شرح و تفسیر فلسفه یونانی که با وجود «ابنرشد» به بالاترین حد خود رسیده بود، بهوسیله «فارابی» و «اخوانالصفا» با شریعت اسلام الفتی یافت و «ابنسینا» واسطه آشتی میان فلسفه و عرفان شد و کوششهای این دانشمندان رنگی فلسفی به عرفان داده بود و همه این موارد به تدریج تا عهد عطار پرورش یافت.
عطار با چنین گنجینه عظیم فکری و ذوقی که به میراث برده بود، با آگاهی گستردهای که در حکمت، فلسفه، کلام، تفسیر، طب، داروشناسی، نجوم، حدیث و خبر داشت و با آشنایی که با تعلیمات و عقاید ادیان غیر اسلامی داشت، به ویژه ادیانی که قرآنکریم بر درستی آنان صحه نهاده است و نظریات آنان را درباره خدا و انسان قبول کرده است، آثار منظوم خویش را برای تبیین عقاید عرفانی خود و تعلیم مردم و دعوت آنان به یگانگی و وحدت و بر کنار نهادن تعصب و خشکی عقیده به وجود آورد و دریایی از اندیشه وسیع عرفانی را در قید لفظ و قالب شعر مقید ساخت.
مهمترین موضوعی که در سخنان عطار مطرح است، موضوع خدا، انسان و جهان است؛ یعنی جهان آفرینش که ارتباط آن با خدا تنها ارتباط خالق و مخلوق یا صانع و مصنوع است و دیگر هیچ. این است جهانبینی فلسفی یا بهتر بگویم جهانبینی عرفانی عطار که البته برای تبیین این جهانبینی باید نکاتی را درباره نظر وی در زمینه آفرینش، جان، روح و نفس، عشق، حرکت کمالی انسان، خدا، رابطه انسان و خدا و سرانجام وحدت وجود بررسی کرد.
از نظر عطار و هر صوفی دیگر عالم عینی و ملموس حقیقت ندارد و خلقت به آیینهای میماند که یک روی آن سیاهی و کدورت و رویگردان از عشق است و دیگر رویش مجلای حقیقت وجود است. آنچه کدر است و سیاه، جسم است و آن روی که صاف و خالی از غش بوده، دل است. حق تعالی میخواست که به جمال خویش نظاره کند، به گفته عطار جهان و موجودات را که بهمنزله آیینهاند، آفرید تا به مصداق «کُنْتُ کَنزا مَخفّیا فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الخلَقَ لاُِعرَف» در مظاهر آن آیینه تجلی کند پرده از جمال خویش برگرفت و آدم را از آیینه جمال خود ساخت و چون جمال خویش در آن دید بر خود عشق ورزید. پس خدا خلق را آفرید تا مجلی و مظهر جمال وی باشند و بیشک محل تجلی صورت حق متعین است، صورتی از عکس رخ خداست که در درون این جهان متعین است: صورتی کان در درون آینه از عکس توست/ در درون آینه هر جا که گویی مظهر است و بنابراین اندیشه، عطار از جهان مخلوق بر این نکته تکیه میکند که عالم جسم است و خدا روح آن.
مبنای اندیشه تصوف اسلامی، قرآن و حدیث است و بر همین اساس صوفیان سعی کردهاند که از تأویل آیات و احادیث در تبیین عقاید خویش استفاده کنند، از سوی دیگر در بیان آفرینش و ایجاد رابطه میان خدا و جهان، صوفی انسان را بهعنوان آخرین خلقت از نظر زمانی و برترین خلایق از نظر مقام پیش میکشد، پس تأکید عطار و هر صوفی دیگر بر انسان است و رابطه او با خدا، بنابراین باید دید که نحوه تبیین حدیث و قرآن از خلقت انسان چیست؟
در قرآن آمده است که خداوند انسان را از گل سرشت و بنا بر حدیث قدسی یا نبوی که در این باب آمده است، خدا به دست خویش آدم را از گل سرشت و چهل روز در سرشتن آن وقت صرف کرد و پس از آنکه کار به آنجا رسید که از روح خویش بر وی دمید و فرشتگان را گفت تا بر او سجده برند، همه سجده کردند، جز ابلیس که کبر او را مانع شد: دوست چهل بامداد در گل ما داشت دست/ تا چو گل از دست دوست دست به دست آمدیم.
عطار معتقد است که عالم به یک اشارت «کن» به وجود آمده و این امر خداست که موجب پیدایش همه انواع گوناگون موجودات در جهان گشته است: ناگه به دست قدرت بنمود یک اشارت/ این یک اشارت تو چندین اثر نموده.
این لفظ کن را عطار هم مانند سایر عرفا وسیلهای قرار میدهد تا اقدام خلاقه خدا را به دو صورت «خلق» و «امر» تعبیر کند. قرآن کریم نیز در آیه 54 سوره اعراف اشاره بر این دارد که «إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ ۗ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ ۗ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ».
تعبیر آن از چنین مواردی که در قرآن آمده است، منجر به قبول عالم دوگانهای میشود که یک جهت آن عالم خلق است، یعنی طبیعت و جهت دیگر عالم امر یعنی روح یا اراده است و بنابراین طبیعت عبارت است از عالمی که آن را خداوند در 6 روز آفرید و عالم روح عبارت است از آنچه به امر و اراده خدا در یک دم پیدا شده و به هر حال از نظر عطار آرایش جهان پرتوی از ذات خداست و تجلی او در اشیا موجب تعین آنها گشته است: در جهان هر جا که هست آرایشی/ پرتو از روی جهان آرای توست. هر حرکت، جنبش و فعالیتی یا به عبارت دیگر حیات، از یک غمزه مستانه او یعنی امر «کن» پدیدار گشته است: هر شور و شری که در جهان است/ زان غمزه مست دلستان است.
اما تفاوت انسان با دیگر موجودات جهان در این است که امر بر او مباشره و بیواسطه وارد شده و خدا از روح خویش در او دمیده است، گرچه جسم او نیز چون سایر مخلوقات از مشتی گل ساخته و پرداخته شده بود و این مسأله را جز به جود خدا نمیتوان تعبیر کرد. بنابراین به نظر عطار، انسان در حقیقت آن چیزی نیست که از ترکیب آب و خاک به وجود آمده است، بلکه وجودی است از آن دو بیرون و حقیقتی که از یک دم ظاهر گشته و همان است که در پرده غیب نهان است: یک دم است آن دم که آن دم آدم آمد از حقیقت/ مرتد دین باشی ار تو محرم آن دم نباشی.
و باز عطار به پیروی از تعالیم قرآن کریم که میفرماید: «و بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ» و « وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» چنین میگوید: ز صنعش آدم از گل رخ نموده / ز وی هر لحظه صد پاسخ شنوده
ز علمت گشته آنجا صاحب اسرار /خود اندر دید آدم کرده دیدار
به هر حال این روحی که از امر خداست و جبرئیل نمودگار آن است، در کالبد انسان دمیده شده، اما این روح خود چیست؟ کسی چه میداند، حتی وقتی گروهی از یهودیان از پیغمبر(ص) حقیقت روح را سؤال کردند، یا به قولی قریش را وادار کردند که چنین سؤالی بنمایند بر پیغمبر این آیه نازل شد که: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی» و از حقیقت روح خبر نداد، عطار هم آن را «غیب الغیب» مینامد یا چیزی که در پرده غیب نهفته است.
و سرانجام کیفیت آفرینش از نظر عطار بدین گونه است که روح اصلش نور مجرد، یعنی همان نور محمدی است و دارای دو تجلی است؛ تجلی ذات و تجلی صفات. از تجلی ذات عرش و از تجلی عرش کرسی و از تجلی کرسی آسمان و کواکب به وجود آمده و از تابش ستارگان و تأثیر آسمان چهار عنصر پیدا شده و از آمیزش عناصر، جماد، نبات و حیوان ظاهر شده است. اما از تجلی صفات جان که عبارت باشد از علم و قدرت و اشیایی از این قرار موجود شدهاند. اراده جان سبب پیدایش فرشتگان شد و بهشت مظهر رضای او و دوزخ نمودگار غضب اوست. جبرئیل از روح محض آفریده شده، میکائیل مخلوق لطف و بخشایش و عزرائیل حاصل قهر و اسرافیل نتیجهء صفت ایجاد جان است. به نظر عطار عرش دارای شوق است و پیوسته در طاعت حق و رسیدن به کنه وجود انسان با علم میسر نیست، بلکه احتیاج به سیر در نفس دارد.
منابع: سایت ensani.ir و دیوان عطار نیشابوری
انتهای پیام