ناب دینی راه انحطاط پیش گرفته بود. حنبلیها پس از یک دوره انزوا، در جامعه حضور فعال یافتند و به نشر افکار و عقاید خود مشغول شدند، در نظر این گروه، تعبد به گذشته و هر آنچه در قالب و به نام گذشتگان عرضه میشد، ارزشمند و بهرهگیری از عقل در فهم آیات و روایات نکوهیده بود و چه بسا جرمی همسان گناه زندیقان داشت. مبارزه گسترده متوکل با معتزله و شیعه، در واقع مبارزه با خردگرایی بود؛ چه این دو گروه هوادار نقد و نظر در روایات و به ویژه احادیث مربوط به عقاید بودند و هر چیز را بدون چون و چرا نمیپذیرفتند. از پیامدهای این تفکر، تکفیر، خشونت، تفرقهافکنی، رواج ظاهرگرایی، گسترش خرافه و روایات مجعول به نام پیامبر و صحابه او بود. بازار فالگیران، ستارهشناسان، شعبدهبازان، و قصهسرایان در این دوره گرم شد. قصهپردازان با نقل روایتهای مجعول و برگرفته از تورات تحریف شده، مردم را سرگرم و مردم نیز به آنان کمکهای مالی میکردند.
در این فضا، روایتهای ساختگی و نادرست به میان شیعیان راه یافت، از این رو، امام هادی(ع) برای پاسداری از فرهنگ اسلامی که توأم با عقلانیت و اندیشهورزی است، به مبارزه با خرافه پرداخت، آن حضرت روایات درست و نادرست گذشتگان را غربال میکرد و سره را از ناسره باز میشناساند، او روایتها را نقد میکرد و احادیث مبهم و یا متشابه و رمز گونه را برای مردم شرح میداد.
از موضوعات رایج در آن دوره، عقیده به شانس و یا شوم شمردن برخی از اشیا بود، این موضوع ریشه در عقاید جاهلی و جبرگرایان داشت. این تفکر انسان را به منفیگرایی و تسلیم و رکود و بیتفاوتی میکشاند و راه ابتکار، اقدام، فعالیت و تلاش را میبندد و انسان به جای ریشهیابی مشکلات، آن را به عوامل موهوم نسبت میدهد. امام هادی(ع) این تفکر را شرک و گناه شمرد که باورمند به آن باید از آن توبه کند و فرد و جامعه مبتلا به آن را سزاوار مجازات دانست.
امام هادی(ع) تأکید میکرد که اسلام دین اندیشه و خرد است و هر سخن و گفتهای بایست با عقل سلیم سنجیده و گفتههای بیاساس و خرافه از حقایق جدا شود. امام(ع) در بیانی فرموده است که معجزه پیامبران هماهنگ با زمان رسالت آنان است و معجزه پیامبر اسلام، سخن و گفتوگو است و امروز خرد بزرگترین حجت بر خلایق است. ابن سکیت گوید: «به ابوالحسن الهادی گفتم: چرا خداوند موسی بن عمران را با معجزه عصا و ید بیضا و ابزار جادوگری برانگیخت و عیسی را با طبّ و پزشکی و پیامبر اسلام(ص) را با ابزار سخن و خطبه»، امام فرمود: «در روزگار بعثت موسی(ع) جادوگری رواج داشت و خداوند معجزهای آورد که در برابر آن ناتوان بودند و سحر آنان به وسیله آن باطل و حجت بر آنان ثابت شد. اینان نیازمند دانش طب بودند. پس خداوند آیتی آورد که در برابر آن ناتوان بودند و به وسیله او مردگان زنده شدند و گنگها و بیماران مبتلا به پیسی به اذن خدا شفا یافتند و از این راه حجت بر آنان آشکار شد».
از گذشته برخی از سنّیان معروف به اهلالحدیث، با استناد به ظواهر عباراتی مانند: یدالله، عینالله، اِنالله علی العرش استوی؛ برای خداوند دست و پا و مکان و زمان قائل بودند و میگفتند خداوند دیده میشود و با استناد به برخی روایات، خداوند را از جهاتی شبیه بندگان میدانستند. اما امامان شیعه این باور غلط را مردود میشمردند و میفرمودند خداوند به وهم و توصیف نیاید و هیچگونه شباهتی میان او و مخلوقات وجود ندارد و نیز مقصود از یدالله قدرت خداوند و عرش و کرسی نیز کنایه از سیطره خداوند به همه هستی است.
در روزگار امام هادی(ع)، وجود برخی از روایات که موهم تجسم و شبیه بود، گفتوگوهایی در این باره در میان شیعیان برانگیخت و در مواردی به ایجاد اختلاف و جبههگیری فکری انجامید، به ویژه برخی از سخنان مبهم منسوب به هشام بن حکم و هشام بن سالم درباره صفات خداوند، به این اختلافات دامن میزد، برخی از افراد دیگر فرق اسلامی نیز همین سخنان دو پهلو و متشابه هشام بن حکم را دستاویز قرار میدادند و شیعیان را متهم میکردند که آنان قائل به تجسم و یا تشبیه خداوند هستند.
افراد گوناگونی از وکلای امام(ع) در این باره از امام هادی(ع) میپرسیدند که نشاندهنده وجود بگو مگوهای جدی در میان شیعه درباره صفات خداست؛ از جمله احمد بن اسحاق قمی، ابراهیم بن محمد همدانی، محمد بن علی کاشانی، بشر نیشابوری به امام نامه نوشتند و از سخنان منسوب به هشام بن حکم درباره خداوند توضیح خواستند.
امام هادی(ع) به طور گسترده درباره خداوند و صفات او سخن راند و فرمود: خداوند در وهم و خیال نگنجد و از هر گونه شباهت و زمان و مکان به دور است.
ایشان برای پیشگیری از سوء استفاده مخالفان، سخنان منسوب به هشام را که از آن بوی تشبیه و تجسم میآمد، رد کرد و فرمود: «جسم، حادت است و خداوند آفریدگار جسم است»، گویی اینکه آن حضرت در جای دیگر هشام بن حکم را از اعتقاد به تجسم تبرئه کرد.
محمد بن عیسی روایت کرده: به ابی الحسن محمد بن علی نوشتم: «فدایت گردم، برای ما روایت شده که همانا خداوند در جایگاه ویژه بر عرش مستقر است و او در نصف دوم هر شب به آسمان دنیا فرود میآید و نیز روایت شده: خداوند شب عرفه از جایگاه خود فرود آید و سپس به جای خود بازگردد. برخی از پیروانت میگویند: اگر خداوند در جایگاه ویژهای باشد، هوا به او برخورد میکند و هوا جسم لطیف است و در هر چیز به اندازه خود تأثیر میکند، پس چگونه خداوند از نفوذ هوا مصون میماند؟» و امام هادی(ع)، محدود بودن خداوند در حوزه مکان را نپذیرفت و با نقد این روایت فرمود: «این را خدا خود میداند و او است که نیکو آن را اندازهگیری کند، بدان که بودن خداوند در آسمان دنیا مانند بودن او در عرش است و علم و قدرت و سیطره و احاطه خداوند بر همه چیز یکسان است».
منابع:
Ensani.ir
isca.ac.ir