به گزارش ایکنا از اصفهان، الهام سعادت، پژوهشگر و اسطورهشناس در نشستی با عنوان «بررسی اسطوره پهلوان در منظومههای حماسی با تأکید بر شخصیت رستم» که روز گذشته، ۹ مردادماه در محل کتابفروشی جهاددانشگاهی واحد اصفهان برگزار شد، به نگاه تقلیلگرا به ادبیات فارسی اشاره و اظهار کرد: همه سعی من بر این است که نگاه تقلیلگرا را از ادبیات فارسی بگیرم؛ فعالان عرصه ادبیات در اکثر مواقع متن را در حد یک ماجرا تقلیل میدهند، حتی متخصصان و دانشجویان رشته ادبیات فارسی که با آثاری همچون مثنوی و شاهنامه سروکار دارند، هدفشان فقط شناخت متن، یا در بهترین حالت، مهارت یافتن در معنا کردن متون است و این نگاه تقلیلگرا به ادبیات فارسی، از دانشگاه سرچشمه میگیرد.
وی ادامه داد: تلاش من این است که نگاههای دیگر نیز به ادبیات جریان پیدا کند، مثل انسانشناسی، یا اینکه تاریخ رشد بشر و مدنیت در این متون بررسی شود. انواع زاویههای دیگر در اینباره وجود دارد و ارزش ادبیات، تبدیل کردن آنها به یک ماجرا نیست. بنابراین، سعی میکنم غیر از بررسی وقایع ادبی، علل آنها و الگوهای رفتاری شخصیتها را نیز شرح دهم.
این پژوهشگر و اسطورهشناس در خصوص روشمندی مواجهه با ادبیات فارسی، تصریح کرد: در کشور ما، تحقیق روشمند نیست و در اکثر مواقع، به توصیف از کل یک متن یا مسئله تحقیق بسنده میشود. در علوم انسانی، یک مسئله تحقیقاتی ابتدا باید «اتیمولوژی» شود، یعنی بدانیم منظور دقیق از یک اصطلاح، جمله یا موضوع چیست. مرحله بعدی، «ترمینولوژی» به معنای عبارتشناسی است. برای مثال، باید مشخص شود که در الگوی پهلوان به دنبال چه چیزی هستیم. مرحله آخر، «متدولوژی» است که طبق آن باید با روشی خاص به مسئله مورد تحقیق نزدیک شویم.
به گفته وی، اگر این سه مرحله در تحقیقات وجود نداشته باشد، طبیعتاً تحقیق انجام شده نتیجه خاصی هم در پی ندارد و در ادامه نیز ایراداتی به تحقیق وارد میشود که از نوع روشی است که فرد محقق در پیش میگیرد.
سعادت بیان کرد: در ابتدا، کلمه پهلوان را به زبان فارسی و یونانی، اتیمولوژی میکنیم تا بدانیم منظور اصلی، معنا و سیر تاریخی آن چیست. ریشه پارتی واژه پهلوان از پهلَو و پهلَ است، این کلمه در زبان فارسی باستان، پرثَوَ تلفظ میشده و به مرور زمان، به پرهَوَ و بعد از آن به پهلَوَ تبدیل شده است؛ بعضی از نویسندگان ارمنی نیز واژه پهلوانی را متناسب با زبان خود، «پهلونی» بیان کردهاند؛ این کلمه در واقع معنای پارتی میدهد.
وی به ریشهیابی کلمه پهلوان در زبان سانسکریت پرداخت و گفت: کلمه پهلوان در هندی باستان با واژه «پارتهَوَ» آمده که اصل آن به معنای شاهزاده، شاه و جنگجو است.
این پژوهشگر و اسطورهشناس برداشت کلی از کلمه پهلوان را معادل جنگجو، درستکار و دلاور دانست و ادامه داد: این کلمه در برههای از زمان، به زبان و نوعی سرود هم اطلاق میشده که در ادبیات تاریخی به سرود پهلوانی معروف است. در متون آمده که ایرانیان ساکن شمال، خود را پهلوی مینامیدند که با حرکت دستههای آنها به سمت جنوب، بهدلیل تفاوت در تلفظها، «ث» به «س» تبدیل شده و جنوبیها خود را پارسی نامیدند که معادل امروزی آن، پارسا و درستکار به معنای نورمندی است.
وی در خصوص معادل کلمه پهلوان در زبان یونانی، اظهار کرد: در این زبان، «هیرو» معادل کلمه پهلوان و از واژه «هیروس» گرفته شده که در ریشهشناسی یونانیان، به معنای محافظ و مدافع است. یکی از نخستین منابعی که به این کلمه اشاره کرده، رساله افلاطون است که در آن شخصی از سقراط درباره معنای واژه پهلوان یا هیروس سؤال میکند و سقراط چنین پاسخ میدهد: «این واژه کمی دگرگون شده، ولی از صورت کنونی آن پیداست که از واژه اروس به معنای عشق گرفته شده و نشان میدهد هر پهلوان ثمره عشق خدا به آدمیزادهای است یا عشق آدمی به خدایی؛ به همین دلیل آن را اروس میگویند».
سعادت اضافه کرد: در زبان یونانی، کلمات کمی وجود دارد که از اروس گرفته شده باشد؛ یکی کلمه هیرو و دیگری رتوروس. هم در زبان فارسی و هم در یونانی، ریشه واژه پهلوان از یک طرف به دلاوری، محافظت و مدافع برمیگردد و از طرف دیگر، ریشه در سخنوری دارد. هدف از کلمه سخنوری، نوعی پرداختن به زبان بود و شخصی که پهلوان نامیده میشد، سخنور و زباندان بهشمار میرفت. در متن شاهنامه، پهلوانان همیشه قبل از شروع جنگ، رجزخوانی میکردند که نشان از سخندان بودن پهلوان داشت و به معنای دوم این واژه اشاره میکند.
وی افزود: به مرور زمان، کلمه پهلوان و قهرمان با یکدیگر درآمیختند و با هم بهکار برده شدند. قهرمان کلمهای کاملاً فارسی است که در اصل، کهرمان بود، درباره گرشاسپ بهکار رفته و به معنای کاراندیش است. دکتر ابن رسول در مقالهای درباره این دو کلمه و جزئیات آنها توضیح میدهد. اختلاط این دو کلمه بیشتر در داستانهای عیاری به چشم میخورد، ولی در نهایت، کلمه پهلوان درستتر و مناسبتر از قهرمان است.
این پژوهشگر و اسطورهشناس دلیل برتری کلمه پهلوان را اشاره آن به یک نژاد خاص در هر متن دانست و بیان کرد: کلمه قهرمان خالی از این نکته است، همچنین برتری دیگر شخص پهلوان، به ارتباط تنگاتنگ او با نظام حکومتی برمیگردد. در این متون، پهلوان بودن بدون ارتباط با نظامهای حکومتی معنا ندارد، پهلوان در هر سطحی که باشد، حتی شخصی مانند رستم و از نظرش بسیاری از کارهای پادشاهی همچون کیکاووس احمقانه به نظر برسد، باید از حاکم اطاعت کند و عملکردش کاملاً با نظام حکومتی در هم تنیده باشد. پهلوان با وجود قدرت زیاد و خدمت به حکومت، نماد یک قدرت پاک است و هر چند در مواقعی مخالفتش با نظر پادشاه باعث خشم او میشود، ولی نظرش را اعلام میکند.
وی در جمعبندی معنای کلمه پهلوان، گفت: او کسی است که خودش را وقف دیگران میکند و سعی دارد دستاوردهایی مثل دفاع و محافظت از مردم سرزمینش داشته باشد. مسئله دیگر، کردار جسمی و معنوی پهلوانان است؛ از نشانههای جسمی آنها میتوان به جثه بسیار بزرگشان اشاره کرد که باعث میشد به طریق طبیعی متولد نشوند و پهلوزاد باشند. پهلوانان برای کسب کردار معنوی، علاوه بر تجربه مواجهه با رویدادهای طبیعی، باید گسترههای ماورایی را هم پشت سر بگذارند. این کردار معنوی با تصور ما متفاوت است. یکی از مراحلی که در راه کسب کردارها باید طی شود، آیینهای بلوغ است، مثل آزمونهای تشرف پسران که باعث میشود از مرحله کودکی به بزرگسالی و جامعه مردانه برسند، مثل طی کردن هفت خان که باعث رشد و بلوغ رستم شد و آزمون تشرف امروزه به نوعی دیگر در جوامع وجود دارد.
سعادت درباره الگوی زندگی پهلوان، توضیح داد: اولین جایی که به این الگو توجه شد، سارگون اکدی بود؛ یکی از خصوصیات این الگو، پیشبینی تولد کودک است که تقریباً درباره همه پهلوانها قبل از تولدشان روایت شده و معمولاً نیز بهصورت خواب بوده است. خصوصیت دیگر، بارداری مادر در خفاست؛ سخت به دنیا آمدن پهلوانان بهدلیل پهلوزاد بودن یا سختزایی، تنها رها کردن کودک مثل رها شدن زال در کوه، بزرگ کردن کودک به وسیله یک حیوان یا والدین فرودست، مثل فریدون که توسط دشتبان بزرگ شد و بازگشت پهلوان نزد قبیله اولیه خود، همه نشان از یک الگوی مشترک دارد.
وی در خصوص دوران پارینهسنگی، اظهار کرد: اسطوره اصلی درباره آفرینش جهان این است که جهان به شکل اندامواره مادینه بوده و همه چیز در آن وجود دارد، ولی در اثر یک اتفاق، این اندامواره پاره شد و اجزای طبیعت مثل درختان و دریاها بهوجود آمدند. تمام عناصری که در عالم بالا و خدایان اساطیری وجود دارد، به شکل آیینهای است، یعنی هر چه در زمین اتفاق بیفتد، بشر به شکل آیینه به عالم بالا انتقال میدهد.
این پژوهشگر و اسطورهشناس ادامه داد: در دوران پارینهسنگی، مادرسالاری رواج نداشت، ولی زن عنصر اصلی زندگی بوده و به همین دلیل، این دوران را مادرمحور، مادرمکان و مادرزمان میگویند. تولد در آن زمان، مسئلهای جادویی بود؛ زنان در اثر راه رفتن در کشتزارها باردار میشدند و اصلاً مسئلهای زیستی محسوب نمیشد. در این دوره از زندگی بشر، حیوانات شأن پایینتری نسبت به انسانها نداشتند و همه با هم برابر بودند.
وی به خاندان رستم اشاره کرد و گفت: در متون پیشااوستایی و اوستایی، اصلاً شخصیتی به نام رستم نداریم، بلکه شخصیتی به نام گرشاسپ وجود دارد که به معنای پرورشدهنده اسبهای نزار است. شخصیتی به نام کرساکا در متون دیگر آمده، به معنای سکایی کارکشته که صفت آن کائوساکا بوده، به معنای پهلوانی که به وسیله سلاحهایش قوی شده است.
سعادت اضافه کرد: گرشاسپ فرزند سریت است که گاو مشخصکننده مرز ایران و توران را کشت و به همین دلیل، مورد غضب قرار گرفت. در نتیجه، او را به بیابانی میفرستند که با یک گرگ بجنگد، هر ضربهای که سریت به گرگ میزند، باعث میشود او چندبرابر شود. مثلاً، ضربه به چشم او باعث ایجاد دو چشم دیگر میشود. اگر از روی متون تبارشناسی کنیم، به این ترتیب، فریدون، تور، درواسپه، شیدسپ، تورج، نریمان، سام، سریت و گرشاسپ را مییابیم. سریت دو پسر دارد که یکی اروخشیه به معنای قانونگذار و فرزند دیگر با عنوان پهلوان پهلوزاد معروف است.
به گفته وی، از ویژگیهای پهلوانان میتوان به سر و بازوی ستبر، شکمی مثل دریاچه، گرز آهنین، مهارت در استفاده از انواع و اقسام سلاحهای جنگی، دارای اندیشه تندرو، خوردن و نوشیدن فراوان، دریانوشی فراوان، گوشتخواری، پهلوزادی، پریهمسری و اژدهاکشی اشاره کرد.
این پژوهشگر و اسطورهشناس تصریح کرد: طبق تحقیقات ژرژ دوموزیل که بر اسطورهشناسی و روایات ایران، یونان و هند تمرکز کرده است، یک نظام سهبخشی در بنیادهای فکری این روایات وجود دارد. طبقه اول این نظام اجتماعی، پادشاهموبدان؛ طبقه دوم جنگجویان و طبقه سوم پیشهوران بودند و موارد دیگر نیز بر همین اساس به سه دسته تقسیم میشدند. جنگجویان بین طبقه شاهموبدان که هم قدرت معنوی و هم قدرت زمینی داشتند و طبقه پیشهوران قرار میگرفتند تا این دو طبقه با یکدیگر مخلوط نشوند و آنها را در جای خود نگه دارند و وضعیتشان را سامان دهند، ولی هیچگاه در مقابل آنچه انجام میدادند، ثمرهای دریافت نمیکردند و از سوی دو طبقه دیگر مورد ظلم قرار میگرفتند.
وی اظهار کرد: پهلوانان یا جنگجویان بهواسطه قدرتی که بهدست میآوردند، از سوی پادشاهان تحت فشار قرار میگرفتند تا به فکر قبضه کردن پادشاهی نیفتند. در روایات هند و اروپایی، سه بزه جنگجو تعریف شده که برای تحت فشار قرار دادن جنگجویان بهکار گرفته میشد و به معنای سه گناه فرد جنگجو بود و مقام آنها را نیز تحت تأثیر قرار میداد. بزه اول، برهمنکشی یا دینمردکشی بود؛ بزه دوم، ترس، گریز و نیرنگ نام داشت و به زمانی اشاره میکرد که پهلوان عملکردی برخلاف رسم پهلوانی انجام میداد و گناه سوم، زنا بود که مسئله تولد فرزند را تحت تأثیر قرار میداد.
گزارش از زهراسادات مرتضوی
انتهای پیام