به گزارش ایکنا، حامد شریعتینیاسر استادیار گروه قرآن و حدیث دانشگاه مذاهب اسلامی، شب گذشته، 17 اردیبهشت، در نشست «جایگاه و استعمالات عواطف انسانی در کتاب آسمانی» به ایراد سخن پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
وقتی در مورد انسان سخن میگوییم، انسان موجودی مرکب از عقل، شعور، عاطفه و احساس است و قرآن کریم هم کتابی است که برای هدایت چنین موجودی نازل شده است. در وهله اول قرآن هدایت برای تمام انسانهاست و بعد برای کسانی که پا در این مسیر قرار بدهند و سر سفره قرآن بنشینند، هدایت خاصه است و این قرآن هدایت و رحمتی برای مؤمنان میشود. در سراسر قرآن برای هر دو نوع این هدایت از روشی مشترک استفاده شده است. در تکتک آیات قرآن این شیوه عاطفی برای هدایت بشر دیده میشود، اما هریک به گونهای است. وقتی میگوییم عاطفه، مراد آن چیزی که در فارسی به ذهن میآید، نیست. عواطف و احساسات انسانها و عقلشان در کنار هم است و آیات قرآن نیز این دو عنصر را به صورت توأمان دارند.
روش قرآن این است که با تأکید بر عواطف انسانی یا قوه عاطفه و هدف قرار دادن این مرکز عاطفه که نفس انسان است، او را به قلمرو قوه عاقله برساند و با تقویت قوه فکر و اندیشه، زمینه را برای هدایت انسان به مسیر کمال فراهم کند. این مطلب به خصوص در جامعه جاهلی صدر اسلام که مخاطبین اولیه قرآن بودند، اهمیت زیادی داشت تا رسم و رسومات نادرست را اصلاح کند و قرآن بتواند با استفاده از مسئله عاطفه، مردم را توحیدی کند که اسم آن را توحیدالعواطف در راستای عواطف توحیدی میگذارم.
برای اینکه یک مقدار ابعاد بیشتری از بحث روشن شود، باید عاطفه را تعریف کنم؛ وقتی میگوییم که عاطفه با مفهومی سروکار داریم که هم در فارسی و هم در زبان عربی به کار میرود و البته تفاوتهایی بین استعمالها وجود دارد. در فارسی وقتی میگوییم عاطفه، میشود آن را به مهرورزی ترجمه کنیم، اما عواطف انسانی فراتر از بحث مهرورزی هستند. در حوزه روانشناسی تعاریف مختلفی از عواطف مطرح میشود و احساسات و ... را در مفهوم عاطفه قرار میدهند، اما در لغت واژه عطف به معنای هر نوع میل، کجی و انحراف است که میتواند مثبت یا منفی باشد. تنها استعمال این لغت در قرآن در سوره حج آمده که فرموده: «ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَ نُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ»؛ یعنی این شخص متکبرِ انسان گویا از گرایش یافتن به حق پهلو تهی میکند.
اما وقتی میگوییم عواطف انسانی مراد آن دسته از هیجاناتی هستند که یک طرف آن انسان است. این میل و عاطفه انسانی بر هر چیزی میتواند تعلق گیرد و مثبت یا منفی باشد. ممکن است این سؤال پیش بیاید که مگر عاطفه غیرانسانی هم داریم. برخی میگویند که در حیوانات نیز سطح پایینتری از غریزه وجود دارد، اما نمیشود اسمش را عاطفه گذاشت. نکته دیگری که وجود دارد و عاطفه نیست، بحث شعوری است که در جهان هستی وجود دارد.
عواطف با عقل و اراده سه سرمایه وجودی برای انسان هستند که میتواند در کنار قرآن موجب سعادت بشر بشود. انبیا(ع) نیز برای همین آمدند. انبیا از طرفی با عقل انسان و از طرفی با عواطف انسانی سروکار دارند. شاید بشود گفت که عواطف انسانی مبتنی بر یک شناخت اولیه و برهان است. مراد از این عقل نیز عقل عاطفی و فطری است که خدا در نهاد انسان به ودیعت نهاده است؛ لذا مولوی میگوید: «بحث عقلی گر دُر و مرجان بود / آن دگر باشد که بحث جان بود». باید توجه داشت که قرآن کریم تأکید فراوانی بر عقل و تدبر کرده، اما شاید بتوان گفت تأثیر قرآن بیش از آنکه بر عقل انسانها باشد بر جان انسانهاست و با عواطف سروکار دارد. این بُعد از ابعاد وجودی انسانها را تحت تأثیر قرار میدهد و پس از اینکه این تحول رخ دهد انسان میتواند تدبّر کند. به تعبیر علامه اقبال لاهوری «نقش قرآن تا در این عالم نشست / نقشهای کاهن و پایا شکست».
تأثیرگذاری قرآن بر عواطف انسانها در گزارشهای تاریخی نیز نقل شده و ما میبینیم که برخی افراد با شنیدن آیات قرآن حتی قالب تهی کرده و جان دادهاند. ثُعلبی در کتابی به نام «قتلی القرآن» این مسائل را آورده است. این کتاب به فارسی نیز ترجمه و با عنوان «سماع قرآن و کُشتههای آن» منتشر شده است.
بنابراین، این عواطفی که از آن سخن میگوییم در قرآن کریم جایگاه مهمی دارند. گفته میشود که عاطفه، واژه کوتاه و مختصر است، اما بسیار پرمعنا. بحث درازدامن و گسترده است و از جنبههای اجتماعی، روانشناسی، سیاسی و ... قابل بررسی است و هریک از ابعاد، مجال سخن اختصاصی را میطلبند. آنچه ما بدان میپردازیم جایگاه عواطف انسانی در قرآن است. قرآن سراسر عاطفه، شور و شعور و مبتنی بر عواطف انسانی است و قابل اثبات هم هست. البته این عاطفه در معنای عام خود و نه در معنای سطح پایینی که در فارسی به ذهن میرسد.
با اینکه خطابات قرآن در قرآن مختلف است، اما اگر همه آنها را جمع کنیم تحت عنوان خطاب عاطفه یا تعاطف قرار میگیرد. عنصر عاطفه در تمام اینها دخیل است. در کتابهای متأخرتر از جمله «مناهل العرفان» زرقانی این مطلب را میبینیم. ایشان در قسمتی از کتاب خودش این طور مطرح میکند و میگوید که از ویژگیهای قرآن این است که قرآن هم عقل را و هم عاطفه را به کمال میرساند. معنای این سخن این است که اسلوب قرآن عقل و قلب انسان را هدف میگیرد. استدلالهای قرآن نیز عاطفی و قلبی است.
در سوره فصلت استدلال بر توحید خداوند است و فرمود: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْيَاهَا لَمُحْيِي الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ». به زیبایی بیان میشود که زمین را میبینید که این طور افتاده، اما زمانی که باران بر آن نازل میشود گیاهان از آن میروید و استدلال ایجاد میکنند که خدایی که زمین را زنده میکند، مردگان را نیز زنده میکند و این استدلال عاطفه بشر را نیز در نظر میگیرد. در سوره قاف فرمود: چرا به آسمان و زمین نگاه نمیکنند که گیاهان مختلف را در زمین رویاندیم و اینها نشانهای برای هر بندهای است که اهل انابه باشد و بعد میفرماید از آسمان آبی مبارک فروفرستادیم و باغها رویاندیم تا بندگان روزی داشته باشند. ما این طور زمین مرده را زنده میکنیم و در آخر آن میفرماید که خروج برای قیامت نیز این طور است که یک استدلال عقلی به همراه احساسات عاطفی مطرح شده است.
در داستان یوسف(ع) نیز میتوان جنبههای عاطفی را دید. برای مثال عفاف را در مقابل گمراهی به تصویر میکشد و میفرماید: «وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَ قَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ». این تقابل را به زیبایی برای ما به تصویر میکشد. ما زیبایی کار یوسف(ع) را میبینیم و این داستان نیز برای هدایت انسان است که هدف از نزول قرآن است. زرقانی میگوید که قرآن میخواهد انسان را با عقل و عاطفه هدایت کند. این اسلوب در کلام بشر نیست و بلیغترین خطبا صحبتهایشان یا سراسر عاطفه و حماسه است یا عقلی است، اما در قرآن اینها جمع شده است.
انتهای پیام