گاهی با پای دل نمیتوان رفت و باید حاضر بود تا اندکی از این سفر معنوی را درک کرد. یاد آن روزها افتادم که در این ایام رهسپار حریم علوی بودیم تا مسیر نجف تا کربلا را با پای پیاده طی طریق کنیم.
اتوبوس عراقی بسیار کهنه و قدیمی بود از مرز شلمچه باید با اتوبوسهای عراقی ادامه مسیر میدادیم. زائران زیاد بودند و بهصورت گروهی هر یک اتوبوسی را دربستی اختیار میکردند. من و همراهانم در کنار دیگر مسافران سوار بر یکی از این اتوبوسها به سمت نجف راهی شدیم.
خسته راه بودیم و پس از یک روز شلوغ و گرم که 9 ساعت در راه بودیم، به نجف رسیدیم. البته مسیر کوتاهتر بود، اما توقف بین راه اندکی به این ساعت افزود. شب از نیمه گذشته بود و ما به دنبال مکانی برای استراحت بودیم. همه هتلهای اطراف حرم حضرت امیرالمؤمنین پر شده بود. خانههای اطراف نیز جای خالی نداشت. یک نجف بود و این حجم از زائر، نجف این روز و شبها با نجف دیگر روزهای سال کلی تفاوت داشت.
تصمیم گرفتیم شب را در حرم بمانیم و بعد از زیارت حرم، صبح علیالطلوع راهی کربلا شویم، تا اینکه یکی از زائران آدرس مکانی را داد که با امکانات سیار برای زائران آماده شده و این شد که از تصمیم خود منصرف و چند روزی میهمان شهر امیرالمؤمنین(ع) شویم. فرصت حضور در نجف را غنیمت شمرده و برای انجام اعمال مسجد کوفه راهی این شهر شدیم. فاصله زیاد نبود و تقریبا 15 دقیقه در راه بودیم. شهری که تاریخ آن، قدمت دارد. شهری که جای پای علی(ع) و فرزندانش است. جایی که امیرالمؤمنین(ع) بخشی از حیات مبارک خود را در آن زیست نمود. در مسیر مسجد کوفه تا مسجد سهله و پس از بازدید از خانه امیرالمؤمنین(ع) و چاه معروف، راهی نجف شدیم که یکی از اهالی کوفه ما را برای استراحت به منزل خویش دعوت کرد.
یکی از رسوم زیبای میزبانی عراقیها در این ایام این است که همه افراد ساکن در یک محله با همکاری یکدیگر پذیرای زائران میشوند و یک عده میزبان بانوان، یک عده میزبان آقایان و با همراه هم پخت غذا و پذیرایی را عهدهدار میشوند. اینجا نیز بانوان را در یک منزل و آقایان در منزل همسایه میهمان شدند. در ابتدا با چای عراقی پذیرایی شدیم. اندکی بعدتر برای صرف عصرانه سینی محتوی یک نوع ساندویچ را در پیش رویمان گذاشتند. محتوای ساندویچ از گوشت و چاشنیها پر شده بود.
محتویات ساندویچ را در ظرفی خالی کردیم و با لقمه گرفتن مشغول خوردن شدیم و از سس انبه نیز غافل نبودیم. پس از یک روز گرم و پرازدحام در گوشه خلوت اشتهایم باز شده بود، میزبان لبخندی زد و در وعده دوم پذیرایی برایمان غذا را در ظرف میگذاشت و نان را جداگانه در گوشه سینی پذیرایی قرار میداد. ساعتی بعد از استراحت و پذیرایی میزبان همراه دختر و عروسش در کنارمان نشستند.
عروسش دانشجوی دانشگاه بغداد بود. انگلیسی را میفهمید و با زبان عربی، فارسی و انگلیسی ترکیبی صحبت میکردیم. چند سالی بود که با پسر عمویش ازدواج کرده و در آرزوی فرزند بود. وقتی فهمید از مشهد آمدهایم، نامهای برای امام رضا(ع) نوشت و در روز آخر برای اینکه به ضریح امام رضا(ع) برسانیم، به دست ما داد. مادر خانواده از همسر شهیدش گفت که در دوران تسلط داعش ترور شده و بدن مثلهاش را برای خانوادهاش فرستاده بودند. کم کم متوجه شدیم که میهمان خانه یکی از سادات علوی هستیم. اشتیاق به صحبت زیاد بود و تا پاسی از شب گفتوگوها به طول انجامید.
صبح روز بعد با وجود اصرار میزبان آماده حرکت شدیم، چراکه فرصت نداشتیم با وجود اینکه شب خوبی را در جوار خانواده میزبان گذراندیم باید رفتن را برای رسیدن برمیگزیدیم. برای حرکت و آغاز پیادهروی باید همپای دیگر زائران میشدیم. به سمت ستون یکم که نزدیکی «وادیالسلام» است، راهی شدیم. «وادیالسلام»، همان قدیمیترین گورستان تاریخ که مدفن بسیاری از انبیا، صلحا و فضلاست و در قسمت شمالی حرم امیرالمؤمنین(ع) واقع شده است. مسیر پیاده روی به سمت کربلا را از وادیالسلام آغاز میکنیم و در بدرقه امیر نجف(ع) و انبیا راهی میشویم. فاصله نجف تا کربلا ۸۰ کیلومتر است. این مسیر با پای پیاده معمولا بین سه تا پنج روز طی میشود. از نجف تا حریم حسینی 1452 ستون به فاصله ۵۰ متر وجود دارد، در میانه راه وقتی خستگی بر من مسلط میشد، ستونهای رسیده را از مجموع ستونها تفریق میکردم و زیر لب زمزمهکنان میگفتم، دیگر چیزی نمانده، بهزودی میرسیم. اینجا «طریقالحسین(ع)» است. در این مسیر موکبهای زیادی برای پذیرایی از زائران برپا شده که در خدمت عاشقانه، گوی سبقت را نشانه گرفتهاند.
شاید در گیر و دار زمان و روزمرگیها، انسانیت نابود شده است، اما اینجا بوی انسانیت میدهد؛ بوی ایثار، فداکاری و معرفت. میزبانان فقط پذیرای گروه خاصی نیستند، از هر کشور با هر زبان، ملیت، قومیت و مذهبی که باشی، اینجا پذیرای تو خواهند بود. از پیر و جوان، کوچک و بزرگ، زن و مرد تنها کافی است، در مسیر حسین(ع) باشی. یکی با ویلچر، یکی با عصا و دیگری با پای برهنه همه و همه آمدهاند تا زیباییهای این رویداد بزرگ را نظاره کنند. اینجا دنیای دیگری است و مهربانی و ایثار در اوج قرار دارد، یکی به قهوه دعوت میکند، آن یکی با سربند «یا حسین(ع)» در میانه راه با یک سینی شربت کام تشنه زائران را تازه میکند.
آن طرفتر بانوی جوانی در کنار تنور در حال پخت نان، زائران را به صرف ناهار با نان تازه و گرم دعوت میکند. با همراهان نان تازه را میگیریم و با پنیری که همراه داشتیم، نوش جان میکنیم، مسیر گرم است و ترجیح میدهیم، غذای گرم نخوریم.
حال و هوای این مسیر در وصف نمیگنجند، باید طعم تلخ چای عراقی در استکان کمر باریک را بچشی و سر حال شوی، کمی آن طرف فلافل عراقی با سس انبه است. این طعم را هم باید چشید. اما از این فراتر طعم معرفت است که در طی این مدت در سفره اربعین چیده شده است، باید در «طریقالحسین(ع)» باشی. این حجم از انسانیت را تنها در قاب زیبای اربعین میتوان دید و درک کرد.
به ستون 1400 رسیدیم، اینجا دیگر ورودی شهر حسین(ع) است، اهالی شهر به استقبال زائران حسین(ع) آمادهاند و آماده پذیرایی هستند، سر خیابان در هر محله موکبی برپا شده و عدهای منازل خود را در اختیار زائران قرار دادهاند.
از ابتدای شهر تا بینالحرمین حدود ۵۲ ستون دیگر باید طی شود، در ورودی شهر در منازل یکی از اهالی کربلا میهمان شدیم، تا پس از اندکی استراحت به سمت حرم راهی شویم. از ستون 1400 یک به یک ستونها را میشمارم. پس از حدود ۲۰ دقیقه پیادهروی گنبد طلایی را میبینم.
ازدحام جمعیت مسیر 45 دقیقه ای از ورودی شهر تا حرم را از چشم میاندازد. کم کم به ستون 1452 نزدیک میشویم. در چهار طرف حرم، موکبهای پذیرایی از زائران حسین(ع) و عباس(س) برپاست و در این لحظات همه صداها در زمزمههای «السلام علیک یا اباعبداللهالحسین(ع)» و «سلام بر ساقی عطشان» گم میشود. اینجا پیدا میشوی، شوق در اینجا جاری است و حالت خوب میشود چراکه زائر حسینی.
زهرا اسماعیلی خبرنگار ایکنای خراسان رضوی