جوادی: آیات‌الاخلاق مغفول مانده است/ گزاره‌های اخلاقی قرآن حسن و قبح ذاتی دارند
کد خبر: 3968085
تاریخ انتشار : ۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۲۲:۰۲
گزارش ایکنا از «اوصاف اخلاقی قرآن از دریچه فرااخلاق»

جوادی: آیات‌الاخلاق مغفول مانده است/ گزاره‌های اخلاقی قرآن حسن و قبح ذاتی دارند

محسن جوادی با اشاره به کم‌کاری در زمینه پرداختن به آیات‌الاحکام بیان کرد: نمی‌گویم مجموعه تأملات اخلاقی ما با قرآن بی‌ارتباط بوده است اما آنچنان که در آیات‌الاحکام ورود کردیم، در آیات‌الاخلاق ورود نکردیم.

به گزارش ایکنا؛ نشست «اوصاف اخلاقی قرآن از دریچه فرااخلاق»، از سلسله نشست‌های «آیه در آینه»، امروز 9 اردیبهشت‌ماه به همت خانه اخلاق‌پژوهان جوان و با سخنرانی محسن جوادی، معاون امور فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و استاد دانشگاه، برگزار شد که در ادامه متن آن را می‌خوانید؛

در آغاز بحث باید بگویم که بسیاری گلایه دارند که در حوزه فرااخلاق قرآنی کار جدی نشده است که حق هم دارند. چون تأملات اخلاقی در مورد مبانی اخلاقی در قرآن بسیار اندک است و کسانی مانند «عبدالله دَراز» که در این زمینه کار کرده‌اند، در مقدمه کتاب خود نسبت به این مسئله گلایه می‌کند.

مسئله اصلی این است که قرآن بحث فرااخلاقی ندارد که بگوید مسئله این است و دلایلش این چنین است، بلکه ما باید استنباط کنیم. موردی هم که بنده دنبال می‌کنم، ذاتی بودن اخلاقی است که ببینیم آیا شواهدی از قرآن داریم که تأیید کند ارزش‌های اخلاقی بدون اینکه وابسته به فرمان الهی باشند، ارزش‌های واقعی هستند و اعتبارشان را از خدا نمی‌گیرند؟ می‌خواهیم شواهدی را مطرح کنیم که این نظر را تقویت می‌کند و نشان می‌دهد مورد قبول قرآن است.

بنابراین بر رئالیسم اخلاقی ورود نمی‌کنم و یا بحث من معرفت اخلاقی هم نیست. در کلام اسلامی نیز این‌ها جدا شده‌اند؛ یکی حسن و قبح ذاتی و الهی و یکی هم حسن و قبح عقلی و شرعی که این دو متفاوت بودند و بحث ما این است که حسن و قبح ذاتی است یا الهی. اگر بگوییم حسن و قبح الهی نیست، این طرف دعوا است که ذاتی چیست که وارد آن دعوا نمی‌شویم که ذاتی آیا یک واقعیت وجودی است، یا معنایش این است که وجوه و اعتباراتی هست که از روی آن برداشت عقلی می‌کنیم که این کار خوب است یا بد است و وارد این دعواها نیز نمی‌شویم. مسئله این است که آیا از آیات قرآن می‌توان آیاتی را پیدا کرد که به ما این‌طور جهت بدهد که بگوییم گویا قرآن یک نوع رئالیسم اخلاقی را می‌پذیرد یا خیر.

در برخی از آیات این قضیه روشن است که باید به یک نوع رأی غیر اراده‌گرایانه و غیر نظریه امر الهی ملتزم شویم که می‌شود التزام به حسن و قبح ذاتی. برای نمونه، آیاتی داریم که از واژه ظلم استفاده کرده‌اند. ظلم یک مفهوم متعارف در عصر نزول داشته است و ظلم را به معنای ضرر می‌گرفتند؛ یعنی ظلم یا ضرری است که با آن، خطای اخلاقی هم هست و یا ضرری است که خطای اخلاقی دارد. مثلاً ظلم به نفس را داریم که لزوماً ممکن است خطای اخلاقی نباشد. این یعنی به خود ضرر می‌زنند. مفهوم ظلم گاهی به همین معنای ضرر رساندن است و گاهی نیز ضرری است که در آن بی‌انصافی و خطا هست و ضرری است که نباید انجام شود و زشتی اخلاقی دارد که این نیز یک کاربرد در ظلم است.

گفته شده اگر ظلم را به معنای متعارف آن زمان نگیریم، فهم این آیات خیلی سخت می‌شود. اراده‌گرایان می‌گویند امر خدا عدل را درست می‌کند و ظلم مخالفت با امر خدا است که اگر به این معنا ملتزم شویم، معنای این آیات سخت می‌شود؛ مثلاً آیه می‌فرماید: «وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَلِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ»؛ هرکس بر حسب کاری که در این دنیا می‌کند، جایگاهی پیدا خواهد کرد و خدا کار کسی را کم نمی‌گذارد و ثمره کار را برمی‌گرداند و به این‌ها در این فرایند ظلم نمی‌شود. حال اگر بگوییم ظلم یعنی مخالفت با فرامین خدا، در این صورت معنای آیه چطور می‌شود. به خصوص وقتی که ظلم به معنای مجهول به کار می‌رود، معنای آن بسیار سخت می‌شود. بنابراین، مفهوم ظلم مفهوم کلیدی است و باید مجموعه آیات را ببینیم تا مشخص شود مجموعه آیات چه معنایی از ظلم به ما می‌دهد. اگر زشتی آن معلوم بوده که یعنی حسن و قبح ذاتی را می‌گوید و به نظر می‌آید چنین چیزی است و خدا وقتی از ظلم استفاده می‌کند، برداشت متعارف مردم را به کار می‌برد.

یا فرمود: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ». مفهوم قسط مقابل ظلم است و آیه نوعی است که گویا ارسال رسل با بینات برای این است که به قسط برسند، نه اینکه قسط خود اینها باشند و اینها مقدمه قسط هستند و قسط را مردم می‌فهمیدند و عرف نیز می‌فهمیده است. خدا می‌گوید شما قسط را می‌فهمید و آیات و شریعت را آوردم که به آن برسید و یک مفهوم پیشینی از قسط در این آیه وجود دارد و هدف بعثت نیز همین شده است.

یا فرمود: «وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ»، ترازو را به قسط بیاورید و کم نگذارید. اگر بگویید قسط امر خدا است، آیه را چطور باید معنا کرد؟ یعنی امر خدا را رعایت کنید؟ آیا این مفهوم عرفی و متعارف است؟ یا خیر، مفهوم قسط را مردم می‌فهمیدند و اینها مفاهیم شناخته‌شده بوده‌اند. بنابراین، روی ظلم و قسط می‌شود کار کرد.

اما در مورد عدل داستان عجیب‌تر است. فرمود: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»؛ یعنی خدا به عدل امر می‌کند، نه اینکه امر خدا عدل درست می‌کند، بلکه آیه یعنی عدلی هست که شما می‌فهمید و این آیه را اگر غیر از این معنا کنید، بی‌معنا می‌شود و اگر بگوییم یعنی امر خدا عدل را درست می‌کند، معنایی نمی‌دهد. اما خدا می‌گوید با معیار عدل امر می‌کنم و دارم به کارهای خوبی که می‌شناسید امر می‌کنم. اما جالب‌تر از آن این است که می‌گوید اینها موعظه است.

خیلی‌ها می‌گویند وعظ غیر از تعلیم است؛ یعنی می‌خواهم به شما وعظ بدهم و اینها واقعیت‌هایی هستند که وجود دارند و اگر عدل را به معنایی بگیریم که آنچه خدا می‌گوید عدل است، بی‌معنا خواهد بود. یا فرمود: «وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ»؛ یعنی وقتی کار بدی می‌کنند، می‌گویند سنت گذشته را داریم و می‌گویند خدا به ما این‌طور گفته بود، اما آیه می‌گوید اینها را به حساب خدا نگذارید. پس گویا واقعیت‌هایی است که امر خدا بر اساس آن واقعیت‌ها است. ذیل آیه نیز خیلی جالب است که نمی‌گوید شما چه حقی دارید در مورد خدا حرف بزنید و قبول دارد اینها در مورد خدا داوری کنند، اما می‌گوید: «أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ»؛ یعنی اول ببینید خیر و شر و ... چیست، بعد داوری کنید و اینها نکات قابل تأملی هستند.

در مورد مفهوم «بِر» نیز می‌توان مثال زد. در سوره بقره داریم که می‌گوید: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»؛ یعنی به مردم عمومی خطاب می‌کند شما به مردم می‌گویید دنبال «بِر» بروند اما خودتان ملتزم نمی‌شوید. این خود یک مفهوم رئالیستی را مطرح می‌کند. همه اینها به معنای این نیست که خدا نمی‌تواند در مورد مفهوم عدل و قسط و «بِر»، کاری بکند بلکه حرف من این است که این مفاهیم به لحاظ ارزشی بار پیشینی دارند و خدا نیز این را قبول کرده و یک جایی نیز اصلاح کرده است. مثلاً می‌گوید: «لیس البر لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»؛ یعنی اینکه به سمت مشرق یا مغرب بایستید، به خودی خود «بِر» و نیکی نیست. البته ممکن است از آن حیث که اطاعت امر خدا است «بِر» باشد اما این کارِ صوری «بِر» نیست، بلکه «بِر» ایمان به خدا است؛ یعنی باید محتوا وجود داشته باشد و بعد از ایمان، سخن از ایتاء مال می‌کند.

بنابراین، نمی‌گویم مجموعه تأملات اخلاقی ما با قرآن بی‌ارتباط بوده است، اما آن‌چنان‌که در آیات‌الاحکام ورود کردیم، در آیات‌الاخلاق ورود نکردیم. در احادیث اخلاق هم مسئله همین‌طور است و چه‌بسا مشکل اساسی‌تری هم دارد، چون آنجا سند روایات هم خیلی قابل استناد نیست که خیلی اشکال ایجاد کرده است.

گزارش از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
captcha