به گزارش خبرنگار ایکنا؛ بانوی قهرمانی که پس از شهادت امام حسین(ع)، ارائه نهضت عاشورا را به دوش کشید و پرچمدار این قیام بود، در سفری که به همراه همسر گرامیاش به سرزمین شام داشت، در پانزدهمین روز از ماه رجب دیده از جهان بست و پیکر مطهرش در همان سرزمین به خاک سپرده شد. در این روز اشعار شاعران آئینی در رثای آن حضرت، خود روضهای منظوم است.
افشین علا
این ماه نخشب است که در تب نشسته است
یا دختر علی که به مرکب نشسته است؟
این گل ز باغ کیست که از عطر دامنش
بر خاک تفته لاله و کوکب نشسته است
این بحر بیکرانه چه دیدهست کاین چنین
از موج خون و خشم، لبالب نشسته است
آیا اسیر میبری ای شام تیره بخت؟
این سوره نساست که در شب نشسته است
این زن همان زن اسـت که بر خاک درگهش
روح الامین هماره مؤدب نشسته است
طوفان خشم فاطمه میپرورد به جان
امشب اگر چه زمزمه بر لب نشسته است
بار امانتی که فلک میکشد به دوش
بر شانههای زخمی زینب نشسته است
زنجیر را بگو که مدارا کند دمی
این ماه نخشب است که در تب نشسته است
مصطفی مطهریراد
زینب کسی نبود بجز دختر علی(ع)
زینب چه دختری ست فدای سر علی(ع)
زینب ستاره بود کنار سر حسین(ع)
زینب، همان نشانه که از همسر علی(ع)
این شیرزن که عاشق نام برادر است
این شاه بیت پا شده از دفتر علی(ع)
در خطبه خواندن از همه مردان عصر خویش
بالاتر است دختر نام آور علی(ع)
زینب اصالت است ز دامان فاطمه(س)
زینب فتوت است که یادآور علی(ع)
زینب صدایِ سرخ که در حنجر زمان
پیچیده با حقیقتِ فرقِ سرِ علی(ع)
زینب سلاله ایست که از عطر پاک وحی
بعد از نبود فاطمه(س) پشت سر علی(ع)
خود را نمود وقف قیام برادرش
زینب حسین دیگری از منظر علی(ع)
فاطمه ناظری
آسمان تکیه زده بر شانه تو یا حسین(ع)
تاب آورده به نامت حضرت دریا حسین(ع)
کربلا لبریز از عطر خوش پیراهنت
ای عزیز کائنات! ای یوسف زهرا(س) حسین(ع)
نوح چشمت منشأ النور تمام کائنات
دست تو حبل المتین محکم دلها حسین(ع)
ترس از ترسش برید و صبر هم صبرش سر آمد
برق شمشیر تو پیچدهست در دنیا حسین(ع)
از همان دم که تنت بر دست گود افتاده است
میرسد از عرش بانگ آه و واویلا حسین(ع)
آسمان خالی شد از انفاس ناب قدسیان
عرش شد بیتاب از بیتابی لیلا حسین(ع)
دست عباس علمدار و نگاه تشنگان
دستگیر دستهای خسته و تنها حسین(ع)
میرود از خیمه هرکس سوی میدان بلا
تیغ در دستان و بر لب ذکر یا مولا حسین(ع)
سوره غمگین قرآن آیه «هَلْ مِن مَّحِیصٍ»
آه ای پیغمبر مظلوم عاشورا حسین(ع)
خون به جای خون، ولی خون خدا رنگینتر است
حضرت حجت بگیرد انتقامت را حسین(ع)
سرویش تریپاتی، شاعر هندی
آریایی خون من با عشق گوید - یا حسین
داستان کربلا صد کرب دارد - یا حسین
برهمن هستم قدیمی نسبتم با کربلا
روز میدان خاندانم با تو باشد - یا حُسین
رأیت الله یعنی داستان کربلا
شہرتِت بالاتر است از تاب اسود - یا حُسین
آن قدر اخلاص دارم بر امیر المؤمنین
آب بیند چشم من گر در دل آید - یا حسین
در جواب دعوتت همگام و همدل گشتهایم
صد صف از هندو به یاری تو آمد یا حسین
کربلایت را چه میشد گر ببینم کاش
لااقل ما را بخوان روزی به مشهد یا حسین
هندوی هندم، ولی در دل شهادت دادهام
هست ذکرم یا علی و یا محمد یا حسین
احسان نرگسی
چه بگویم من از او، مثل علی بت شکن است
کیست زینب، به خدا آینهی پنج تن است
در کمالات علی، در جلواتش حسن است
مجلس روضهی او جنت الاعلی من است
بر غبار قدمش بوسه زده شمس و قمر
دختر حیدر کرار، همین است دگر
عصمت فاطمه از وسعت نامش پیداست
سندِ روشنِ حقانیت کرب وبلاست
سایهی چادر زهرایی او بر سر ماست
کیست زینب؟ همه زندگی خون خداست
هر چه از شوکت نامش بنویسیم کم است
خطبه حیدری اش مظهر تیغ دو دم است
غیر زینب چه کسی زینت حیدر بوده ست
در دل کوفه خود فاتح خیبر بوده ست
از همان روز ازل هستی مادر بوده ست
بهتر آن است بگوییم، پیمبر بوده ست
دلم از روز ازل خورده به نامش پیوند
ما گرفتار حسینیم، به زینب سوگند
سعید بیابانکی
کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده
در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده
کیست این زن، اینکه با تیغ زبان آتشینش
روبهروی صاحبان سبحه و زر ایستاده
گرچه از دشمن فراوان زخم خورده داغ دیده
مثل کوهی باز هم اللهاکبر، ایستاده
گاه بالای سر سرهای بیتن گریه کرده
گاه بالای سرِ تنهای بیسر ایستاده
در کلامش خشم و آرامش تو گویی توأمانند
آری آری آن طرف انگار حیدر ایستاده
کیست این زن، زینب کبراست یا زهرای ثانی
این که در این مسجد بیبام و بی در ایستاده
زن مگو، بنت الجلال اخت الوقاری آسمانی
مثل کوه محکمی پشت برادر ایستاده
با وجود آن همه زخم زبان از اهل کوفه
راستقامت عین عباس دلاور ایستاده
خم به ابرویش نیامد از ملامتهای دشمن
بر سر حکم الهی، چون پیمبر ایستاده
کیست این زن، اینکه، چون سروی میان آتش و دود
با وجود آن همه داغ مکرر ایستاده
شام، تاریک است و خیل کوفیان در شب شناور
زینب، اما مثل ماهی روی منبر ایستاده
زینب است این دختر حیدر که از مردان عالم
آری آری، یک سر و گردن فراتر ایستاده
پرچم شاه شهیدان تا ابد بالاست بالا
بر سر پیمان خود تا صبح محشر ایستاده
احمد علوی
چگونه داغها را میگذارد پشت سر زینب
کجا؟ کی؟ میگذارد چشم بر هم در سفر زینب
فقط با دیدن عباس دائم زنده میگردد
تمام خاطراتی را که دارد از پدر زینب
به جز آن روزهایی که به همراه برادر بود
ندیده روز خوش در زندگی از هر نظر زینب
جگرسوز است داغش مثل اقیانوسی از آتش
اثربخش است آهش، چون دعا وقت سحر زینب
اگر چه بر فراز نیزه «رد الشمس» را دیده
ولی با خطبههایش میکند «شق القمر» زینب
طنین خطبههایش در دل افلاک میپیچد
و کاخ ظالمان را میکند زیر و زبر زینب
دل اهل حرم با بودنش گرم است و شکی نیست
که بوده یک تنه اندازه صدها نفر زینب
خبر دارم که در طول مسیر، از کربلا تا شام
نبوده لحظهای از حال طفلان بیخبر زینب
خبر دارم تنش با تازیانه گرم صحبت بود
زمانی که برای کودکان میشد سپر زینب
شبیه کوه یا آتشفشانی ابری و خاموش
گذشته از کنار خیمههای شعله ور زینب
اگر در علقمه، گودال، در دروازه ساعات
گرفته دستها را مثل مادر بر کمر زینب
سر خود را به محملها نکوبیده ست، میدانم
چه دیده چشمهایش غیر زیبایی مگر زینب؟
رباب و ام کلثوم و رقیه، حضرت سجاد
اگر چه داغها دیدند، اما بیشتر زینب
زمانی که حسین آرام میزد دست و پا در خون
کبوتروار در گودال میزد بال و پر زینب
شکسته تیرها و نیزهها را زد کنار، اما
صدای آشنایی را شنید از دور و بر زینب
صدای نالهی مادر میآمد از دل گودال
شبیه نالههایی که شنید از پشت در زینب
مرضیه عاطفی
دلشوره داشتی و برادر نداشتی
بعد از حسین (ع) سایه بر سر نداشتی
داغت عظیم بود و دل کوه را شکست
صبرت جمیل بود و برابر نداشتی
در کربلا، بلا به سرت آمد آنچنان
جز تیر و نیزه خاطره دیگر نداشتی
گفتی میان گریه که ای شمر بیحیا
در قتلگاه... کاش که خنجر نداشتی
میسوختی از اینکه؛ از آن دست بیعقیق
وقت وداع؛ بوسه چرا برنداشتی
میسوخت خیمهها و به کوری چشم بد
جلباب بود! اگر چه که معجر نداشتی
دور و برت نگاه علی اکبری نبود
عباس غیرتی و دلاور نداشتی
مرهم نداشت داغ دلت! بغض کردی و
غم داشتی؛ نوازش مادر نداشتی
جانت به لب رسید! که دنیای بیوفا
ماندن نداشت! چونکه برادر نداشتی!
ناصر شهریاری
سینههای ما پریشان حسین و زینب است
درد ما دنبال درمان حسین و زینب است
زمزم و کوثر همیشه طالب چشمان ماست
دیده ما تا که جوشان حسین و زینب است
روح و جان مصطفا جان علی و فاطمه ست
جان زهرا و علی جان حسین و زینب است
در مسیر کربلا خوش آنکه محرم میشود
خوش به حال آن که سلمان حسین و زینب است
چون زهیر و، چون وهب باید که سوی یار رفت
ای خوش آن کس که مسلمان حسین و زینب است
دست هر کس سوی دامان کسی گر شد دراز
دست ما عمری به دامان حسین و زینب است
یا من ارجوه لکل خیر، روزی کن حرم
خیر نوکرها به دستان حسین و زینب است
گفت مولای رئوف ما که فابک للحسین
ای خوش آن چشمی که گریان حسین و زینب است
روضهی سربستهای که بسته باشد بهتر است
روضهی موی پریشان حسین و زینب است
در ادامه چند رباعی نوسروده درباره رحلت حضرت زینب(س) آمده است؛
قاسم صرافان
طبق فتوای تو در عشق نمازیست خمیده
سجده در دین تو بوسه است به رگهای بریده
پشت در، فرق پدر، تشت و جگر، دلبر بی سر
چار نوبت شدهای در گذر عمر، شهیده
محمدجواد غفورزاده
مدهوشم از این عطر پراکنده سیب
این است همان رایحه روحفریب
گفتم: که شب فراق، طولانی شد
گفتند: بخوان «اَلَیسَ صُبحُ بِقَریب»
محمد سهرابی
اشک زینب ز اختیارش نیست
ذاتاً این کعبه زمزمی دارد
«یا حسین» است ذکر آخر او
بر لبش اسم اعظمی دارد