به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، منطقه ترشیز را با هر نامی بخوانیم، بههرحال سرزمینی است که هزارها سال را پشت سر نهاده و سوانح بسیاری را به خود دیده است، لاجرم مثل هر شهری نه بر یک حال و روال بوده که بسیاری از ادوار و احوال را به خود دیده است؛ اما بهرغم این دیرینگی و صلابت، متأسفانه تصویر روشنی از گذشتههای تاریخی آن در دست نیست. با اینهمه برخی یافتههای جدید باستان شناسان، افقهای تازهای بر روی تاریخ این ناحیه میگشاید و نوید آن را میدهد که با گسترش کاوشهای باستانشناسی دورنمای روشنتری از گذشته تاریخی این منطقه هویدا شود.
در این راستا کاوشهای باستانشناسی انجام شده در خراسان حاکی است برخی محوطههای بزرگ باستان خراسان از گذشتههای دور؛ یعنی حدود بیش از سه هزار سال قبل مسکونی بوده و در آن مقطع متروک شده است. سپس در هزاره اول، زیستگاههای جدید در مقیاس وسیع و پراکنده شکل گرفته است که با توجه به دگرگونیهای تولید سفال، حضور اقوام جدید با دیدگاههای متفاوت نسبت به بومیان خراسان در این منطقه توجیه میشود، از این دوران پنج محوطه در کاشمر «ترشیز» شناسایی شده است.
این تحقیقات صحت گزارشهای مورخان و نویسندگان سدههای گذشته را در مورد پیشینه تاریخی این ناحیه تقویت میکند. گزارشهایی که اتفاقا اغلب آنها نیز تاریخی چند هزار ساله برای تمدن این منطقه قائلاند. از این دست میتوان به حکایت نغز شاهنامه فردوسی و نوشتار علی بن زید بیهقی در تاریخ بیهق اشاره کرد. حکایتی که بر اساس آن 2500 سال قبل، زرتشت (بنا بر برخی احتمالات پیامبر ایرانی) در این ناحیه با گشتاسب شاه دیدار کرده و آتشکدهای در کشمر برپا کرد. در این باور اسطورهای، بنای بُست (ترشیز) به بهمن پسر اسفندیار نسبت داده شده است.
مطابق معلومات محققان، مناطق ترشیز و نیشابور در عهد پارتها از نواحی حاصلخیز ایران به شمار میرفته و از آنجا که فرمانروایان پارتی (اشکانی) نسبت به حاکمان پیش از خود؛ یعنی سلوکیان اهمیت بهمراتب بیشتری برای دین زرتشت قائل بودند، سرو کشمر و آتشگاه آن را که یادگار زرتشت محسوب میشد مورد توجه قرار دادند.
به استناد کتیبه پایکلی، در عهد ساسانیان نیز کشمر جزء محدوده خراسان به شمار میرفت. ساسانیان در احیای آیین باستان تلاش بسیاری کردند و چون در آن زمان، دیگر از آتشکده کشمر چیزی برجای نمانده بود، شاهان ساسانی به ایجاد آتشکده دیگری دست میزنند که همچنان در دامنه جنوبی کوهسرخ، اما چند کیلومتر بالاتر از شهر باستانی کشمر در مجموعه قلعه آتشگاه بوده است. خرابههای این قلعه هماکنون در 5-6 کیلومتری شمال غربی شهر کاشمر باقی است و از یادگارهای عصر ساسانی به شمار میرود.
ورود اسلام به ترشیز
از مجموع روایات و گزارشهای مربوط به خراسان توسط اعراب مسلمان چنین برمیآید که در همان روزهایی که یزگرد سوم ساسانی به دست نیروهای خود از پای درآمد عبدالله بن عامل از راه کرمان و سعید بن عاص از طریق ری و قومس، قصد ورود به خراسان را داشتند.
طبری روایت فتح خراسان را در ذیل حوادث سال 31 هجری به استناد گفتههای واقدی، چنین نقل میکند: «عبدالله بن عامر والی بصره که پسر دائی عثمان نیز بوده، از راه کرمان و به قولی یزد، راهی خراسان شد و در راه خود، به سوی طبس رفت و سپس قصد نیشابور کرد.»
در تاریخ بیهق نیز آمده است: سعید بن عثمان بن عفان امیر خراسان از راه اصفهان به ناحیه بُست (ترشیز) آمد و از آنجا به ناحیه رُخ رفت.
از شیوه تعامل مردم این ناحیه با فاتحان مسلمان، گزارشی در دست نیست ولی بعید به نظر میرسد بین ترشیزیان با فاتحان مسلمان برخورد قهرآمیز رُخ داده باشد.
در تاریخ بیهق آمده است: «چون امیر عبداللهبن عامر بن کریز به خراسان آمد اهل سبزوار با وی حرب نکردند و گفتند چون اهل نیشابور ایمان آرند، ما موافقت کنیم و در روی لشکر اسلام ابتدا به تیغ نکشیم و به رغبت، بعد از فتح نیشابور ایمان آوردند.»
چنانکه مشخص است مردم نیشابور مبادرت به جنگ نکردند پس اگر دقت کنیم که آن زمان، بُست یا ترشیز نیز بخشی از نیشابور محسوب میشده، میتوان نتیجه گرفت فتح ترشیز نیز با مسالمت صورت پذیرفته است؛ چون اگر غیر از این بود، لامحاله گزارش آن در کتابهای تاریخ و سیره ذکر میشد.
البته این سخن بدان معنا نیست که همه مردم، به دلخواه دین خود را پذیرفتهاند، خیر، پارهای گزارشها حاکی است از اینکه کاشمر در سال 31 هجری به دست مسلمانان افتاد، برخی از پیروان زرتشت، حاضر به پذیرش جزیه و قبول دین جدید نشده، جلای وطن نموده و تعدادی از آنان با حالت جنگ و گریز، این منطقه را ترک کردند و خود را به بندر جاسک در دریای مکران (دریای عمان) رساندند. سپس با گذشتن از دریا خود را به کرانه گجرات از جمله بندر سورات و بمبئی رساندند. از قصه سنجان چنین بر میآید که گروههایی از زرتشتیان خراسان، شهرهای خود را با جنگ و گریز ترک کرده، خود را به هند رسانیدند. طلایهداران این مهاجران که زرتشتیان سنجان زاوه بودند، بعدها در هند به همین نام شهری را پی افکندند.
بنابراین همچنان که زرین کوب نیز معتقد است، محتمل است پیرامونیان آتشگاه کشمر و ترشیز، مانند همسایگان خود، مهاجرت را بر مقاومت ترجیح داده، ایران را ترک کرده باشند. با این وجود باید پذیرفت جمعی از آنان نیز با قبول جزیه بر کیش خود باقی مانده و هویت دینی خود را حفظ کردهاند.
از گفتههای ابن فندق میتوان فهمید اقلیتی نیرومند، ثروتمند و متنفذ از زرتشتیان، تا قرن سوم در ترشیز زندگی میکردهاند.
وضع عمرانی و معیشتی ترشیز در سدههای نخستین اسلامی
ترشیز در ادوار گذشته و به ویژه در سدههای نخستین اسلامی، در میان شهرهای ایران از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است. این شهر گلوگاه ورود مهاجمان جنوبی و غربی به نیشابور محسوب میشده و به تعبیری، نقش ضربهگیر و پیشمرگ نیشابور را بر عهده داشته است. از همین رو اقوام بسیاری به این شهر یورش برده و از آن عبور کرده یا در آن، جا خوش کرده و ماندگار شدهاند.
از تاریخ تحولات ناحیه مورد بحث در سدههای نخستین اسلامی، مستندات قابل توجهی در دست نیست. با این حال میتوان ادعا کرد پس از کمرنگ شدن سیطره مستقیم اعراب بر خراسان و ظهور خاندانهای حکومتگرایانی همچون، طاهریان، صفاریان و سامانیان، ترشیز به تدریج اهمیت گذشته خود را بازیافت و با توجه به همین موقعیت منحصر به فرد ترشیز بود که در مقاطعی همچون دوران نسبتا کوتاه عصر طاهریان (259-205 هجری قمری) که نیشابور را به مرکزیت امارت خود برگزیده بودند این شهر از رونق و آبادانی خوبی برخوردار بوده است.
سکونت جمع زیادی از اعراب در ترشیز و اطراف آن، گواهی بر این مدعاست. چه مسلم است قوم فاتح و خوشگذران عرب در ایران، بیش از هر چیز، در پی مکانی سرسبز و آباد بود تا در آن خوش بگذراند.
اگرچه بر طبق گزارش متون تاریخی، یعقوب لیث صفاری که سودای تسخیر تختگاه طاهریان را در سر میپروراند، در سر راه خود از سیستان به نیشابور، از ترشیز عبور کرد ولی گزارشی از بروز درگیری و برخوردهای خشونتبار در این شهر در دست نیست.
بدیهی است این حرف به معنی ثبات و برقراری امنیت کامل در منطقه نیست، کما اینکه گزارشهایی در دست است که خراسان از جمله ترشیز، بین امرای طاهری همچون رافع بن هرثمه (در گذشته 284 هجری قمری) و امرای صفاری مانند احمدبن عبدالله و ابوطلحه منصور سرکب، دست به دست میشده است.
با این وجود، از جستار مورخان سدههای نخستین اسلامی چنین بر میآید که در آن دوره و خاصه در اواسط قرن چهارم هجری، ترشیز، اهمیت و جایگاه رفیعی در میان شهرهای ایران داشته است. ابن حوقل در این زمینه مینویسد؛ ترشیز شهری زیبا پُربرکت و پر جمعیت است. مقدسی نیز توصیفی شنیدنی از این شهر در آغازین سالهای قرن پنجم هجری ارائه میکند: «گویند روزی بوفضل بلعمی و بوفضل بن یعقوب در مجلس میرسعید بودند، بلعمی در ستایش مرو پرچانگی نمود. ابن یعقوب گفت: منکر ستودگی مرو نیستم که همچنان است که گفتی، ولی نیشابور دوازده روستا دارد که یکی از آنها بُست است که درآمد سه منبر آن به اندازه درآمد همه مرو است. این روستا غلات و انگور نیکو را با هم دارد. شنیدهام زیتون و انجیر هم دارد و نوبرها از آنجا میبرند؛ زیرا هوایی ملایم دارد نام شهر آن طرثیث (ترشیز) است که خوب آباد است و مسجد جامعی دارد که پس از جامع دمشق، ثروتمندتر از آن نیست. زیبا و پاکیزه است. غیر از دکانهای کهن، بازاری نوساز و گرم دارد... درگاه فارس و اصفهان و انبار خراسان به شمار میرود».
پیشینه تاریخی
فرهنگ مردم هر شهر و دیاری با پیشینه تاریخی آن ارتباط تنگاتنگ و نزدیکی دارد. در این شهرستان بر اثر پیشآمدها و حوادث تاریخی از قبیل حمله اسکندر، غلبه اعراب، هجوم قبایل وحشی مغول و تاتار و ترکمن نژادها در گوشه و کنار بعضی دهات مانند ایور، عرب و ترکمن و قریه موشک از نژاد ازبک هستند و نیز در زمان نادرشاه افشار عدهای از طوایف بختیاری به بعضی از روستاهای این شهرستان مانند روستای نامق و غیره کوچانده شده و به مرور زمان با طوایف مختلف آمیخته شدهاند و امروزه به صورت قوم واحدی درآمدهاند.
کاشمر دارای نامهای زیادی بوده است که تا 25 نام برای آن قید کردهاند، مهمترین آنها عبارتند از؛ سلطانآباد، سلطانیه، بُست، کشمر، طرثیث و... که دو نام اخیر آن، یکی ترشیز بوده است که این نام مأخوذ از کلمهی ششطراز (رودخانه معتبر این منطقه) است و نام دیگر آن بعد از ترشیز در سال 1312 هجری شمسی کاشمر نام گرفت، که مأخوذ از آبادی باستانی کشمر واقع در 39 کیلومتری باختر کاشمر است.
بنابر روایتی، مدفن زرتشت در این محل قرار دارد و کلمه کاشمر به معنی (کاش=آغوش و مر=مادر) آغوش مادر است.
به هر حال منطقه ترشیز را با هر نامی بخوانیم، سرزمینی است که هزارها سال را پشت نهاده و سوانح بسیاری را به خود دیده است. لاجرم مثل هر شهری نه بر یک حال و روال بوده که بسیاری از ادوار و احوال را به خود دیده است اما بهرغم این دیرینگی و صلابت، متأسفانه تصویر روشنی از گذشتههای تاریخی آن در دست نیست. با اینهمه برخی یافتههای جدید باستانشناسان، افقهای تازهای بر روی تاریخ این ناحیه میگشاید و نوید آن را میدهد که با گسترش کاوشهای باستانشناسی دورنمای روشنتری از گذشته تاریخی این منطقه هویدا شود.