اگر به طور فرايندی در انديشه امام بنگريم، ملاحظه میشود كه از آغاز انديشهورزی ايشان تا آخرين سالهای حيات پربركت ايشان به مرور، نوعی انديشه جامعهگرايانه در تأملات ايشان مشاهده و برجسته میشود كه انديشه ايشان را از ساير بزرگان انديشه اسلامی متمایز میكند. در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود.
لازم به ذكر است كه انديشه اجتماعی امامخمينی با انديشه های ايشان در ساير ابعاد از جمله بعد سياسی تلازم داشته و مستلزم هماند، لذا نمیتوان آنها را كاملاً از هم جدا كرد.
شايد اولين وجه تمايز ايشان با ديگران را در چگونگی رويارويی و مقابله با انقلاب سفيد در اوايل دهه 40 بتوان مشاهده كرد. در حالیكه بعضیها مبنای مخالفت خويش را با انقلاب سفيد در مخالفت با غصب اراضی توسط رژيم شاه اظهار میداشتند و سياست تحريم و ممانعت از تصرف اينگونه اموال را مطرح میكردند. امام خمينی انقلاب سفيد را راهی برای فريب افكار عمومی، بسط ید حاكميت آمريكا و بيگانگان و نابودی كشاورزی ايران میدانستند.
در مراحل بعدی تكوين، نگاه جامعهگرايانه در انديشه امام و تدوين نظريه ولايت فقيه به عنوان مبنای حكومت اسلامی در سالهای 48 و49 قابل ملاحظه است. امام با تدوين بحث به خوبی اين اصل را برای حكومت روشن میسازند كه حكومت پايدار بدون داشتن يك نظريه سياسی در سطح فلسفه سياسی قادر به ادامه حيات نخواهد بود. لذا يکی از اولويتهای خود را برای تشكيل حكومت اسلامی تدوين نظريه ولايت فقيه به عنوان مبنای حكومت اسلامی قرار میدهند.
در ادامه اين فرايند، مراحل شكلگيری انقلاب اسلامی، هدايت و رهبری انقلاب تا پيروزی و پس از آن شكلگيری جمهوری اسلامی نقش اساسی در تقويت اين نگرش در انديشه امام داشته است. نهادسازی در حكومت اسلامی، تأكيد بر چگونگی اداره حكومت بر اساس روش جمهوری، تأكيد بر تدوين هرچه سريعتر قانون اساسی، شكلگيری مجلس شورای اسلامی، تأكيد بر برگزاری انتخابات به طور منظم حتی در موقعيت جنگی، تأسيس مجمع تشخيص مصلحت نظام و بسياری از اقدامات ديگر نگرش جامعهگرايانه را در انديشه امام حائز اهميت كرده است.
از ديدگاه امام خمينی(ره) جامعه عبارت است از اجتماع اشخاص خود مختار و مستقل كه به سمت درک و نيل به خير فردی و مشترک انسانی جهتگيری شده است، ايشان در بيان چيستی و ماهيت جامعه به فطرت اجتماعی انسان توجه دارد و سرشت اجتماعی انسان را علت اصلی تشكيل جامعه دانسته است و معتقد است نوع انسان در دنيا قادر به زندگی انفرادی نيست و معاضدت و معاونت انسانها با يكديگر، باعث آسايش زندگی آنهاست، عدم زندگی اجتماعی و گزينش زندگی انفرادی، به منزله خروج انسان از جامعه بشری است.
امامخمينی(ره) معتقد به اصالت فرد و اصالت جمع است، از ديد ايشان بين فرد و جامعه چنان قرابت و همسویی وجود دارد كه نمیتوان بدون توجه به جامعه، تصوير تمامنما از فرد ارائه کرد و بدون توجه به فرد، جامعه را به راستی ودرستی شناخت. از ديدگاه امام، جامعه دارای دو بعد اصلی است: بعد جسمانی و مادی جامعه يا بعد ظاهری جامعه كه بيانكننده پيكره وجودی جامعه و ابعاد مادی آن است و بعد معنوی كه بيان وجود روح معنويت و اتصال عاطفی و ايمانی درون جامعه از يكسو و ارتباط با كليت جهان هستی خالق، مقصد و غايت نهائی آن از سوی ديگر است.
از ديدگاه امام(ره)، اين دو نيروی مكمل لازمه حيات جامعه است. در صورتی كه اداره جامعه با شرايط و واقعيت منطبق باشد و هدايت جامعه به صورت صحيح و منطبق با حقيقت صورت بگيرد، حاصل آن ايجاد جامعه متعادل و سالم است. لذا معيار سنجش اصلاح و سامان جامعه يا انحطاط و تباهی، كليت وجودی جامعه و نه يكايک افراد است. بهعلاوه جامعه بشری، مبتلا به نقايصی است و لذا باید درصدد اصلاح و درمان خويش برآيد و برای درمان و اصلاح جامعه، احساس و شناخت، تفكر و تصميم لازم است.
از ديدگاه ايشان حركت و تلاش در جهت نيل به اهداف و آرمانهای جامعه است كه هويت اصلی جامعه را تعيين میكند، لذا انواع جوامع بشری برحسب ابعاد ماهوی آنها قابل تفكيک میشود كه از ديدگاه امام خمينی به اختصار عبارت است از جامعه عدل، جامعه زنده و جامعه اسلامی.
امام(ره)، جامعه اسلامی را از حيث شكلی و محتوایی به دليل تأمين سعادت دنيا وآخرت، بهترين و غنیترين نظام میداند. جامعه مورد نظر امام، يک جامعه توحيدی است. جامعه توحيدی مد نظر امام منبعث از اصل توحيد است كه در ساخت اين جامعه بايد همه مراتب مورد توجه قرار گيرد و همه اجزاء با حفظ مراتبشان يك مقصد و آن هم مقصد الهی را در نظر بگيرد و در نهايت كاركردی كه اين جامعه میتواند داشته باشد ايجاد يگانگی، وحدت و نظم اجتماعی است كه بر اساس آن میتواند به هدف غائی نائل شود.
به دلیل اینکه از ديدگاه ايشان حفظ نظام از واجبات مورد تأكيد شرايط الهی است و بینظمی و پريشانی امور مسلمانان نزد خدا و خلق امری نكوهيده و ناپسند است. هـيچ ترديدی در لزوم اقامه حكومت باقی نمیماند.
مواضع و ديدگاههای امام در قبال پديدههای اجتماعی، بهويژه پديدههای جديد، مانند هر متفكر ديگری تحت تأثير مبانی كلیتری قرار دارد كه بدون شناخت و توجه به آنها، فهم مواضع ايشان دشوارتر خواهد بود. برخی از مهمترين مبانی نظری و عملی ( باورها، عقايد، هنجارها و ارزشهای ) ايشان به اختصار ذكر میشود: شناخت و اعتقاد به اسلام به عنوان دينی جامع، جاودان و همیشگی كه در هر عصر و زمان و متناسب با هر سطح از پيشرفت، امكان تمسک به آن و اجرای آن وجود دارد. در همين رابطه ايشان میفرمايند: اسلام در همه ابعاد، قانون دارد.
جدايیناپذير دانستن دين از سياست و لذا تأكيد بر تشكيل حكومت اسلامی به منظور تحقق بخشيدن به آیين اسلام در جامعه و ايجاد زمينه مناسب برای حفظ و استمرار آن. ايشان بين اعمال دنيايی و ارزشهای معنوی رابطه برقرار كرده و اعمال دنيوی را راهی به سوی دستيابی به آخرت و معنويت معرفی میكند. امام خمينی(ره) بر اين اعتقاد بود كه دين صرفاً به رابطه انسان با خدا توجه نداشته، بلكه رابطه انسانها با يكديگر در عرصه اجتماع را نيز مورد عنايت و توجه قرار داده است.
امام راحل با اعتقاد به عينيت سياست و ديانت معتقد به سياست اسلامی بود. يعنی اسلام باید به عنوان هدف و سياست به عنوان روش و وسيله نيل به هدف مورد توجه قرار گيرد، نه اينكه اسلام به عنوان ابزاری سياسی مورد سوءاستفاده برخی سودانديشان واقع شود.
منابع: