کد خبر: 4245198
تاریخ انتشار : ۰۹ آبان ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۰
نگاهی به زندگی‌نامه شهدا/ ۴

فرازهایی از زندگی سردار شهید حمیدرضا شریف‌الحسینی

حمیدرضا شریف الحسینی نیمه شب ۲۱ دی ۱۳۶۵ در جاده‌ای که گلوله، بمب و خمپاره بر سر آن می‌بارید، قبل از طلوع خورشید با اصابت بمب خوشه‌ای هواپیماهای عراقی به خودرو دعوت پرودگار را لبیک گفت و پیکر این شهید بزرگوار در گلزار بهشت رضا مشهد در خاک آرمید.

حمیدرضا شریف الحسینیبه گزارش ایکنا از خراسان رضوی و به نقل از روابط‌ عمومی اداره‌‌کل بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان‌ رضوی، حمیدرضا شریف الحسینی، ۱۲ دی‌ ماه سال ۱۳۳۵ در مشهد متولد شد، دوران ابتدایی را در دبستان‌های شیخ‌الرئیس، نهم آبان و خطاط گذارند، دوران دبیرستان را در مدرسه ابن یمن_ حکمت گذارند و همگام با تحصیل در داروخانه مشغول به کار شد، در همان دوران به مؤسسه «محبان الرضا» می‌رفت، وی که پیرو راستین حضرت علی(ع) بود در نیمه‌های شب از ظلمت و سکوت شب استفاده می‌کرد و مواد غذایی، لباس و گاهی وسایلی را برای خانواده‌های نیازمند می‌برد.

با قبول شدن در کنکور، هم در دانشکده مهندسی و هم در کنکور اعزام به خارج پذیرفته شد، اما ماندن در ایران را ترجیح داد و وارد دانشکده مهندسی مشهد در رشته راه و ساختمان شد، وی خاطرات تلخی از دوران کارآموزی داشت و تنها بودن در میان گروهی از مهندسان شیفته غرب آزارش می‌داد که با شروع انقلاب، کارآموزی را رها کرد و از ارومیه به مشهد بازگشت، در زمان انقلاب نیز همکاری گسترده‌ای با انجمن اسلامی دانشکده مهندسی داشت.

دی ماه سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد که حاصل آن دو پسر به نام‌های محمد و میلاد است که میلاد 6 ماه بعد از شهادت پدر به دنیا آمد. سال ۱۳۶۰ به خاطر این که از سال‌ها پیش همکاری زیادی با مسجد فلسطین داشت انجمن اسلامی تشکیل داد و کتابخانه‌ای را به وسیله کتاب‌های خودش راه‌اندازی کرد و دانشجویان نیز پس از مشاهده کوشش صادقانه و اخلاق واقعی این فداکار او را به عنوان نماینده خود در هسته‌ آموزشی انتخاب کردند. بعدها نیز طرح‌های زیادی از جمله چگونگی تحقیقات در سطح کشور، استخدام و تربیت مدرس و چگونگی آموزش به دانشجویان را ارائه داد.

وی ۱۵ شهریور ۱۳۶۱ به استخدام سپاه در آمد و به عنوان مأمور در سازمان زمین شهری مشغول کار شد، وی کارهای اجرایی و واگذاری زمین را آغاز و با مفاسد زیادی مبارزه کرد و برای مستضعفان خانه و زمین مهیا کرد.

در مرداد ۱۳۶۱ برای سکونت به آپارتمان‌های مرتفع رفت و دست به دگرگونی و تحولی بزرگ در آن محیط زد، جمع کردن افرادی هرچند کم، اما مؤمن و صادق و تشکیل انجمن اسلامی فعال و شروع فعالیت‌های مذهبی( ساخت یک نمازخانه) را در آن محیط انجام داد، همان سال به دنبال اتمام مأموریت در اداره زمین شهری، با توجه به تجربه‌ قبلی، گرفتن زمین برای پایگاه‌ها و ادارات سپاه در شهرستان‌های خراسان اقدام کرد و با توجه به تجربه و تخصص وی در بخشی مهندسی و روحیه ایثارگری‌اش، شاخه مهندسی سپاه را انتخاب کرد و بییشتر دوره خدمتش را در جبهه‌ها گذراند.

وی از پایین‌ترین رده مهندسی در گردان شروع کرد و با کسب تجربه تا رده مهندسی قرارگاه ارتقا پیدا کرد. ۱۰ اسفند ۱۳۶۲ برای انجام یک وظیفه بسیار مهم روانه جبهه شد و آن ساختن پل شناور بود، کاری که از نظر نظامی و جنگی بسیار باارزش به حساب می‌آمد و می‌توانست جان هزاران رزمنده را نجات دهد، برخلاف بمباران زیاد برخی از آن سیمانی بود که برای جلوگیری از تخریب پل انجام می‌شد، این پل به مدت ۲۰ روز با طول ۱۳۸۲ متر از منطقه هورالهویزه به جزیره مجنون ساخته شد و در ۲۶ اسفند همان سال به بهره‌برداری رسید، در سال ۱۳۶۳ نیز به عنوان مسئول دفتر مهندسی منطقه خراسان، سمنان و مازندران مشغول به کار شد، همان زمان، تشکیلات مهندسی چندین قرارگاه در جبهه زیرنظر وی کار می‌کردند و وی چند روز مانده به هر عملیات خود را به جبهه می‌رساند و کارهای زیادی در جبهه انجام می‌داد.

سال ۱۳۶۴ برای شرکت در عملیات ظفر یک و دو، قدس و والفجر هشت خود را به جبهه رساند و چند هفته قبل از علمیات کربلای ۴ در جلسه‌ای در دفتر مهندسی به تعدادی از مهندسان صریحا گفت: این آخرین جلسه ماست و پس از این همچنان برای اسلام خدمت کنید، بعد از همان جلسه، تنها عازم اهواز شد، در اهواز اسکله‌هایی آماده شد، جلساتی با مسئولان قرارگاه‌ها، پدافند مهندسی یگان‌ها برگزار و استحکامات و تدارکات نیروی خود را بررسی کرد. 

وی چندین پل را ترمیم و تعدادی نقشه را برای شروع عملیات کربلای ۴ تهیه و محل سنگرها و خاکریزها را روی نقشه مشخص کرد و با مستقر شدن نیروی مهندسی در خطوط عملیاتی، خود نیز در سنگر قرارگاه مستقر شد و چندین بیمارستان صحرایی از جمله امام رضا(ع)، عید بهشتی و خاتم‌الانبیا را ساخت.

نیمه شب ۲۱ دی ۱۳۶۵ فرا رسید. مهندس شریف الحسینی تا صبح در خط مقدم عملیات کربلای ۵ به سر می‌برد و لحظه‌ای استراحت نکرد، پس از خواندن نماز شب، آخرین نماز صبح را هم خواند و با یک خودرو برای بازدید از کارهای جهادسازندگی، تنهایی به راه افتاد، دو نفر از مهندسان همکارش، خواستند که با او بروند، اما قبول نکرد و با لبخند و نگاهی پرمعنی گفت: اینجا دیگر جای شما نیست.

در جاده‌ای که گلوله، بمب و خمپاره بر سر آن می‌بارید به راهش ادامه داد و قبل از طلوع خورشید با اصابت بمب خوشه‌ای هواپیماهای عراقی به خودرو دعوت پرودگار را لبیک گفت و پیکر این شهید بزرگوار در گلزار بهشت رضا مشهد در خاک آرمید.

انتهای پیام
captcha