به گزارش خبرنگار ایکنا؛ کتاب «بهار که آمد و برفها آب شدند» نوشته سید محمدرضا دربندی روایتی از انسانی سرگشته در جستوجوی پاسخ به نهادیترین پرسشهای زندگی است که با هدایت و راهنمایی مرحوم استاد محمدتقی جعفری به آرامش میرسد. این کتاب با زیرعنوان «تأملی در معنای زندگی» در ۱۱۲ صفحه و سه فصل سامان یافته و به همت دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شده است.
محمدرضا دربندی در مقدمه این کتاب، ضمن اشاره به وجود سوالات بنیادین در اذهان بسیاری افراد به ویژه در سنین نوجوانی مینویسد: برای اینکه این اتفاقات تکرار نشود و ما همیشه درست تصمیمگیری کنیم، دو راه بیشتر وجود ندارد؛ عمر دوباره داشته باشیم و از نو شروع کنیم، یا با مطالعه زندگی دیگران از تجربه آنها درس بگیریم و خطای ایشان را تکرار نکنیم.
نویسنده در بخش دیگری به اهمیت اقدامات علامه محمدتقی جعفری برای معرفی اسلام به قشر جوان همچنین دانشمندان غربی پرداخته و درباره آشنایی خود با این دانشمند ایرانی میگوید: اینجانب که در سالهای قبل از انقلاب و در سنین ۱۷ تا ۲۰ سالگی توفیق رفتوآمد با ایشان و بهرهمندی از درسهای خصوصیشان نصیبم شده بود، از همان موقع نکات برجسته رفتاری و فکری ایشان را یادداشت میکردم تا بتوانم در زندگی خود از آنها استفاده کنم، و امروز بعد از ۴۰ سال این نکات را به اشتراک میگذارم تا نسل جدید هم از آن بهرهمند شود.
روایت پریشانخاطری نویسنده
نویسنده در فصل اول به نام «مرده بدم، زنده شدم» روایت پریشانخاطری خود را در ابتدای سالهای جوانی شرح میدهد و سپس به شرح آشناییاش با علامه محمدتقی جعفری میپردازد که در همسایگی آنها زندگی میکرده و تصمیم میگیرد برای پاسخ پرسشهایش به علامه مراجعه کند.
نویسنده در فصل دوم به نام «رواق تنهایی» به تشریح یافتههای خود از همنشینی با علامه جعفری میپردازد. وی ابتدا دلایل رخ نمودن سوالات بنیادین را برای بشر بررسی میکند و در یکی از زیرفصلها، این سؤال را میپرسد که این گونه پرسشها در چه مواقعی خودنمایی میکنند؟ و پاسخ میدهد: هرگاه نظم زندگی انسان تغییر کند احتمال طرح این پرسشها بیشتر میشود؛ مثل روزهای تعطیل، روزهای پایانی تعطیلات طولانی، پایان تحصیلات دبیرستان، تغییر محیط زندگی، تغییر اجباری سبک زندگی، تنهایی عاطفی و مواجهه با شکست.
دربندی در ادامه راهکارهایی را برای رهایی از این سرگشتگی ارائه داده و در نهایت نتیجه میگیرد: مرور این مقدمات، بدون هیچ گونه تامل و عملیات ذهنی، ما را به این موضوع رهنمون میکند که طی یک قمار عاشقانه با خدا به دستورهای او عمل کنیم، تا در سایهسار همین عبودیت، راه را بیابیم و با اطمینان در مسیرهای بعدی گام برداریم. به قول آلبر کامو، من ترجیح میدهم به گونهای زندگی کنم که اگر خدا وجود داشت ضرر نکنم.
سبک زندگی علامه جعفری
وی در فصل سوم، به نام «اسوه» به بیان خاطراتی از مرحوم استاد جعفری میپردازد تا نسل امروز بیشتر و بهتر با سبک زندگی او آشنا شوند؛ قبول یا رد مطالب بر اساس بررسی و استدلال، اشتغال کامل به تعلیم و تعلم، پرکاری و تلاش فوقالعاده، بازکردن راه برای فراگیران، رها نکردن کارها در نیمه راه، عادی نشدن عظمت جهان هستی، به ثبات رسیدن در ارتباط با خود، خدا و جهان، انتقال هنرمندانه پیام، جامعنگری و تعادل در رفتار و گفتار، زهد و وارستگی و بیتوجهی به دنیا، حساب بازنکردن روی اعمال خویش، غرق زندگی نشدن و توجه به درد مردم و گرفتاری آنها، تنها بخشی از مواردی است که دربندی در روزهای ارتباط با استاد جعفری به آنها برخورد و ذکر کرده است.
نویسنده پس از یک سال رفت و آمد با استاد، راه را یافته و پایان کار خود را چنین توضیح میدهد: این ملاقاتها، در اواخر پاییز و اوایل زمستان بود، من تا پایان زمستان، هفتهای دوبار وی را میدیدم و از تأملات فلسفی و عرفانی وی استفاده میکردم. ایشان هم هرازچندگاهی، از حال و روز من جویا میشد و من گزارش حالم را به او داده و از رهنمودهایش استفاده میکردم. بهار که آمد، برفها که آب شد، درختان که پر از شکوفه شدند، چشمهها که از کوهساران سرازیر شدند، من هم حالم خوب شده بود و با قاطعیت، در مسیر معنادهی به زندگی قدم میگذاشتم و به امید آیندهای روشن، روز را به شب و شب را به روز میرساندم. این جلسات تا روز شنبه بعد از جمعه هفده شهریور ۱۳۵۷، ادامه داشت و در آن جلسه ایشان عذرخواهی کردند و گفتند از نظر روحی دیگر آمادگی ندارم، انشاالله پس از نجات از این رژیم منحوس، کلاسها را دوباره شروع میکنیم.
شیرینی و حلاوت این جلساتی که دو ساعت به غروب شروع میشد و به نماز جماعت ختم میشد، چهره بر افروخته ایشان در هنگامی که یک بحث را به پایان میرساند، لهجه شیرین و خندههای بانمک وی در هنگام بیان لطیفهای جذاب، صداقت و اخلاصی که در بیان مطالب داشت، رفاقت بیشائبه، در عین حفظ رابطه استاد و شاگردی، محبت واقعی و تلاش وی در راهنمایی بنده و فضای دلنشین کتابخانه، از جمله مواردی است که پس از چهل سال از یادم نمیرود و گویی مربوط به چند ماه پیش است و همیشه در ذهن و دلم، زنده و پایدار خواهد بود.
علامه محمدتقی جعفری که بود
علامه محمدتقی جعفری (۱۳۰۳ تا ۱۳۷۷) از جمله مفسران نهج البلاغه، فقیهان، عارفان، فیلسوفان و مولویپژوه بود که نزدیک به ۷۳ سال عمر خود بیش از ۱۰۰ اثر در زمینههای اخلاق و عرفان، انسانشناسی و جهانشناسی، اندیشههای مولوی، حقوق سیاسی، علوم جدید، فلسفه و کلام، فقه، نهج البلاغه و دیگر حوزههای معارف اسلامی از خود به جای گذاشت.
دربندی سابقه کارهای اجرایی مختلفی در حوزه فرهنگ و رسانه را از جمله مدیر کل رسانههای خارجی و مدیر کل مطبوعات و خبرگزاریهای داخلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت بینالملل بنیاد سعدی و رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در یونان را نیز در کارنامه خود دارد.
وی دارای مدرک کارشناسی مهندسی برق، کارشناسی ارشد مدیریت و سطح سه دروس حوزوی است و پیش از این ۱۶ عنوان کتاب از جمله «آغاز و انجام هستی و راهبری انسان» (دفتر نشر فرهنگ اسلامی)، ۱۳۹۴ «زیر نگاه ماه» (نیستان، ۱۳۹۵) و «زیر نگاه آسمان» (نیستان، ۱۳۹۷) را نیز نوشته است.
برشی از کتاب
در بخشی از کتاب میخوانیم: تَنگ غروب یکی از روزهای سرد پاییزی اواخر آذرماه است. نگاهم از پشتِ بام دوردستها را شکار میکند: خورشید مانند یک سینی بزرگ مسین در حال افول است. افقِ سرخ شهر، غمگنانه، بیرنگتر میشود و انگار آسمان هم دلش گرفتهاست. پرندگانی که هنوز موفق به جمعآوری دانه نشدهاند از حنجرههای کوچک خود صداهایی نگرانکننده برمیآورند و با پرشهای نامنظم همراه با دلهره به این شاخه و آن شاخه میپرند. صدای کلاغها فضا را پُر کردهاست. خانمی لباسهای خشکشده را از روی بندِ رخت جمع میکند. بچهای با زنبیل قرمزرنگ، که دائماً آن را عقب و جلو میبرد، صف نانوایی را نشانه رفتهاست. پیرمرد فقیری که از صبح، مانند سنگی سیاه در کمرکش کوه، چشم هر رهگذر را به خود جلب میکرد پولهای جیبش را میشمارد؛ و من تنهایی را در آغوش گرفته و خاطرات تلخ و شیرین گذشته را مرور میکنم.
غم خاصّ غروب پاییزی بر دلم سنگینی میکند. ابرهای خاکستری و سیاه، که در آسمان به حرکت درآمدهاند، دلهرهآور شدهاند. باد سردی میوزد و بدنم را به لرزش خفیفی انداختهاست، برگهای زرد و نارنجی درختان اطراف را احاطه کردهاست. کمکم، باران ملایمی شروع میشود. دانههای باران، که پراکنده به زمین میریزد، سر و صورتم را خیس میکند. بوی خاک نمناک و جنگلهای بارانخورده فضا را پُر کردهاست. ناگهان باران شدت میگیرد و صدای رعد و برق دلم را میلرزاند. تکههای ابر سیاه با سرعت به حرکت درمیآیند. هنوز خودم را جمعوجور نکردهام که باران تندی امانم را میبُرد. به زیر یک طاق پناه میبرم.
دانههای درشت باران منظره دلپذیری را بر سطح زمین ایجاد کردهاست. صدای برخورد قطرات باران با شیروانی خانه همسایه، مانند بچه سمجی که درِ خانه را پیوسته میزند، در فضا طنین انداختهاست. صدای باد و باران ترکیب دلربایی ایجاد کردهاست. باد و باران شدت بیشتری میگیرد و رعد و برق ترسناکی ظاهر میشود و دلتنگیام افزون میگردد.
انتهای پیام