«در دهه 80 اکثر نویسندهها در حوزه بزرگسال فعال بودند، لذا کارهای تالیفی برای گروه نوجوان به شدت کم و در این خلاء کارهای متعدد ترجمه، ارائه شد و ذائقه و علاقهمندیهای نوجوانان به سمت رمانهای خارجی رفت؛ یعنی در بحبوحه سن حساس نوجوانی که فرد نیاز دارد به او قهرمان معرفی شود و هویت ملی و مذهبیاش را در قالب داستان و ادبیات به او نشان دهیم. از آنها دور و از کارهای ترجمه اشباع شد؛ بنابراین متاسفانه نسل نوجوانمان را در یک برهه حساس از دست دادیم.»
این پاراگراف برش کوتاهی از گفتههای وجیهه سامانی، نویسنده، منتقد و مدرس داستاننویسی است که تجربه نگارش رمان برای مخاطب بزرگسال و نوجوان را در کارنامه تالیفات خود دارد.
در حقیقت حوادث اخیر کشور و نوع کنشگری نوجوانان که در نگاه برخی جامعهشناسان نشاندهنده فاصلهگیری این قشر از جامعه از هویت فرهنگی و ملی بوده؛ بهانهای شد تا در گفتوگو با وجیهه سامانی که سابقه کار طولانی برای مخاطب نوجوان دارد، درباره وضعیت ادبیات داستانی نوجوان، نقاط ضعف و قوت آن و رسالتی که درباره مخاطب نوجوان دارد، گفتوگو کنیم.
در یک نگاه کلی دوره اوج و طلایی ادبیات داستانی ژانر کودک و نوجوان را میتوانیم دهه هفتاد بدانیم که در تالیف آثار – چه به لحاظ کمیت و چه به لحاظ کیفیت- خیلی پرتیراژ بودیم. هم در حوزه کتاب و هم در بخش مجلات دوره پرباری داشتیم؛ نویسندگان وطنی در موضوعات مختلف دست به قلم بودند و ادبیات کودک و نوجوان روی قله قرار داشت.
متاسفانه از اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد تب و موج ترجمه آثار نوجوان بازار نشر را گرفت؛ دلایل زیادی هم داشت که یکی نبودن قانون کپیرایت بود؛ یعنی ناشران حقالتالیف پرداخت نمیکردند، هزینه طراحی جلد، صفحهبندی، تصویرسازی و این قبیل موارد از تولید حذف میشد و با هزینه خیلی ناچیز فقط باید کتاب را دریافت، ترجمه و راهی بازار میکردند؛ بنابراین در خلاء قانون کپیرایت و قانون نظارت، بازار ادبیات کودکونوجوان مملو از آثار ترجمه شد.
ما مخالف کار ترجمه نیستیم زیرا چه در حوزه نوجوان و چه بزرگسال آثار ترجمه نیاز است و ما باید با ادبیات کشورهای دیگر، داستانها، فضاها و فرهنگ آنها آشنا شویم؛ اما وقتی بازار را از کارهای ترجمه اشباع میکنیم، آثار تالیفی به شدت افول میکند.
البته بخشی از اقبال به کارهای ترجمه به این دلیل است که معمولا کشورهای صاحب آثار کار فرهنگی را خوب انجام میدهند، در حوزه تصویرسازی، در آثار افسانهای و ژانر ترسناک و تخیلی که نوجوانان این قسم هیجانات را دوست دارند، خیلی از ما جلوتر هستند و کارها را نوجوانپسند مینویسند و نوجوانپسند تصویرسازی و ارائه میکنند.
همه چیز آثار آنها از طرح جلد گرفته تا عنوان کتاب و شخصیتپردازی و تصویرسازی یک محصول نوجوانپسند را میشناسند و وارد بازار میکنند.
اوایل دهه هشتاد وقتی که این کارها ترجمه شد و بازار را گرفت، نوجوانهای ما هم به این کارها اقبال نشان دادند. از آن طرف تولید وطنی ما خیلی کم بود که بخواهیم در ازای آن چیزی به نوجوان بدهیم. یعنی کارهای ترجمه را نمیشد از بازار گرفت زیرا کارهای تالیفی به شدت کم شده بود.
شاید بخشی از آن به این دلیل بود که حقالتالیف کتابهای کودک و نوجوان پایین بود یا شاید نویسندگان بیشتر به کارهای اجتماعی و بزرگسال اقبال داشتند. در دهه 80 اکثر نویسندهها در حوزه بزرگسال فعال بودند این بود که کارهای تالیفی به شدت کم شد و در این خلاء کارهای متعدد ترجمه ارائه شد و ذائقه و علاقهمندیهای نوجوانان به سمت رمانهای خارجی رفت.
این شد که نوجوان را در بحبوحه سن حساس نوجوانی و جایی که خیلی نیاز دارد به او قهرمان معرفی شود از هویت ملی و مذهبی دور کردیم. باید به نوجوان نشان دهیم کجای جهان ایستاده و کجا باید برود و کشورش چه قهرمانها و اسطورههایی داشته است، در این شرایط به جای اینکه ما این موارد را در خلال داستان و ادبیات داستانی به نوجوان یاد بدهیم، نوجوان از اینها دور و از کارهای ترجمه اشباع شد و اینطور شد که ما متاسفانه نسل نوجوانمان را در یک برهه حساس از دست دادیم.
بله؛ تقریبا از اوایل دهه نود نویسندگان حوزه نوجوان مقداری فعالتر شدند و خوشبختانه کارهای خوبی ارائه شده است. نویسندگان نسبتا تازهکار و نوقلمی هستند که به گردونه نشر و چرخ ادبیات داستانی کشور اضافه شدند و اتفاقا آثار خوب و نوجوانپسند مینویسند.
برخی از نویسندگان پیشکسوت هم که سالها فعالیت نداشتند، این چند سال اخیر کارهای خوبی ارائه کردند؛ اما متاسفانه خیلی عقب ماندیم لذا نیاز است خیلی بدویم تا این خلاء را پرکنیم و آثار تالیفی بازار ادبیات داستانی نوجوان را به دست بگیرد.
مشخصاً ذائقه نوجوانها به سمت آثار ترجمه و خارجی با آن فضاسازیهای خاصی که با فرهنگ ما منافت دارد، تغییر و به آن عادت کرده است، لذا الان بسیار سخت است که مثلا ما آثاری مثل «هریپاتر»، «مرد عنکبوتی» و «بتمن» را از نوجوان بگیریم و تازه اسطورههای وطنی خودمان را به آنها معرفی کنیم، یک مقدار کار سخت و زمانبر است و وقت، انرژی، حوصله و متولی میخواهد.
یک عده باید پای این کار بایستند و خسته نشوند باید برای کار فرهنگ هزینه و به نویسنده آثار نوجوان بیشتر توجه شود.
یک مسئله دیگر در کمبود آثار تالیفی نوجوان این است که در نشر ما پخش بسیار نامناسبی داریم.
تجربه نشان داده که کارهای ترجمه –چه در حوزه نوجوان و چه در حوزه بزرگسال- در همهجای کشور حتی گاهی در دکههای روزنامهفروشی هم در دسترس است؛ اما کارهای تالیفی در کتابفروشیهای محدود و مشخصی ارائه میشود.
ببینید، ما که در پایتخت هستیم، اگر بخواهیم برای فرزند نوجوان خود کتاب بخریم، خیلی سخت و در جاهای مشخصی این امکان را داریم، چه برسد به شهرها و شهرستانهای دیگر.
مثلا یکی از اشکالات عمدهای که من به باغ کتاب وارد میدانم این است که این فضا که قرار بود باغ کتاب ملی ما باشد و کارهای وطنی با هویت ملی و مذهبی ارائه کند، پر است از آثار ترجمه. من هر وقت برای تهیه کتاب برای دختر خودم که در آستانه نوجوانی و بسیار کتابخوان است، به باغ کتاب مراجعه میکنم، خیلی غصه میخورم.
زیرا شاهد تعداد زیادی قفسه و لاینهای کتابهای ترجمه نوجوان، در برابر یکی دو قفسه محدود و کوچک آثار تالیفی هستیم.
کار من ادبیات داستانی است و میدانم کارهای خوب تالیفی ما خیلی بیشتر از این است، اما وقتی به باغ کتاب که بزرگترین مرکز ارائه محصولات فرهنگی و هنری است، مراجعه میکنیم، نبود کتابهای نوجوان خیلی حس میشود.
در حقیقت فقط یکسری از کتابهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و کارهای دیگری که یا تصویرسازیها یا صفحهپردازی خوبی ندارد را آنجا قرار دادهاند و نوجوان هم به راحتی از کنار آن رد میشوند و اصلا متمایل به خرید آن نمیشوند. از آن طرف کارهای ترجمه با ظاهر خوش رنگ و لعاب، تصویرسازیها و طرح جلد بسیار جذاب و هوشمندانه به تعداد زیاد وجود دارد. حتی اسامی و عنوان کتابهای ترجمه هم فکر شده است و میتواند نوجوان را در برخورد اول به خود جذب کند.
بنده میدانم که کارهای تالیفی ادبیات داستانی نوجوان هنوز آنقدری نیست که با کارهای ترجمه برابری کند، اما از طرفی به دلیل کارم باز هم میدانم که کارهای داستانی، رمان و داستان بلند برای مخاطب نوجوان داریم که باید ارائه شود؛ اما متاسفانه در باغ کتاب و راسته انقلاب و خیلی از کتابفروشیها نیست و باید با پرسوجو در یک کتابفروشی خاص دنبال آنها گشت.
وقتی این معضل ما در پایتخت است، شما ببینید در شهرها، شهرستانها و روستاهای دور چه واویلایی است.
با شما موافقم، هرچند کارهای خوبی تولید شده که هم برگزیده جشنوارههای مختلف ادبی شده و هم نوجوانها به آن اقبال نشان دادند. ترجیح میدهم نام نویسنده خاصی را نبرم اما در دوستان نویسنده -هم از پیشکسوتان و هم نویسندگان تازه قلم- کارهایی داریم که چندین بار تجدید چاپ شده و در میان نوجوانان بسیار استقبال شده است، اما متاسفانه این دست آثار خیلی کم و محدود است. در کنار آن کارهایی هم چاپ میشود که هم به لحاظ محتوا و هم به لحاظ کارکترها، ضعیف هستند.
در این مورد باید توجه داشت که نوشتن برای مخاطب نوجوان یک روانشناسی خاص میطلبد. یعنی صرف اینکه شخص اول داستان خود را نوجوان انتخاب کنیم و برای او داستان بنویسیم، داستان نوجوان نمیشود؛ ما باید منظومه فکری و جهانبینی نوجوان را بشناسیم و علایق و سلایق این قشر را بدانیم و بعد داستان را در راستای همین شناختها بنویسیم تا بتوانیم نوجوان را جذب کنیم.
بنابراین هم محتوا و هم مسائل کتابسازی، طرح جلد، انتخاب عنوان و تصویرسازی مخصوصا در کتاب نوجوان باید با فکر و برنامه باشد که به اعتقاد من باید یک متولی خاص داشته باشد، یعنی یک نهاد یا بخشی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا دیگر نهادهای فرهنگیِ متولی باشد که برای این حوزه دلسوزی کنند.
در ادبیات داستانی من مخالف سفارشینویسی هستم. اینکه ما یک نویسنده را صداکنیم و به او سفارش بدهیم که فلان کار را بنویسد، پاسخگو و روش و کار مناسبی نیست. اما اینکه چطور بتوانیم نویسندگان حوزه نوجوان را تشویق و ترغیب و علاقهمند کنیم که وقت بگذارند و کارهای خوب و باکیفیت بنویسند، یک مقدار به فکر و برنامهریزی احتیاج دارد.
باید متولیانی باشند و فکر کنند که چطور میشود شرایط بهنحوی تغییر کند که نویسنده ماهها وقت خود را بگذارد و یک رمان فاخر نوجوان خلق کند.
دو نکته به نظرم در این مسئله راهگشا است، یکی اینکه حقالتالیفها -که هم در حوزه نوجوان و هم بزرگسال در کشور ما بسیار پایین و در حد 10درصد و12 درصد است- افزایش پیدا کند.
حقالتالیف در کشور ما هم در حوزه نوجوان و هم در حوزه بزرگسال خیلی پایین است. در آثار بزرگسال باز یک مقدار امید هست که مخاطب آثار را میبیند و مقداری از هزینهها جبران میشود، اما در حوزه نوجوان سالی یک یا دو چاپ به زحمت اتفاق میافتد و اساسا با این حقالتالیفهای 10 یا 12 درصد و در مقابله با سیل ویرانگر گرانی که داریم، چیزی عاید نویسنده نمیشود.
این میشود که نویسنده ترجیح میدهد دست به یک کار اقتصادی بزند که چرخ زندگیاش را بچرخاند تا اینکه مثلا شش ماه یا یک سال وقت بگذارد و عرقریزی روحی کند تا یک کتاب متولد شود.
یعنی نویسنده وقتی میبیند با چاپ کتاب عملا نمیتواند زندگی خود را بگذراند، برای این کار وقت نمیگذارد؛ اگر هم بنویسد، نویسندگی در جنب و حاشیه کارهای دیگر او است و چون تمام وقت و با تمرکز آن را نوشته است، نوجوان هم آن را نمیپسندد.
حق التالیفها پایین است از آن طرف هم کارها دیده نمیشود، یعنی چرخه نشر در بخش توزیع به شدت معیوب است؛ لذا حتی اگر نویسنده کار خوب هم ارائه کند، نهایتا در تهران یا یکی دو شهر بزرگ دیده شود، در شهرستانها و شهرهای دورافتاده توزیع نمیشود.
اینکه آثار تالیفی خوب ما به همه شهرها و روستاهای کشور برسد یا به کتابخانههای مدارس راه پیدا کند، کاری است که نهادهای زیادی باید برای تحقق آن پای کار بیایند.
مثلا آموزش و پرورش باید کتابهای خوب را رصد کند، تمام کتابخانههای مدارس را مجهز کند. البته نهاد کتابخانهها تا حدی این کار را انجام داده است، اما در بخش نوجوان یک مقدار کمرنگتر بوده، لذا توقع است که کارهای خوب نوجوان را شناسایی کنند و بهصورت انبوه روانه کابخانهها کنند.
برای این کار هم باید نهادهای مختلفی پای کار بیایند؛ یک نهاد دلسوز باید بیاید پای کار ادبیات نوجوان وگرنه متاسفانه روند خوبی را پیش رو نداریم.
بهطور کلی هرچه تعدد جوایز ادبی در مملکت بیشتر باشد، خودش یک حُسن است و نشان میدهد که جامعه ادبی کشور زنده، پویا و فعال است؛ بنابراین در این حوزه هرچقدر تکثر داشته باشیم خیلی خوب است.
در حال حاضر در حوزه بزرگسال جشنوارههای متعددی هست که خود من در بسیاری از این جوایز یا دبیر یا داور یک بخش بودم. در انتهای همه این جشنوارهها کتاب و نویسنده برتر معرفی میشود اما از آن طرف اثرگذاری لازم را در جامعه ندارد؛ یعنی اینطور نیست که اگر فلان رمان در فلان جشنواره ادبی معتبر برگزیده شد، این موفقیت ادامهدار باشد. متاسفانه بعد از تجلیل همهچیز تمام میشود و از فردا کف جامعه و پاتوقهای فرهنگی هیچ جریانسازی برای آن کتاب نمیشود، تمام کار محدود میشود به چند جلسه خودمانی که خود ما نویسندهها دور هم جمع میشویم و درباره خوبیهای کتاب حرف میزنیم؛ یعنی به جامعه انتقال پیدا نمیکند و جریانسازی نمیشود.
چند سال اخیر کتابهای خوبی در جشنوارههای ادبی جایزه بردند اما جامعه یا اصلا پیگیر نیست یا مطلع نشده است و متاسفانه این یکی از اشکالات جشنوارههای ما است.
اما این فرمایش هم درست است که ما تا بهحال جایزهای مختص نوجوان نداشتیم. البته در جشنواره قلم زرین کتابهای بخش نوجوان هم بررسی میشود یا در جایزه جلال بخش نوجوان هم تعریف شده است، اما یک جایزه کلی که برند نوجوان باشد، یک مقدار مغفول مانده و وجود آن میتواند به ادبیات داستانی نوجوان کمک کند اما نه آنقدر که مسیر را تغییر دهد. بیشتر همان مسئله افزایش حق التالیف و فعال شدن چرخه پخش میتوانند موجب انگیزه نویسنده و دیدهشدن آثار باشد.
گفتوگو از مطهره میرشکاری
انتهای پیام