مصطفی حاجیحسنیکارگر قاری بینالمللی قرآن کریم، متولد سال ۱۳۶۳ از مشهد است که از 6 سالگی قرآن را شروع کرده و از حضور هاشم روغنی، جواد پردهشناسی و مرحوم محمدعلی اوحدی که از جمله اساتید قرآنی هستند، بهرهمند شده است.
وی با توانمندی و علاقه به اداره جلسات قرآن توانست از سال ۷۵ اولین جلسههای قرآن خود را در منزل پدری آغاز کند و هم اکنون نیز سرپرستی گروه قرآنی و همخوانی «انوار المصطفی العالمیه» را برعهده دارد. این گروه حدود یک سال است که فعالیت میکند و تاکنون اجراهای مختلفی در کشور از جمله در برنامه «محفل» شبکه سه سیما داشته است و در چهلودومین مسابقات بینالمللی قرآن کریم در مشهد نیز حضور یافت. در خصوص مسیر قرآنی، حضور در مسابقات قرآن و همچنین جلسات قرآنی، گفتوگویی با این قاری بینالمللی قرآن داشتهایم که در ادامه میخوانیم:
نخستین جرقه ورود من به این مسیر، از دل خانه و خانوادهام برخاست. تلاوتهای پرشور پدر و مادرم همواره در فضای خانه طنینانداز بود. هیچگاه از خاطرم نمیرود که مادرم، پس از هر نماز، با عشق و خلوص به قرائت قرآن میپرداخت و پدرم با شوقی وصفناپذیر در جلسات قرآنی حضور مییافت. علاوه بر والدینم، مادربزرگ مادریام نیز در این مسیر نقش پررنگی داشت. او نهتنها خود مفسر قرآن بود، بلکه جلسات هفتگی برای بانوان برگزار میکرد. جلساتی که در ماه مبارک رمضان حال و هوایی معنویتر به خود میگرفت. در آن محافل، قاریان قرآن را تلاوت میکردند و مادربزرگم با دقت و حوصله به تصحیح ایرادات آنان میپرداخت.
من در محله جوادیه مشهد رشد کردم. محلهای که در دامان خود قاریان بزرگی را پرورش داده است. از جمله، میرزاعلی رحیمی که روزگاری مستأجر پدربزرگم بود و بعدها از چهرههای برجسته قرآنی شد. همین محیط قرآنی نیز بیتردید تأثیر عمیقی در گرایش من به این عرصه داشت. افزون بر این، پدر و مادرم همیشه بر کسب روزی حلال تأکید داشتند و به آن اهمیت زیادی قائل بودند. پدرم مردی امانتدار بود و چنین ارزشهایی در شخصیت و تربیت من نقشی اساسی ایفا کرد.
آشنایی من با جلسات قرآنی، به واسطه یکی از همسایگانمان رقم خورد. روزی، به درخواست مادرم، همراه برادرانم به جلسه قرآنی آقای خوارزمی در مسجد توکلی رفتیم. این حضور، دریچهای به دنیایی جدید برایم گشود و باعث شد با دیگر محافل قرآنی، از جمله جلسات اساتیدی چون آقایان روغنی، هروی، پردهشناسی و پناهی آشنا شوم. در همان جلسات، نوار کاست تلاوتهای استاد شحات محمد انور را به من هدیه دادند. گوشسپردن به نغمههای روحنواز این استاد، تأثیر شگرفی بر تلاوتهای من داشت و زمینه پیشرفت چشمگیری را برایم فراهم کرد.
در یکی از مسابقات تجوید، با قاریای مصری آشنا شدم که سه سال پیشتر به مذهب تشیع گرویده بود، اما به همین دلیل از سوی اطرافیانش طرد شده و مدتی را در مشهد سپری میکرد. آشنایی با او فرصتی ارزشمند بود؛ چراکه توانستم نزد او مطالب خوبی را فرا بگیرم. پس از یادگیری این مطالب، آنها را با زبانی ساده و کودکانه به برادر کوچکترم آموزش میدادم. نتیجه این تلاش، شکوفایی او در تلاوت قرآن بود، بهگونهای که در 6 سالگی به قاری توانمندی تبدیل شد.
در دوران تحصیل نیز فعالیتهای قرآنیام تداوم داشت. در مدرسه، بهعنوان قاری شناخته میشدم و در برنامههای مختلف به تلاوت قرآن میپرداختم. در تمامی مقاطع تحصیلی در مسابقات قرآنی شرکت کردم و به لطف خدا، موفق به کسب مقامهای متعددی شدم. نقطه عطف این مسیر، سال ۱۳۸۴ بود، زمانی که در مسابقات دانشجویی کشور که در یزد برگزار شد، توانستم مقام نخست را از آن خود کنم.
در ۱۲ سالگی، به درخواست مدیر مدرسه، تدریس دروس ریاضی و عربی را در روزهای پنجشنبه به دانشآموزان دیگر بر عهده گرفتم. این تجربه، نقشی کلیدی در رشد علمی و آموزشی من داشت و نخستین جرقههای علاقهام به تدریس را در ذهنم روشن کرد. در کنار این تدریسها، برخی از همکلاسیهایم از من درخواست آموزش قرآن داشتند و همین مسئله باعث شد که از همان سنین کودکی، مسیر تربیت شاگردان را آغاز کنم.
در کنار فعالیتهای قرآنی، علاقهمند به فوتبال نیز بودم و تصمیم گرفتم در کلاسهای این ورزش شرکت کنم. اما مخالفت شدید پدرم مانع ادامه این مسیر شد. هرچند در ابتدا این موضوع برایم ناخوشایند بود، اما بعدها دریافتم که این تصمیم سبب شد تمرکزم را بهطور کامل بر روی تلاوت قرآن بگذارم و در این عرصه پیشرفت بیشتری داشته باشم.
از سوی دیگر، در آن زمان رسم بود که خانوادهها، فرزندان خود را برای یادگیری حرفهای خاص به کارگاهها و مغازهها میفرستادند. من نیز تابستانها را در مغازه شیشهبری داییام سپری میکردم و همین امر باعث شد که در این حرفه مهارت پیدا کنم. در کنار مغازه داییام، یک کارگاه کفشدوزی نیز وجود داشت که در زمانهای بیکاری، با علاقه به آنجا میرفتم و روند کار را از نزدیک تماشا میکردم. بهمرور، این کنجکاوی به یادگیری منجر و باعث شد که در حرفه کفشدوزی نیز دستی داشته باشم.
از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ در بسیاری از مسابقات قرآنی شرکت کردم. در مقطعی، یکی از اساتیدم پیشنهاد کرد که بهجای رقابت در مسابقات، بیشتر بر مجلسیخوانی تمرکز کنم. مدتی این مسیر را در پیش گرفتم، اما پس از مدتی دریافتم که مسابقات نهتنها بستری برای رقابت، بلکه زمینهای برای رشد، دیدهشدن و پیشرفت بیشتر است. با این حال، در سال ۱۳۸۴، تعداد شاگردانم که به مسابقات قرآنی راهیافته بودند به ۱۰۰ نفر رسید و این مسئله باعث شد که تصور کنم جایگاه من دیگر در عرصه رقابت نیست.
یکی از خاطرات ماندگارم از سال ۱۳۷۶، مربوط به مسابقه بسیج استانی است. در آن سال، چند تن از قاریان بزرگ، از جمله استاد طباطبایی، برای تمرین مسابقات روزهای جمعه به خانه ما میآمدند. تمرینات ما بهمدت یک ماه ادامه داشت. پس از پایان مسابقات، مادرم پیشنهادی داد که مسیر زندگیام را تغییر داد. او گفت: «چرا این تمرینات را ادامه نمیدهید و آن را به جلسات هفتگی قرآن تبدیل نمیکنید؟» این پیشنهاد، سرآغاز برپایی جلساتی شد که خوشبختانه تا امروز تداوم یافته است، ضمن اینکه در همان مسابقات بسیج، موفق به کسب مقام اول شدم.
پس از ورود به دانشگاه و تحصیل در رشته مدیریت بازرگانی، مدارس امام رضا(ع) با من بهعنوان دبیر قرآن قرارداد بستند. این همکاری از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۹ ادامه داشت و پس از آن، برای گذراندن دوره خدمت سربازی، مدتی از تدریس فاصله گرفتم. پس از پایان دوران خدمت، از طریق آزمون استخدامی جذب آموزش و پرورش شدم و اکنون ۱۳ سال است که بهصورت رسمی در این نهاد مشغول به فعالیت هستم.
علاوه بر تدریس در مدارس، مؤسسهای با نام «انوار المصطفی العالمیه» را تأسیس کردم که در آن، بیش از ۲۵۰ قرآنآموز به یادگیری فنون قرائت و مفاهیم قرآنی مشغول هستند. این مؤسسه، ثمره سالها تجربه و عشق من به آموزش قرآن است و امیدوارم که بتوانم از این طریق، سهمی هرچند کوچک در ترویج فرهنگ قرآنی ایفا کنم.
انتهای پیام