شهابالدین یحیی سهروردی معروف به شیخ اشراق، مؤسس حکمت اشراق است که آثار متعددی در زمینه فلسفه و حکمت اسلامی تألیف کرده و مهمترین اثر وی، حکمةالاشراق نام دارد. وی در این کتاب، آنچه را از طریق کشف و شهود دریافته بود، به زبان فلسفی صورتبندی کرده است. سهروردی، حکمت را دارای گوهر واحدی میدانست که حکیمان آن را دریافت میکردند و به مردم ارائه میدادند، همچنین معتقد بود بدون خلع بدن (جدا شدن روح از بدن) و کشف و شهود عرفانی نمیتوان از حکمت باخبر شد. وی در کتاب حکمةالاشراق، عوالم را بر اساس نور و ظلمت تبیین و بیان میکند که چون حقیقت انسان نور است، حتماً علل پیدایش او نیز باید نور باشند و تمایز انسان از آنها در شدت و ضعف این نور است، ولی بدن و سایر امور مادی از سنخ ظلمات هستند. به مناسبت 8 مرداد، روز بزرگداشت شیخ شهابالدین سهروردی، خبرنگار ایکنا در اصفهان گفتوگویی با مجید صادقی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه اصفهان انجام داده است که متن آن را در ادامه میخوانید:
ایکنا ـ سهروردی به لحاظ فکری و شخصیتی چه ویژگیهای شاخصی داشت که او را از سایر حکما و فلاسفه اسلامی متمایز میکرد؟
شیخ شهابالدین یحیی بن حبش بن امیرک معروف به سهروردی در سال 550 ه.ق. متولد شد و در سال 587 ه.ق. به شهادت رسید، لذا به شیخ مقتول نیز معروف است و 37 سال بیشتر زندگی نکرد. در این مدت کوتاه با اینکه سفرهای زیادی به سراسر ایران و حتی منطقه آناتولی و سوریه داشت و با افراد مختلف ملاقات میکرد، ولی با این حال، بیش از 50 اثر از وی در تاریخ ذکر شده که برخی از آنها بلند و برخی کوتاهتر است. عمده کتابهای وی به زبان عربی بوده و بخشی از این کتابها هم که حالت رمانگونه دارد، به زبان فارسی نوشته شده است. در واقع، سهروردی یکی از استثنائات تاریخ محسوب میشود و گاهی چرخ فلک آنقدر میچرخد تا چنین شخصیتهایی در مقطعی از تاریخ و در گوشهای از کره زمین ظهور میکنند و نامشان در تاریخ باقی میماند.
سهروردی واقعاً شخصیتی منحصربهفرد بهشمار میرفت و به نظر میرسد ویژگیهای خدادادی در این مرد بسیار زیاد بوده است. وی بسیار تیزهوش بود و هم به فارسی و هم به عربی، به خوبی مینوشت و صحبت میکرد و شخصیتی داشت که معاصرین خود را مجذوب و شگفتانگیز میکرد. البته کرامات زیادی نیز به وی نسبت دادهاند، از جمله اینکه گاهی روح را از بدن خودش جدا میکرد. درباره ویژگیهای ظاهری او گفته میشود که چهرهای سرخ و نورانی، موهایی پریشان، محاسنی زیبا و چشمانی نافذ داشت و گاهی با لباس صوفیان و پشمینهپوش ظاهر میشد و گاهی نیز لباسهای ابریشمی درباریان را میپوشید و در هر حال، شخصیتی باسواد، متفکر و دانشمند بود که 37 سال بیشتر زندگی نکرد و همه این ویژگیها را در دوره جوانی دارا بود. شاید بهدلیل همین ویژگیها بود که مورد حسادت برخی افراد قرار گرفت، درباره وی سعایت کردند و وی را به طرز فجیعی به شهادت رساندند.
اگر بخواهیم درباره ویژگیهای منحصربهفرد این مرد صحبت کنیم، باید تیزهوشی و تلاش وی را مثال بزنیم. وقتی تعداد سالهای زندگی برخی شخصیتها را با آثاری که از خود به جا گذاشتند، مقایسه میکنیم، شگفتزده میشویم که این شخصیتها چقدر کار و تلاش کردهاند. در آن دوران اینگونه نبود که تکنولوژی وجود داشته و آثار و کتابها در دسترس همگان باشد، بلکه برای به دست آوردن یک اثر و کتاب باید تلاش زیادی انجام میدادند و این مرد با توجه به این شرایط، توانست اینقدر منشأ اثر باشد، لذا تلاش خستگیناپذیر او که هیچگاه از دانستن و نوشتن نیاسود و ابتکار، جسارت، شهامت و آزاداندیشی، در شخصیتش وجود داشت و مغلوب دانشمندان قبل از خود نشد.
آزاداندیشی که یکی از ویژگیهای فلسفه است، در این مرد بسیار جلوهگر بود و با نگاه نقادانه، به آثار فیلسوفان قبل از خودش پرداخت و سعی کرد نظام فلسفی جدیدی را که به حکمت اشراق معروف شد، پایهگذاری کند. البته چون عمرش کفاف نداد، نتوانست چنانکه باید از نظر معنایی، این فلسفه را پیراسته کند. به همین دلیل، اشکالاتی جدی در آثارش وجود دارد، ولی این مسئله به هیچ وجه از ارزش کاری که این مرد انجام داده است نمیکاهد. در زمانهای که سخن گفتن از فلسفه سخت بود، با توجه به اینکه غزالی قبل از سهروردی زندگی میکرد و در سال 505 ه.ق. از دنیا رفت و با کتاب «تهافت الفلاسفه» کمر فلسفه را شکست، سهروردی با جسارت تمام از فلسفه سخن گفت و نوشت و نوآوری کرد، فلسفهای که برخی معتقد بودند ضد دین و کار کفار و مجوسیان است و تعارض جدی با دین دارد و هر کسی از فلسفه صحبت میکرد، کافر شمرده میشد، ولی سهروردی معتقد بود که همچنان باید مسیر فلسفه، حکمت و دانستن را ادامه داد.
ایکنا ـ فلسفه اشراق چه ویژگیها و خصوصیاتی دارد؟
سهروردی معتقد بود فلسفه با افلاطون و ارسطو شروع نشده، بلکه با آنها پایان پذیرفته است؛ ارسطو به حکمت لباس عقلانی پوشاند و میدان حکمت را محدود و فلسفه را از حکمت توحیدی پیشینیان جدا کرد. سهروردی بر این عقیده بود که حکمت مقولهای الهی است و همچنان که پیامبران مختلفی در طول تاریخ مبعوث شدند و هر کدام مأمور به یاد دادن چیزی بودند، حکمت نیز در این دسته قرار میگیرد و به عقیده سهروردی، پدر فلسفه، هرمس یا همان ادریس پیامبر محسوب میشود که فلسفه را از طریق الهی و آسمانی دریافت کرده است.
مکاشفات و خلسههای سهروردی، وی را واداشت که در مسیر جدیدی قدم بگذارد. او معتقد بود در ایران باستان، حکمتی به نام خسروانی وجود داشت و شاهموبدان ایرانی قبل از اسلام همه حکیم بودند. اشراق هم از شروق به معنای نور بخشیدن گرفته شده و هم از شرق. مَشرقیه و مُشرقیه نیز هر دو مثل هم نوشته میشود. برخی میگویند فلسفه اشراق بر پایه نور و اشراق و سیر و سلوک است و برخی دیگر معتقدند که موطن این فلسفه، شرق بوده است. سهروردی منابع مختلفی را در حکمت اشراق وارد کرد که یکی از آنها، حکمت ایران باستان بود. وی کلیدواژههای اصلی این حکمت را نور و ظلمت میدانست و سعی میکرد از آنها استفاده کند. به نظر میرسد مستند این حکمت، بخشی مکاشفات خود سهروردی و بخشی هم مطالبی است که سینه به سینه نقل شده و وی آنها را دریافت کرده است.
منبع دیگر فلسفه اشراق، حکمت یونان باستان و بهویژه حکمت افلاطونی است. سهروردی به افلاطون بسیار علاقه داشت و احترام فوقالعادهای برای وی قائل بود و در آثار خود مقام بالایی در حد نبی و پیامبر به افلاطون نسبت میداد و به فیلسوفان انتقاد میکرد که چرا اینقدر ارسطو را بزرگ کردهاند، درست است که ارسطو بزرگ بود، ولی مقام افلاطون از او بالاتر است. سهروردی معتقد بود حکما سفیران الهی هستند و از افلاطون بهعنوان امام الحکمه نام میبرد. همچنین حکمت مشاء، عرفان اسلامی و آیات قرآن و روایات نیز از دیگر منابع حکمت اشراق به شمار میروند. سهروردی سعی میکرد حکمت را تعالی بدهد، همان چیزی که بعداً ملاصدرا با عنوان حکمت متعالیه مطرح کرد.
ایکنا ـ فلسفه اشراق چه تأثیری بر فلسفه اسلامی گذاشت و چه تحولی در این زمینه ایجاد کرد؟
سهروردی نوآوریهایی داشت که بخشی از آنها، واژهگزینیهای جدید است، مثل نور و ظلمت، فقر و غنا، اشراق و مشاهده. خدمتی را که سهروردی برای تعالی فلسفه اسلامی انجام داد، در چند محور میتوان خلاصه کرد؛ اول اینکه باعث پویایی فلسفه شد. همانطور که اشاره کردم، فلسفهای که شکست خورده، منزوی شده و دیگر رمقی برای آن نمانده بود، سهروردی نوعی پویایی در آن ایجاد کرد. قبل از وی، فلسفه را به ابنسینا میشناختند و تمام افرادی هم که بعد از ابنسینا آمدند، مثل بهمنیار و امثال او، جزو شارحان و مؤیدان فلسفه ابنسینا بودند، ولی سهروردی با نگاهی نقادانه به فلسفه اسلامی پرداخت. به همین دلیل، جسارتی شکل گرفت و برخی شخصیتها مانند خواجه نصیر نیز نگاه نقادانه به فلسفه اسلامی انداختند. در یک کلام، سهروردی فلسفه را از بحران نجات داد و تفکر فلسفی را احیا کرد.
از طرف دیگر، با توجه به لایههای پنهانی که در فلسفه مشاء وجود داشت و صرفاً جنبه استدلالی و خشک آن را نمایان میکرد، سهروردی تلاش کرد لایههای ذوقی و عرفانی این حکمت را که ابنسینا نیز در برخی آثار خود به آنها اشاره کرده بود، احیا کند و با وارد کردن فلسفههای ایران باستان، چین باستان و هند باستان، فلسفه را غنیتر کرد.
کار مهم دیگری که سهروردی انجام داد، این بود که سعی کرد تلفیقی میان عرفان و فلسفه ایجاد کند و آن جنگ عقل و عشق یا عقل و دل را که قبلاً مطرح بود، با هم آشتی دهد. دو نوع حکمت وجود دارد؛ حکمت ذوقی که بستر آن، قلب و دل بوده و حکمت بحثی که بر پایه عقل بنا شده است. از نظر سهروردی، بحث بدون ذوق و حکمت بدون عرفان هر دو ناقص و علیل هستند و روش اشراقی را بهعنوان یک روش جدی و مستدل مطرح کرد. البته چون زندگی کوتاهی داشت، نتوانست چنانکه باید و شاید آن را بپروراند و به نظامی منسجم تبدیل و ایرادات و تعارضات آن را رفع کند. البته نوآوریهایی نیز در منطق داشت که زیاد برجسته نبود.
ویژگی فلسفه، آزاداندیشی است و اینکه مقهور شخصیتهای قبل از خود نشویم، هر چقدر که بزرگ باشند. فقط یک منبع وجود دارد که بدون اشکال است و باید در برابر آن تسلیم محض بود و آن، کتابی است که از جانب خداوند بر پیامبر(ص) نازل شده، ولی به جز این، هر چه وجود دارد، دستاورد ذهن و فکر افراد است؛ به همین دلیل، کسانی که اهل فلسفه هستند، نباید مقهور این دستاوردها شوند. ممکن است ذهن دیگری وجود داشته باشد که مطالب جدیدتری در آن ایجاد شود و باید این جسارت را داشته باشد که چالش ایجاد کند. اصلاً روند رشد و پیشرفت فلسفه با همین چالشها بوده است.
ایکنا ـ با توجه به مشکلات و بحرانهایی که در جامعه وجود دارد، آیا اندیشه سهروردی میتواند درمانی برای این مشکلات و بحرانها باشد؟
با توجه به ویژگیهایی که سهروردی داشت، مثل آزاداندیشی، بسیار مهم است که افراد اسیر تقلید نشوند و دنبال حقیقت باشند، در این صورت، راه برایشان باز میشود. سهروردی معتقد بود حقیقت تیول شخص و مسلک خاصی نیست و انسان میتواند دنبال حقیقت برود و آن را کشف کند. وی انسان را موجودی الهی میدانست. در فلسفه مشاء، نفس جزو طبیعیات شمرده میشود، ولی شیخ اشراق نفس را در قالب الهیات مطرح کرد، یعنی نفس آدمی موجودی الهی و مسافری است که گویا از دیار عدم وارد این عالم شده و از سنخ نور است، ولی بهدلیل دوری از آن منبع نور، مجبور شده که با این جسم همنشین شود و همین همنشینی، آن را گرفتار کرده است. لذا برای اینکه به تعالی و اصل خودش برگردد، باید از جسم و جسمانیات رهایی پیدا کند.
بزرگترین مشکل انسان امروزی نیز این است که از آن نورانیت خودش دور شده و خود را موجودی خاکی و زمینی میداند و این منشأ تمام گرفتاریهای بشر است. انسان باید به این درک برسد که اهل این خاک نیست، موجود دیگری بوده و متعلق به عالم ملکوت است و باید سعی کند به آن مبدأ خودش برگردد. اگر این درک شکل بگیرد، تحول زیادی میتواند ایجاد کند.
از طرف دیگر، سهروردی معتقد بود که ریاست و حکومت کار هر کسی نیست، شرف و فضیلت انسان به حکمت است و اگر به حکمت نپردازد، فضیلت خود را از دست میدهد، بنابراین حکمت بالاترین فضیلت است و به همین دلیل، افرادی که حکیم هستند، میتوانند حاکم باشند. در واقع، حکومت حکیمان را مطرح کرد و معتقد بود ریاست جامعه نوعی خلافت الهی است که صرفاً حق حکیمان محسوب میشود و اگر کسی در اوج حکمت بحثی و حکمت ذوقی باشد، باید حکومت را به دست او داد. اگر این اتفاق بیفتد، زمان نوری ایجاد میشود و عصر حکمت و عدالت به وجود میآید. بنابراین، سهروردی بر این عقیده بود که حاکم باید حکیمی متأله باشد و با علم و حکمت و قدرت نفسانی خودش، حکمت و عدالت را در جامعه محقق و مصالح مردم را به آنها گوشزد کند، آن وقت است که جامعه گلستان میشود. برخی معتقدند سهروردی همین حرفها را بر زبان میآورد که عدهای قصد جانش را کردند و در نهایت، او را به شهادت رساندند.
انتهای پیام