اهل هر کجا باشم سرباز خمینی(ره) هستم
کد خبر: 4117659
تاریخ انتشار : ۰۸ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۰:۱۲
به یاد شهید سیدعلی حسینی

اهل هر کجا باشم سرباز خمینی(ره) هستم

چهل‌و‌ششمین مراسم خاطره‌گویی و گرامیداشت شهدا با یاد شهید «سیدعلی حسینی» در معراج‌الشهدای شهر قزوین برگزار شد.

شهید سید علی حسینی

به گزارش ایکنا از قزوین، همزمان با آغاز ماه رجب چهل‌وششمین مراسم خاطره‌گویی و گرامیداشت شهدا به یاد شهید «سیدعلی حسینی» در معراج‌الشهدای قزوین برگزار شد.

«سیدعلی حسینی» یکم آذر ۱۳۴۷ در روستای شیخ‌حسن از توابع شهر کرج به دنیا آمد، پدرش سیدمحمد، کارگر بود و مادرش مریم نام داشت. این شهید گرانقدر که تا پایان دوم راهنمایی درس خواند، از سوی بسیج به جبهه اعزام شد و سیزدهم دی ۱۳۶۵ در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به سینه و شکم، شهید شد. مزارش در گلزار شهدای شهر شریفیه (شریف‌آباد) از توابع شهرستان البرز واقع است.

در ابتدای این برنامه محمدعلی حضرتی، رزمنده دفاع مقدس که اجرای برنامه را نیز برعهده داشت، گفت: سیدعلی اولین بار با سن کم در عملیات رمضان شرکت کرد و در ادامه در دو عملیات والفجر ۸ و کربلای ۴ غواص بود و این مدال برجسته‌ای است که تعداد انگشت‌شماری از رزمندگان چنین توفیقی داشتند و در همان لباس غواصی بعد از کربلای ۴ به شهادت رسید.

وی بیان کرد: سیدعلی متولد کرج و بزرگ شده شریف‌آباد بود، همیشه با او شوخی می‌کردم که سید بالاخره نفهمیدیم تو اهل کجا هستی و او پاسخ می‌داد اهل هر جایی باشم سرباز خمینی(ره) هستم و به عشق امام انجام وظیفه می‌کنم. آشنایی من با این شهید به سد دز برمی‌گردد و ۲ سال پیاپی روز عید غدیر که با هم عقد اخوت بستیم.

این رزمنده دوران دفاع مقدس با اشاره به اینکه نیروی ایمان و غیرت و ایستادگی مردم شریف‌آباد همواره زبانزد بوده، افزود: اهالی شریف‌آباد در پیروزی انقلاب نقش بسزایی داشتند و در دوران دفاع مقدس هم اطمینان انکارناپذیری به بچه‌های شریف‌آباد در مسئولیت‌پذیری وجود داشت که حتماً کار محوله را به‌درستی انجام داده و موفق خواهند شد.

پیک رازدار و شجاع گردان

در ادامه محمد اندیشگر، هم‌رزم شهید و راوی دفاع‌ مقدس سخنان خود را این‌گونه آغاز کرد: «سیدعلی حسینی» جوانی خوش‌سیما و متبسم بود، در کار جدی بود و با ظاهری آرام در جبهه پر جنب و جوش و فعال عمل می‌کرد. سیدعلی دلیر، شجاع، راز دار و وفادار بود.

وی خاطرنشان کرد: رازداری او به گونه‌ای بود که فرماندهان از او به‌عنوان پیک گردان یا گروهان استفاده می‌کردند تا مطالب مهم جنگی لو نرود، یکی دیگر از شاخصه‌های پیک، شجاعت بود تا در وضعیت عملیات و زیر آتش دشمن بتواند مسافتی را به تنهایی طی کرده و پیامی را رسانده و به سرعت بازگردد که این روحیه هم در سیدعلی وجود داشت.

این رزمنده دفاع مقدس گفت: سیدعلی با دعا و توسل خود معادلات جنگ را از نظر تاکتیکی، سیاسی و نظامی به‌هم ریخت زیرا کسی تصور نمی‌کرد که بتوان از اروندرود خروشان غواصی را عبور داد چون ما معتقدیم در والفجر ۸ غواصان عبور نکردند بلکه معجزه و توکل و توسل دست آنها را گرفت و عبور داد و این برگ زرینی در افتخارات جمهوری اسلامی است.

وی ضمن بیان اینکه شب‌های زمستان خوزستان بسیار استخوان‌سوز است و اگر در آب باشی سرما بیشتر اثر می‌کند، گفت: در منطقه محمدیه کنار کارون برای عملیات آموزش می‌دیدیم و در ۴۸ ساعت یک نوبت شب و ۲ نوبت روز هر یک به مدت ۶ ساعت وارد آب می‌شدیم.

اندیشگر ادامه داد: آن شب بسیار سرد بود، باران آمده بود و از صورت و محاسن بچه‌ها گل و لای آویزان بود، پیرمرد زنجانی مسئول تدارکات بود و در ساحل چای هیزمی و معجونی از عسل و مغز بادام و گردو آماده می‌کرد تا غواصان پس از اتمام تمرین بخورند و تجدید قوا کنند؛ سیدعلی از آب بیرون آمد اما از شدت سرما فکّش قفل شده بود.

هم‌رزم شهید تصریح کرد: پیرمرد سریع او را در پتو پیچید و کنار آتش آورد، با زورِ دست فک او را باز کرد و به او چای داد، دست‌های بی‌رمق و یخ‌زده او توان بلند کردن لیوان را هم نداشت که تدارکاتچی جرعه جرعه چای را در کام سیدعلی ریخت و حال او را جای آورد.

وی خاطرنشان کرد: وفاداری سیدعلی را در شب عملیات والفجر هشت دیدم؛ کوچک جثه و کوتاه قد بودم، حاج حمزه صابری به سیدعلی سپرده بود هوای محمد اندیشگر را داشته باش؛ از آب که عبور کردیم و درگیری ایجاد شد هرجا بودم سیدعلی پشت سرم بود و هرجا می‌رفت می‌خواست که همراهش باشم و تا صبح که هوا روشن شود دائماً هوای مرا داشت که اتفاقی برایم رخ ندهد.

این هم‌رزم شهید گفت: آخرین دیدارم با سیدعلی به شب عملیات کربلای ۴ برمی‌گردد که او نیروی اطلاعات عملیات بود و من در گردان انصارالحسین از گمرک برای عملیات حرکت کردیم و در راه دیدار کردیم و حلالیت گرفتیم و روز بعد سید به شهادت رسید.

سکوت نکنیم

ابوالفضل باجلان، هم‌رزم شهید و راوی کاروان‌های راهیان‌نور در ادامه این شب خاطره خطاب به رزمندگان حاضر در جلسه، گفت: هیچ‌کس به جز رزمندگان نیست که آینه غبار گرفته عملیات کربلای ۴ را شفاف کند، پس سکوت نکنیم و از مظلومیت این شهدا بسیار بگوییم.

وی بیان کرد: در عملیات کربلای ۴، قسمت تداخل کارون به اروند گردابی دلهره‌آور داشت و تنها رزمندگان می‌دانند که من از چه چیزی صحبت می‌کنم. در معبر بودیم و نزده خوردیم اما استقامت کردیم، فرماندهان با چهره شکسته پشت بی‌سیم حرف‌هایی می‌زدند که خبر از اوضاع بد عملیات می‌داد.

باجلان گفت: نیمه شب لب اروندرود و پشت خاکریزها قایق‌های منهدم شده را نگاه می‌کردم که صدای خفیف جوانی به گوشم رسید که طلب کمک داشت، بین نیزارها بود و نجاتش به سادگی امکان نداشت پس به گمرک بازگشتم و ۲ نفر کمک آوردم.

وی تصریح کرد: خاطرم هست که سیدعلی در آغاز عملیات رو به آب کرد و گفت: ای مهریه حضرت زهرا(س) به خود حضرت قسمت می‌دهم که آرام باش تا بتوانیم عبور کنیم.

شهید عملیات کربلای چهار

در ادامه محمد عبدحسینی از رزمندگان و فرماندهان سال‌های دفاع مقدس خاطرنشان کرد: اولین آشنایی من با سیدعلی در هورالعظیم بود، جوانی لاغر و ضعیف اما نورانی و پر تلاش بود.

وی گفت: ساختمان گمرک خرمشهر در سه راهی اروند، کارون و خرمشهر است، قبل از عملیات کربلای ۴ سه نفر بودیم که زودتر از گردان به سمت گمرک رفتیم، ساختمان گمرک در اثر اصابت توپ‌های دشمن نابود شده بود و باید قبل از عملیات و استقرار نیروها آنجا را مرتب و ایمن می‌کردیم، ضایعات را خارج کردیم و دیوارها را با گونی و پتو پوشاندیم تا از ورود ترکش به داخل و خروج نور از ساختمان و جلب نظر دشمن جلوگیری می‌کردیم، سیدعلی در گردان اطلاعات عملیات بود و ما را دید و خوشحال شد.

این رزمنده دوران دفاع‌ مقدس ادامه داد: چون خیلی وقت بود آشنایی ندیده بود و به خاطر مسائل امنیتی یک ماهی در مأموریت بود، شب مهمان ما شد، شب عملیات کربلای ۴، دشمن آتش بسیار سنگینی می‌ریخت، صبح فردای عملیات رفتیم تا قایق‌های منهدم شده‌ای را که پر از شهید بود را به ساحل بیاوریم، بی‌سیم گرفتم و رفتم تا تعداد شهدا و مجروحان را برآورده کنم و بی‌سیم بزنم تا امکانات بفرستند، همراه علی قلی‌پور با موتور و بیسیم برای شناسایی رفتیم، عراق تیربار گذاشته بود و مسیر را به رگبار بسته بود، موتور را پارک کردیم و پیاده به خاکریز رسیدیم.

وی گفت: نیروهای پدافند را دیدیم، از پیش‌روی ما جلوگیری کردند اما با قبول مسئولیت کارمان به نیزارهای ساحل اروند رسیدیم تا به دنبال سیدعلی بگردیم اما عراقی‌ها ما را دیدند و خمپاره‌ای به سمت ما شلیک شد، به محض خوابیدن روی زمین سیدعلی را دیدم اما خمپاره یک متری من و علی قلی‌پور اصابت کرد و هر دو زخمی شدیم، گلدانی خمپاره به کمر و نزدیک نخاع سیدعلی خورده بود، پایش جمع شده بود و التماس می‌کرد که بازش کنیم اما اصلاً ممکن نبود، دندان‌هایم قفل شده بود، سینه‌خیز عقب رفتم که کمک بیاورم اما نیزار تکان خورد و عراقی‌ها متوجه شدند که ما زنده‌ایم و دوباره خمپاره زدند.

عبدحسینی در پایان گفت: عراقی‌ها سه نوبت ما را هدف قرار دادند و هر بار ترکش به یکی از پاهایم اصابت کرد، زخم‌هایم آب خورد و از شدت درد بیهوش شدم به محض هوشیاری خودم را به لب خاکریز رساندم؛ نیروهای پدافند مرا به محلی امن بردند و سپس تویوتا آمبولانس مرا به بیمارستان رساند و متوجه شدم که سیدعلی هم به بیمارستان منتقل شده و در آنجا به شهادت رسیده است.

گزارش از سحر محمدعلیخانی

انتهای پیام
captcha