حکومتدارى از دیدگاه امام حسین(ع) براساس فریب و حیله نیست که از ناآگاهى مردم بهره برده و حتى دین را ابزار دستى براى رسیدن به اهداف خود قرار دهد و دینى سازگار با نادانى و جهل، یعنى همان اسلام عامیانه را ترویج کند و نه براساس خشونت و محدودیتهاى نابهجایى که به بالندگى و آزادگى آسیب برساند و مدیریت خشن وبىروح، یعنى همان اسلام آمرانه را مطرح سازد، بلکه حکومتدارى براساس شایستگىهاى افراد و معیارهاى الهى و انسانى است که باعث استقرار آزادى اجتماعى، شکوفایى نهادهاى مدنى، تضارب اندیشهها و فرهنگها و بالندگى، پویندگى و پایندگى فرهنگها و تمدنها مىشود که در سایه استقرار دین و حکومتدارى دینى امکان شکلگیرى آن وجود دارد؛ یعنى همان اسلام عاقلانه و مدبرانه و تدبیر و عقلانیت در مدیریت کلان جامعه بر اساس مشارکت مردم در همه صحنههاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و حکومتدارى.
حفظ معیارها و ارزشهاى انسانى، از اندیشههاى بنیادین امام حسین(ع) است. آن حضرت با یاران اندک و همراهان آسیبپذیرش، در توانفرساترین شرایط قرار گرفت، اماشرایط سخت و نیز رفتارهاى خشونتآمیز طرف مقابل، هیچگاه ایشان را از معیارها عدول نداد، بلکه امام(ع) در همه شرایط، بر حفظ معیارها پاى مىفشرد.
در بیابان سوزان، سپاه حزب عثمانیه، سپاه امام را از دسترسى به آب محروم ساخت و این دستور، از سوى عبیدالله ابلاغ شد(به دستور حزب عثمانیه) که چون عثمان تشنه کشته شده است از فرزند فاطمه(س) آب را دریغ کنید؛ اینان نباید قطرهاى از آب بهرهمند شوند، همان رفتارى که با پرهیزگار پاک و مظلوم، عثمان در پیش گرفتند!»
این در شرایطى بود که پاکترین دامن، در حادثه قتل عثمان، دامن اهلبیت بود و امام على(ع) بیشترین تلاش را کرد تا انقلاب مردم، به قتل عثمان منجر نشود و تنها ایشان در هنگام محاصره عثمان، به وى آبرسانى مىکرد و اینک فرزند همان امام، در بیابان کربلا، به جرم گناه مرتکب نشده، با عدهاى از کودکان و زنان، تشنه مىماند و این در حالى است که همین امام حسین(ع) هنگام روبهرو شدن با سپاه حزب عثمانیه، حتى اسبان آنان را نیز سیراب کرد.
این تفاوت دو فرهنگ است: فرهنگ زلال وحیانى امام حسین(ع) و فرهنگى که براساس جاهلیت و خشونت بنیان نهاده شده است.
فرهنگ وحى، نه تنها حقوق انسانها، بلکه حقوق حیوانات را نیز در سختترین شرایط نادیده نمىگیرد، اما فرهنگ جاهلیت عزیزترین انسانها را از حقوق اولیه خویش محروم مىسازد. فرهنگ زلال وحى، پربار و سرشار از عطوفت و مهربانى است، اما فرهنگ جاهلیت، آمیخته با خشونت و زورگویى.
در برخورد دو سپاه، تلاش امام(ع) بر این محور متمرکز است که از جنگ و خشونت دورى شود و همواره پیشنهادها و راه حلهاى دیگرى را ارائه مىکرد.
از سوى یاران امام حسین(ع) در مراحل گوناگون، پیشنهاد تهاجم مىشد، اما امام این پیشنهاد را نمىپذیرفت ومىفرمود که ما آغازگر جنگ نخواهیم بود.این در حالى بود که سپاه حزب عثمانیه، برجنگ پاى مىفشرد و فرمانده سپاه خشونت و خیانت، عمر بن سعد هنگامى که تیر آغازین را رها ساخت، دیگر ابلهان را بر آن گواه گرفت و بر این رفتار غیر انسانى خویش افتخار مىکرد!
کدام یک از دو شمشیر، شمشیر خشونت است؟ آن شمشیرى که زورمدارى را نصب العین قرار داده و هیچ راه حلى را پذیرا نیست و تنها به زور شمشیر مىنازد یا آنکه از جان خود و همراهانش دفاع مىکند؟ آیا این دو شمشیر، یکسانند؟ آیا هر دو، تیغ خشونتاند؟ چگونه مىتوان هر دو را یکسان دانست و اظهار کرد که «خشونت کربلا نتیجه خشونت در بدر و... است» و «خشونت، خشونت مىآورد» و «خون را نباید باخون شست»؟!
دین در هیچ میدانى، تیغ شرر و خشونت نکشیده است. حتى نبرد بدر نیز نبردى دفاعى بود، دفاع از آرمان و هویت، دفاع در برابر آنانکه دیگران را از دیار خویش رانده بودند. مگر سران جبهه کفر که در بدر کشته شدند، همانهایى نبودند که رسول خدا و یارانش را از وطن خویش بدون ارتکاب هیچ جرمى رانده بودند.
پیامبر رحمت، در دفاع از حیثیت پیروان خود، در برابر سران خشونت و جاهلیت، شمشیر مىکشد، آنان که 13 سال یاران حضرت را زیر طاقتفرساترین شکنجهها آزردند و به شهادت رساندند، آنان که وطن حضرت را براى وى و یارانش آنگونه ناامن ساختند که مجبور به هجرت شدند. دفاع در برابر احزاب جاهلى، خشونت نیست، شفقت و مهربانى است بر اساس معیار.
نقش حسین(ع) در عاشورا دفاع از همان آرمانهایى است که رسول خدا در بدر از آنها دفاع کرد. شمشیر امام حسین(ع) با آن شمشیر یکسان است، نه با شمشیر ابوجهل و ابوسفیان و نه با شمشیر سپاه عبیدالله.
حزب عثمانیه از این محور، بیشترین بهره را برده و این تعامل را به بهترین شیوه شکل داد. آنان سیاست و قدرت را بسترى مناسب در جهت فراهم آوردن سرمایههاى کلان و به کارگیرى انفال وسرمایههاى عمومى به سود خود و نیز براى مبارزه با رقیبان خود مىپنداشتند. افراد سیاسى تا آن اندازه اقتدار اقتصادى به دست آورده بودند که بخش عظیمى از بودجه جنگها را تأمین مىکردند؛
پیامد این نظام اقتصادى، فقر و نابرابرى و محرومیت بیشتر مردم، از حقوق اولیه خویش خواهد بود، نظامى که مورد پسند اندیشه وحیانى عترت نیست. دیدگاه عترت، در بعد اقتصادى، تعدیل سرمایهها و ترویج بهرهمندى از ذخایر و آبادانى است؛ آنگونه که در زمان حکومت علوى(ع) شکوفا شد. سیره امام حسین(ع) انتقاد از نابرابرى در مدیریت اقتصادى است. ایشان حکومتدارى بنىامیه را زمینهساز تباهى و فساد در ابعاد گوناگون و فراهم آوردن سرمایههاى کلان مىداند.
تعدیل سرمایه، توزیع سرمایههاى عمومى و تعدیل بهرهمندى از ثروتهاى ملى، که برآیند آن، استقرار عدالت اقتصادى خواهد بود، از اهداف و اندیشههاى امام حسین(ع) است.
این نکته در بخش اندیشهها بیان شد که بنیادهاى اندیشههاى اصلاحى عالم، ارتباطى تنگ با ناهنجارىهاى پدیدار شده دارد و اینک در بخش شیوهها نیز این نکته، درخور توجه است که با توجه به عمق و توسعه ناهنجارىهاى حاکمیت حزب عثمانیه، شیوهها نیز باید مدبرانه و فراگیر باشد تا توان مقابله با آنها وجود داشته باشد. از اینرو، یک حرکت محدود و یا یک برخورد نظامى، در یک گوشه یا منطقهاى از کشور اسلامى، هیچگاه توان رویارویى با این نابهسامانىها را نخواهد داشت.
از جانبى فرصتى که در زمان امام حسین(ع) پدیدار شد، پیش از آن، براى دو امام همام، امام على(ع) و امام حسن(ع) فراهم نبود. سیاستهاى حزب عثمانیه به رهبرى معاویه، در زمان امام على(ع) به گونهاى زمینه را فراهم ساخت که داورى دومة الجندل را بر سپاه حضرت على(ع) تحمیل کرد. همین سیاست، در ساباط و مدائن، آنگونه نقش ایفا کرد که معاهده تلخ صلح را بر امام حسن مجتبى(ع) و یارانش نیز تحمیل ساخت، اما در زمان امام حسین(ع) با مرگ معاویه، سیاستهاى وى نیز رخت بر بست و از سوى دیگر، فردى نالایق، سفیه، ناشى و متجاهر به فسق، چون یزید به جاى معاویه، عهدهدار سیاستهاى حزب عثمانیه شد، سیاستهاى وى آن اندازه ناشیانه و به دور از تدبیر بود که با گذشت اندک زمانى حکومت از بنىسفیان به بنىمروان انتقال یافت.
در هر صورت، اینک فرصت مناسبى پدید آمد که عترت آل رسول(ص) اقدامى بنیادى علیه سیاستهاى حزب عثمانیه انجام دهد که این فرصت، طى ده سال امامت امام حسین(ع) فراهم نبود، زیرا از سویى سیاستهاى معاویه، تفاوت اساسى با سیاستهاى یزید داشت و اگر آنچه در زمان یزید شکل گرفت، در زمان معاویه پدید مىآمد، چه بسا حضرت را با نیرنگ به شهادت رسانده، آنگاه از خون امام(ع) به سود سیاستهاى خویش بهره مىبرد، همان بهرهاى که از خون عثمان در مبارزه علیه رقیبان خود، به ویژه پیروان اهل بیت برد و از سوى دیگر، با وجود معاویه، قرار مصالحه، مانع بزرگ دیگرى در این راه بود. به همین علت تا معاویه زنده بود، امام حسین(ع) نیز اقدامى صورت نداد. اینک با فرا رسیدن مرگ معاویه، مدت قرارداد نیز به انجام رسیده و زمینه اجتماعى و مردمى نیز موفقیت یک نهضت فراگیر را نوید مىداد و فرصت مناسبى براى اقدام علیه سیاستهاى حزب عثمانیه فراهم آمده بود.
از این جهت، هدف و شیوه امام حسین(ع) نمىتوانست یک مبارزه محدود و یا حتى یک برخورد نظامى باشد. انگیزه امام تنها این نبود که از بیعت با حزب عثمانیه سر باز زند که اگرچنین بود، در همان وطن خویش، مدینةالرسول(ص) مىماند و اگر حزب حاکم، بر ایشان سخت مىگرفت که بیعت کند، از خویش دفاع مىکرد و در نهایت، در همان مدینه ممکن بود به شهادت برسد. از شیوه و رفتار اجتماعى امام به خوبى آشکار است که انگیزه آن حضرت، فراتر از این موارد بوده است.
اقدام امام (ع) به گونهاى بود که با یک خیزش فراگیر، سطح جامعه اسلامى را پوشش داد، آن هم نه تنها در یک جنبه، بلکه در جنبههاى گوناگون فرهنگى، اجتماعى و سیاسى، حرکتى بزرگ پدیدار ساخت تا چارهاى براى دردهاى فراگیر باشد. دردهایى که جان امت اسلامى را آزرده و همواره رنج مىدهد، با یک حرکت محدود درمانپذیر نخواهد بود، بلکه یک حرکت فرهنگى و اجتماعى و یک نهضت فراگیرى را مىطلبد که بتواند به سراسر کشور اسلامى اطلاعرسانى کند و از همه توانمندىها در شکلگیرى نهضت بهره ببرد. بر این اساس، شیوه امام(ع) شکل دادن یک حرکت بزرگ اجتماعى فراگیر بود که بهطور خلاصه توضیح داده مىشود.
منابع: کتب تحف العقول و بحارالانوار و ensani.ir
انتهای پیام