به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، سیدجعفر شهیدی در مقدمه کتاب «پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین(ع)»، خود را نه چون شیعیان دلباخته صافی اعتقاد میداند که برآنند حسین(ع) خود را به کشتن داد تا نزد پرودگار میانجی گناهکاران شیعه شود و نه چون بعضی شرقیان شیفته تاریخنویسان اروپای قرن نوزدهم، او را ناراضی، ماجراجو و عصیانگر و نه چون بعضی ناخرسندان بازار روز برای توجیه افکار و عقاید خویش، او را دلیل مدعای خود برای مخالفت با حکومت دیکتاتوری میداند. بنابراین خود را بری میداند از تمامی گروههایی که این حادثه را آنچنان که خود میخواهند، نه آنچنان که بوده است، توجیه میکنند و در گردآوری و طبقهبندی اسناد کوشیده است پاسخ به چرایی این اتفاق را از لابهلای حوادث دهد.
از نظر شهیدی آن حادثه به هر صورت که بود، رخ داد و اکنون قرنها بر آن گذشته است، اما با نگرشی درست آن را جزئی از تاریخ معرفی میکند و برای آنکه پاسخ درست را بیابد، دین و معتقدات خود را نادیده گرفته و روایات و داستانهای ضد و نقیض بیش از یک قرن را کنار هم گذاشته است و در بررسی وقایع در تاریخ پنجاه ساله آغاز اسلام به این نتیجه رسیده که برای دریافت حقیقت تاریخی، خواندن متن تاریخ آن سالها به تنهایی کافی نیست، بلکه باید تاریخ را با دیگر شرایط از جمله وضع جغرافیایی، اقتصادی و اجتماعی سنجید.
وی در گفتار دوم این کتاب آورده است که اگر کسی بخواهد حادثه سال شصتویکم هجری، با تتبع در سی سال تاریخ اسلام را تحلیل کند، نتیجه محتمل چنین است: از نیمه دوم خلافت عثمان تا پایان حکومت معاویه بهتدریج، اصول رژیم حکومت اسلامی دگرگون شد و بدعتها در دین پدید گشت، از آن جمله عدالت که رکن اصلی این دین است، تقریباً منسوخ شد.
شهیدی توضیح داد: ظهور این بدعتها، سبب پدید آمدن و رشد سریع مردم ناراضی شد. مرگ معاویه و زمامداری یزید دریچهای به روی مردم ناراضی گشود. آنان فرصتی یافتند تا گرد هم آیند و یزید را که گذشته از نداشتن شرایط اخلاقی لازم برای عهدهداری خلافت، بر خلاف رژیم معمول اسلامی عهدهدار حکومت شده بود، براندازند و خلافت را به مسیر نخستین خود، یعنی انتخاب پیشوا از راه اجماع امت برگردانند. از سوی دیگر حکومت تازه دمشق که بر پایه قدرت موروثی بنا شد، میخواست تا هر چه زودتر اساس سلطنت نوبنیاد را محکم کند.
وی با اشاره به اهمیت معنوی خاص حجاز گفت: آگاهی سیاستپیشگان دمشق از موقعیت این شهر و اطمینان از اینکه از جانب مکه خطری متوجه آنان نیست، همچنین از سوی مردم مدینه نیز چندان نگران نبودند، زیرا از سالها پیش مهاجرانی از تیره ابوسفیان و نیای او و دوستداران آنان بدین شهر آمده بودند. تنها ایالتی که حکومت تازه از آن نگرانی داشت عراق و از تنها نامزد خلافت که میترسید، حسین بن علی(ع) بود.
وی بیان کرد: نامه تندی که یزید در نخستین روزهای خلافت برای حاکم مدینه نوشت، نتیجه همین احساس خطر بود. برای همین یزید بیشتر فشار خود را بر حسین(ع) وارد آورد، اما پیشبینی دمشق چنانچه انتظار داشتند، تحقق نیافت. حسین(ع) نه در مدینه بیعت کرد و نه در آنجا و یا در مکه کشته شد. از مدینه به مکه و از مکه به عراق رفت تا کاری که پدر و سپس برادرش آغاز کردند و ناتمام ماند، پایان دهد.
از نظر شهیدی این تجزیه و تحلیل فقط در نخستین نظر بسیار منطقی و طبیعی مینماید، اما بر آن است که باز پرسشی پیش میآید که پاسخش در آنچه نوشته شده، نیست.
وی در سومین گفتار از کتاب به این مطلب میپردازد کسی که چگونگی حادثه کربلا را به دقت بخواند و از کشتار دسته جمعی خاندان پیغمبر اسلام آگاه شود با مطلع بودن از احکام حقوقی اسلام این سوال برایش پیش میآید که چه شد که اجتماع مسلمان آن روز در مقابل این حادثه تا آن حد خونسردی و بیاعتنایی نشان داد؟ و چرا مردم این سرزمینهای پهناور و پرجمعیت حالت تماشاگر صحنه را به خود گرفتند؟ حسین و یاران او چه جرمی مرتکب شده بودند که فقه مسلمانی کیفر آن را قتل میدانست؟
شهیدی به پاسخهای احتمالی اشاره میکند که ممکن است بگویند برای آنکه با یزید بیعت نکرد، اما سرپیچی از بیعت با خلیفه وقت جرم نیست و اگر هم باشد، کیفر آن کشتن نیست، زیرا تخلف از بیعت در اسلام سابقه داشت.
وی در پاسخ به علت قیام حسین(ع) از زبان خطبهها و سخنان ایشان میگوید: حلال خدا، حرام و حرام خدا حلال شده است و وظیفه هر مسلمانی است که برای تجدید حیات سنت و میرانیدن بدعت برخیزد.
شهیدی تصریح میکند: تاریخنویسان قدیم نمیخواستهاند و یا نمیتوانستهاند هر حادثهای را از جهت اسباب و علتهای اجتماعی، اقتصادی و مردمشناسی تحلیل کنند. آنان بیشتر به جنبه سیاسی و نظامی رویدادها نگریستهاند و اگر تنها به نقل روایت اکتفا نمیکردند، مسلماً امروز تاریخ اسلام صورت دیگری داشت.
وی حادثه سال 61 هجری را از جمله حادثههایی میداند که باید علت یا علتهای اصلی آن را جستوجو کرد، آن هم نه در آن سال یا چند سال پیش از حادثه، بنابراین در کتابش این حادثه را از جهتهای مختلف بررسی میکند.
شهیدی در گفتار 4 کتابش برای یافتن پاسخ پرسشها به شناخت اجتماع اسلامی در دو مرحله از تاریخ میپردازد. نخست اجتماعی که در سال یازدهم هجرت شکل گرفته بود، اجتماعی که محمد چندماه پیش از مرگ خود با خواندن این آیه به آنان مژده داد که «امروز کافران از دین شما نومید شدند، پس از آنان مترسید و از من بترسید» اجتماعی که به آنها گفت: «مردم! من میروم و دو چیز مهم را برای شما میگذارم. کتاب خدا و عترت من».
وی وضعیت قدرتهای سیاسی و اقتصادی مکه در سالهای آغازین دعوت پیامبر را تشریح میکند و دو گروهی را معرفی میکند که دارای ترکیب اجتماعی متفاوت هستند، اما به خاطر منافع مشترک همکاری میکردند.
شهیدی معتقد است اگر در همان روزها دعوت پیغمبر در یکتاپرستی خلاصه میشد، قریش آن چنان از وی ناخشنود نمیشدند. نخستین دسته گروندگان به دین تازه ستمکشان و بردگان و خرده پایان بودند. دقت در نخستین دسته از آیههای قرآنی نشان میدهد که همراه با این دعوت ساده، درخواستهای دیگری هم عنوان شده است، درخواستهایی که مستقیم یا غیرمستقیم با منافع دو گروه شیخ و بازرگانان سازگاری نداشت و سرسختترین مخالفان محمد(ص)، شیخ خاندان و بازرگانان ثروتمند بودند و پابرجاترین پیروان او بردگان و مستضعفان که سرانجام ناچار از جلای وطن شدند.
وی در ادامه به ماجرای هجرت به مدینه اشاره میکند و سرانجام بازگشت به مکه و اینکه چطور بسیاری از مهترزادگان قریش به اسلام گرویدند، زیرا دانستند چاره دیگری ندارند و در تازهای از برخورداری از دنیا برای آنان گشوده شده است. اینان پیش از آنکه مسلمان باشند، میخواستند در سازمان تازه مقامی را که جویای آن بودند، به دست آورند و هیچ معلوم نیست آنچه بر زبان میآوردند، دل آنان نیز با آن موافق بود.
شهیدی بر آن است که طی 10 سال توافق پیغمبر در مدینه، قدرت معنوی از یکسو و سرگرمی مسلمانان به غزوهها از سوی دیگر مجال نمیداد که دیوهای بندشده از درون این به ظاهر مسلمانان رها شود، اما همین که محمد(ص) از این جهان رخت بربست و درآمدهای سرشار به مدینه سرازیر شد و سران مسلمان از درگیری در میدان جنگ به تنآسائی در کاخ پرداختند، نشانههای آن اشرافیت فراموش شده بهتدریج پدید آمد.
شهیدی با اشاره به ماجرای سقیفه و روایتی از ابوبکر بدون تأکید بر درست یا غلط بودن آن، بدین معنی اشاره میکند که آنچه اسلام و قرآن برای آن ارزش قائل بود، یعنی تقوا لااقل در کار زمامداری مسلمانان به کار نمیآید. آن روز مردم حاضر در آن جمع با مردی از قریش بیعت کردند، چون صلاح مسلمانان را در آن دیدند. آن روز شاید متوجه این موضوع نبودند با دادن این امتیاز به قریش، تخم ناخشنودی را در میان دیگر قبیلهها میافکنند و نوع زمامداری مسلمانان را از حالت حکومت انتخابی به حکومت استبدادی میکشاند. در بیست سال آخر این پنجاه سال دیگر سخن در این نبود که زمامدار باید چه کند؟ آنچه مهم مینمود این بود که چه باید کرد تا زمامدار را راضی نگاه داشت.
وی در گفتار پنج از کتاب «پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین (ع)» به جغرافیای سیاسی و وضع طبیعی جزیرهالعرب و شهر مکه میپردازد و با تقسیم مردم به دو دسته چادرنشینان و شهرنشینان به بیان ویژگی هریک میپردازد و خصلت عمده چادرنشینان که رقم درشتتر ساکنان شبه جزیره را تشکیل میدهند، توضیح میدهد: در این اجتماع آنچه قانون میسازد، آنچه قضاوت میکند و حتی آنچه عقیده را تقویت میکند، رأی شیخ است.
این نویسنده تشریح میکند: فرزند صحرا از دو موهبت برخودار است؛ قهرمانی، عشق و فداکاری بینهایت، خشم و کینهتوزی بیش از اندازه و حد. پیغمبر اسلام (ص) این دو رویه روح بیاباننشینی را در راه پیشرفت اسلام مهار کرد. پس از پیامبر اسلام (ص) و در ماجرای خونخواهی عثمان، ورق تاریخ زندگی عربی بهم خورد و صفحات آن به عقب بازگشت.
شهیدی عنوان میکند: کاری ساده است که بدانیم سرکوبی طغیانگران داخلی علیه حکومت نیز مانند جهاد با دشمنان خارجی که موجودیت حوزه اسلامی را به خطر میاندازند، واجب است، اما مردم آن عصر از درک چنین واقعیتی عاجز بودند.
وی با مرور جنگهای داخلی از جمله جنگ جمل و صفین بیان میکند: هر اندازه جنگها طولانیتر میشد، خستگی و دلمردگی جنگجویان نمایانتر میگشت تا آنجا که بیشتر آن مردم اندک اندک از علی (ع) آزرده شدند، زیرا متأسفانه اکثر آنان از درک منطق قوی و درست عاجز بودند و نشان میدهد که چگونه در سالهای آخر از این پنجاه سال جنگهای داخل جزیره از رنگ دین خارج شده بود و رنگ عربی و قبیلهای به خود گرفته بود.
شهیدی، گفتار 6 از کتاب خود را با این مقدمه آغاز میکند که اسلامِ بسیاری از بیاباننشینان تابعِ اسلام رئیس قبیله بود و اسلام بسیاری از این رئیسان به خاطر بیم یا طمع و خدا میداند چند تن از این شیوخ از ترس شمشیر، اسلام آوردند و چند تن به طمع غنیمت و سروری خود را مسلمان خواندند. در آن سالها چون دستگاه اداری حکومت سادگی خود را حفظ کرده بود یا به عبارت بهتر چون هنوز درآمدهای سرشار به بیتالمال سرازیر نرسیده بود تا طمعها را برانگیزد.
وی تشریح میکند: چون پیغمبر (ص) از جهان رفت و ابوبکر اعلام داشت رئیس مسلمانان باید از قریش باشد و همین که در بودجهبندی، عمر پرداخت رقم بالاتر را به قریش داد و مال فراوانی زیر دست و پای آنان ریخته شد، اشرافیت معنوی با اشرافیت مادی در هم آمیخت و رفتهرفته اصل مساوات اسلامی از میان رفت تا آنجا که در پایان خلافت عثمان، نه تنها از جهت تصدی مقامات مهم دولتی بر غیر قریش برتری یافت، بلکه مقدمات برتر شمردن عنصر عرب از دیگر نژادهایی که مسلمانی را پذیرفته بودند، فراهم و در دوره معاویه این برتریفروشی آشکار شد.
شهیدی در گفتار 7 از این کتاب از وضعیت سالی که محمد (ص) مکه را ترک گفت و مدینه را مرکز نشر دعوت خود ساخت و بیشتر مسلمانان تهیدست بودند میگوید و آن را مقایسه میکند با زمان عمر که با فتح ایران، مصر و امپراتوری روم ناگهان درآمد مسلمانان افزایش یافت.
وی بیان میکند: پس از مرگ پیغمبر تا چند سال از خلافت عثمان که هنوز انضباط دینی جامعه مسلمانان حاکم بود، گاهگاه از جانب خلیفه با شخصیتهای مهم اسلام، به مالاندوزان هشدار داده میشد و غالباً مؤثر میافتاد، اما سیاست مالی عثمان، قریش و جز قریش را بر دستاندازی به مال مسلمانان گستاخ کرد.
شهیدی اذعان میکند: از نامههایی که علی به فرمانداران خود نوشته و از خطبههای او آشکار است که او پس از عثمان با چه مشکلاتی روبهرو شده است و چگونه از اینکه میدید سنت پیغمبر (ص) و سیرت ابوبکر و عمر دگرگون شده است رنج میبرد.
وی اظهار میکند: حقیقت این است که هر اندازه مردم از دوره محمد (ص) و اصحاب پرهیزگار او دور میشدند، درک حقیقت دین برای آنان مشکل میشد..
شهیدی در پایان این گفتار بیان میکند: با کشته شدن علی (ع) آخرین بارقه تقوی در دل زمامداران نیز خاموش شد و در مدت نیمقرن عاملهای چندی در سقوط جامعه اسلامی مؤثر بود، اما هیچیک از آنها در شدت اثر به پایه این عامل (رغبت به مالاندوزی) نمیرسد و حسین (ع) بهتر از هر کس از این حقیقت پرده برداشته است که میگوید: «مردم بنده دنیایند. دین را تا آنجا میخواهند که با آن زندگانی خود را سر و سامان دهند و چون آزمایش در میان آید، دینداران اندک خواهند بود». بنابراین در اجتماعی که دین و تقوی بر آن حکومت نداشته باشد، پیدایش و شیوع هر منکری چندان غیرعادی نیست.
انتهای پیام