تکامل انسان، هدف بعثت انبیاء
کد خبر: 3958025
تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۰۴

تکامل انسان، هدف بعثت انبیاء

پیامبران براى تکامل روح انسان آمده‌‎‏اند، نه براى دنیا یا آخرت انسان‌ها. دنیا و آخرت، ظروف تکامل روح انسان ‏هستند. در دنیا انسان‌ها به تکامل‏ می‌‏رسند و یا سقوط می‌‏کنند و در آخرت نتایج تکامل یا سقوط خود را مشاهده می‌‏کنند، بنابراین دنیا ظرف تکامل و یا سقوط روح است و آخرت، ظرف برخوردارى از نتایج عملکردهاى دنیوى.

تکامل انسان، هدف بعثت انبیاءپیامبران از این جهت مردم را به پرستش خدا و قرب به او دعوت مى‏‌کردند تا آنها را به سوى هدف آفرینش، رهسپار سازند. آنان آمدند تا انسان‌ها را با هدف نهایى حیات، آشنا سازند و با ایجاد زمینه‌‏هاى‏ مناسب اجتماعى - که با عدالت اجتماعى تحقق‌پذیر است - و ارائه برنامه‏‌هاى تکاملى که‏ بر مبناى کتاب و حکمت است، بشریت را به غایت و هدفشان برسانند. در واقع هدف خلقت، چیزى جز عبودیت و کمال انسان نیست، پس هدف انبیاء نیز عبودیت و کمال انسان بوده است و پیامبران با اهداف مختلفی آمده‌اند که در ذیل به برخی از اصول اشاره می‌شود:

اصل اول: هدف دین، کمال انسان است، پیامبران آمده‏‌اند تا انسان‌ها را به کمال وجودى‏ خود برسانند. این اصل، خود مبتنى بر مقدمات ذیل است:

تکامل انسان، هدف بعثت انبیاءپیامبران از این جهت مردم را به پرستش خدا و قرب به او دعوت مى‏‌کردند تا آنها را به سوى هدف آفرینش، رهسپار سازند. آنان آمدند تا انسان‌ها را با هدف نهایى حیات، آشنا سازند و با ایجاد زمینه‌‏هاى‏ مناسب اجتماعى - که با عدالت اجتماعى تحقق‌پذیر است - و ارائه برنامه‏‌هاى تکاملى که‏ بر مبناى کتاب و حکمت است، بشریت را به غایت و هدفشان برسانند. در واقع هدف خلقت، چیزى جز عبودیت و کمال انسان نیست، پس هدف انبیاء نیز عبودیت و کمال انسان بوده است و پیامبران با اهداف مختلفی آمده‌اند که در ذیل به برخی از اصول اشاره می‌شود:

جهان آفرینش داراى هدف بوده و بیهوده خلق نشده است. موجودات براى نیل‏ به مقصد خاصى در حرکت هستند و آفرینش آنها، از سر تدبیر و حکمت‏ بوده است. «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا؛ ما آسمان و زمین و آنچه را در آن دو است، بیهوده و باطل نیافریدیم‏»(سوره ص آیه 27)، «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ؛ آیا گمان کرده‌‏اید که شما را بیهوده آفریده‌‏ایم و شما به سوى ما بازگشت نمى‏‌کنید؟»(سوره مؤمنون آیه 115)

هدف از آفرینش موجودات، میل به کمالات است، هر موجودى خلق شده تا به‏ کمال وجودى خود برسد. موجودات جهان، در اثر برخودارى از یک نیروى درونى به‏‌سوى مقصد خاصى در حرکت هستند. به بیان دیگر، اگر هریک از موجودات در شرایط مشابه ‏قرار گیرند و موانعى بر سر راه نباشد، مى‏‌توانند قوه‌‏ها و استعدادهاى وجودى خود را به‏ فعلیت ‏برسانند. به‌طور مثال، دانه گندم یا هسته میوه‌‏اى که در دل خاک نهفته ‏است، مراحلى‏ را طى مى‌‏کند تا به کمال خود که بوته گندم یا میوه‏‌اى مطلوب است دست‏ یابد.

همچنین نطفه‏‌اى که در رحم مادر بسته مى‏‌شود، از آغاز پیدایش، به‌سوى هدف غایى‏ خود که نوزاد انسانى است، رهسپار است. موجودات با هدایت تکمیلى به سوى کمال‏ نوعى خود در حرکت هستند و خداوند متعال که رب ‏العالمین است‏ به هر یک از موجودات، جهاز وجودى لازم را داده و آنها را به سوى هدف نهایى خویش سوق‏ مى‏‌دهد. «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ‏؛ گفت: پروردگار من کسى است که به هر موجودى، خلقت لازمه‏‌اش را داد و سپس هدایت کرد.»(سوره طه آیه 50)

انسان به عنوان موجودى داراى اختیار، باید با اراده خود، مسیر کمال را طى کند. او در هر دو بعد مادى و معنوى، مى‏‌تواند کمال یابد و کمال وى، اختیارى است، «وَلَوْ شِئْنَا لآتَیْنَا کُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا؛ اگر مى‏‌خواستیم به هر انسانى (از روى اجبار) هدایتش را می‌دادیم.» (سوره سجده‏ آیه 13)

انسان به خاطر محدودیت و خطاى عقل، نمى‏‌تواند کمال نهایى خود و راه و روش‌هاى آن را دریابد و اگر خداوند، آگاهى از هدف خلقت و راه نیل به کمال را در اختیار انسان نمى‏‌گذاشت، آفرینش لغو و بیهوده مى‏‌شد، خداوند، پیامبران را مبعوث‏ نمود تا راه رشد و کمال را به انسان‌ها نشان دهد، با این بیان مى‏‌توان گفت که خداوند پیامبران را براى کمال انسان مبعوث کرده است.

کمال انسان، مربوط به روح وى است، انسان بر خلاف سایر موجودات، هم ‏کمال جسمانى دارد و هم کمال روحانى. هدایت تکوینى، در کمال جسمانى انسان نقش‏ اساسى داشته و انسان، در کمال روحانى خود، نیاز شدید به پیامبران دارد.

روح انسان، یک وجود متصل است که دو حالت را پشت‏ سر مى‏‌گذارد، یکى‏ حالت دنیوى و دیگرى حالت اخروى که مربوط به عالم برزخ و قیامت است. به ‏بیان دیگر، روح انسان از آغاز حیات دنیوى خود تا قیامت، مراحل و  حالاتی را پشت‏ سر مى‏‌گذارد.

کمال روح، به معناى فعلیت استعدادها و قواى مثبت درونى است، انسان داراى مجموعه‌‏اى از استعدادها و صفات و گرایش‌هاى بالقوه‌‏اى است که با فعلیت آنها مى‌‏تواند به کمال وجودى خود برسد.

کامل انسان، در ظرف جامعه میسر است، بسیارى از صفات انسانى در خلال زندگى اجتماعى فعلیت مى‏‌یابند، تکامل انسان، تنها فردى نیست، بلکه بعد اجتماعى نیز دارد، برخى از مکاتب، نظیر آیین‌هاى هندى و تصوف، فقط بر روى تکامل‏ فردى انسان تاکید دارند و از ضرورت مسائل اجتماعى غافل مانده‌‏اند، این مکاتب تصورکرده‌‏اند که بدون یک جامعه سالم، مى‌‏توان انسان‌ها را به رشد و کمال رساند. در یک‏ جامعه ناسالم، فقط برخى از افراد مى‏‌توانند به کمال وجودى خود برسند نه اکثریت‏ انسانها، در حالى که در یک جامعه سالم، زمینه‌‏هاى رشد و کمال براى عموم انسان‌ها فراهم مى‏‌شود.

جامعه سالم، جامعه‏‌اى نیست که ‏در آن، فقط افراد سالم باشند. بلکه ‏جامعه‏‌اى است که همه نهادهاى آن سالم‏ باشد، اگر غایت جامعه‌‏اى، تحقق فلسفه‏ خلقت نباشد و اگر ارزش‌هاى الهى بر همه‏ اجزاء و نهادهاى جامعه حاکم نباشد، آن‏ جامعه، دینى تلقى نخواهد شد. اگر قوانین‏ موجود در جامعه، دینى نباشد، روابط ‏اجتماعى مبتنى بر دین نباشد، سیاست ‏داخلى و خارجى آن بر اساس مبانى دینى‏ نباشد و ارزش‌هاى الهى در تار و پود جامعه، ریشه ندوانده باشد، آن جامعه، دینى تلقى ‏نخواهد شد.

در یک جامعه طاغوتى نیز دینداران‏ مى‏‌توانند حضور داشته باشند، اما چهره آن‏ جامعه، دینى نخواهد بود، این همه اصول‏ اجتماعى که در اسلام وجود دارد، از اصل امر به معروف گرفته تا جهاد و اجراى حدود و حاکمیت صالحان بر جامعه و... نشانگر آن است که جامعه‌‏اى، دینى است که نهادهاى آن نیز دینى باشند.

رابطه دنیا و آخرت، رابطه عمل و عکس‌‏العمل است. حیات دنیوى، سازنده‏ حیات اخروى است و انسان، در ظرف دنیا، حیات اخروى خود را مى‌‏سازد. حدیث‏ «الدنیا مزرعة الآخرة‏» اشاره به همین معنا دارد و نمى‏‌توان بدون برخوردارى از یک زندگى متعالى در دنیا، حیات اخروى مثبت داشت. براى آنکه حیات اخروى، آباد باشد، باید حیات دنیوى را نیز آباد ساخت، اگر آبادانى حیات دنیا اهمیت نمى‏‌داشت، خداوند در قرآن‌کریم نمى‏‌فرمود: «وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْیَا؛ بهره‌‏ات را از دنیا فراموش نکن.» (سوره قصص آیه 77)

اینکه تفکر دینى از سویى رهبانیت را و از سوى دیگر، به فراموشى‏ سپردن ارزش‌هاى الهى را نهى مى‏‌کند، به خاطر آن است که حیات دنیوى و حیات ‏اخروى، هر دو طیبه باشد، از آنجا که حیات اخروى، نتیجه حیات دنیوى است و انسان‏ در دنیا به هر کمالى برسد، در آخرت، نتیجه آن را خواهد دید، مى‏‌توان گفت‏ به یک معنا، حیات دنیوى، مهم‏تر از حیات اخروى است.

از دیدگاه قرآن، حیات اخروى بر حیات دنیوى برترى دارد و در مقایسه با آن، زندگى دنیوى، ناچیز و بى‏‌مقدار به حساب آمده است.

«‏وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ؛ این زندگانى دنیا جز بازیچه و سرگرمى چیزى نیست، در حالى که زندگانى آخرت جاویدان و همیشگى است، اگر آنها دریابند.»(سوره عنکبوت آیه 64) و یا خداوند می‌فرماید: «يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ؛ اى قوم زندگانى دنیا متاعى بیش نیست، اما زندگانى آخرت منزلگاه ابدى‌‏است.»( سوره مؤمن آیه 39)

در این قبیل آیات، حیات اخروى با حیات دنیوى مقایسه گشته و برتر دانسته شده ‏است، این آیات به انسان گوشزد مى‏‌کند که مبادا زندگانى دنیوى را هدف اعلاى خودتلقى کند، چرا که اگر انسان زندگى دنیوى را آرمان خود بداند، هیچ‏گاه حیات از محدوده ‏اشباع خودخواهی‌ها، خارج نخواهد شد، اما اگر زندگى اخروى را ایده‏‌آل تلقى کند، دیگر اسیر هوس‌هاى نفسانى نخواهد شد.

حیات اخروى، باطن حیات دنیا و حیات حقیقى است، چرا که در آنجا آدمى باحقایق سر و کار دارد نه با امور اعتبارى. آن حیات، جاودانه است و در آن، اثرى از شر و فساد نیست، برترى حیات اخروى به خاطر ویژگی‌هاى آن است، اما از برترى کیفى آن نمى‏‌توان به نفى حیات دنیوى رسید.

منابع:

Ensani.ir

lib.qhu.ac.ir

isca.ac.ir

انتهای پیام
captcha