زمانی که عدالت در نگاه فردی، جان داشته باشد، هر دو کفه ترازوهای عالم برابرند و هر انسانی در هر کجای این جهان باشد شامل عدل الهی خواهد شد و زمامداران نیز عدل را حاکم بر هر حاکمیتی سرلوحه خویش قرار میدهند.
عطار نیشابوری شاعر نامدار خراسانی در این باره میگوید:
اگر عادل شوی بر راه باشی/ که در ملکش بود چه دادخواهی
اگر تو عدل ورزی زنده باشی/ میان عارفان فرخنده باشی
ترا گر عدل باشد راه جوئی/ حقیقت مظهر الله جوئی
کافی است هر کسی چند صفحه از
نهجالبلاغه را مرور کند تا دریابد که
امام علی(ع) درباره حکومت و عدالت حساسیت خاصی دارند و قطعاً برای افراد غیرآشنا با دین اسلام عجیب است که پیشوای دینی چرا باید به دنیا و حکمرانی بپردازد، مگر اینها مربوط به دنیا و زندگی دنیوی نیست و مگر حکومت نباید منحصراً از آن خداوند باشد؟
امیرمؤمنان علی(ع) مانند هر مرد الهی دیگری حکومت را بهعنوان مقام دنیوی که ناشی از میل و شهوت به جاهطلبی و خودنمایی و قدرت است، سخت تحقیر کرده و آن را حتی پستتر از آب بینی بز ماده میدانند و میفرمایند: «وَ لَاَلْفَیتُمْ دُنْیاکُمْ هذِهِ اَزْهَدَ عِنْدی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز»، اما همین حکومت را در مسیر اجرای عدالت و حقانیت، مقدس شمرده تا جایی که برایش شمشیر میزند.
مردم به حاکمی عادل نیاز دارند
امام علی(ع) در قسمتی از سخنان خود زمانی که سخن خوارج را شنيدند كه مىگفتند «لا حكم إلّا للّه» یعنی بشر حق حکومت ندارد و حکومت منحصراً از آن خداست، فرموند: سخنى است حق كه بدان باطلى را خواهند، آرى حكم، جز از آن خدا نيست، ليكن اينان گويند فرمانروايى را، جز خدا روا نيست، حالى كه مردم را حاكمى بايد نيكو كردار يا تبهکار، تا در حكومت او مرد با ايمان كار خويش كند و كافر بهره خود برد، تا آنگاه كه وعده حق سر رسد و مدت هر دو در رسد. در سايه حكومت او مال ديوانى را فراهم آورند با دشمنان پيكار كنند و راهها را ايمن کنند و به نيروى او حق ناتوان را از توانا بستانند تا نيكوكردار روز به آسودگى به شب رساند و از گزند تبهكار در امان ماند.
حضرت در این سخن به شیوایی بیان میکنند که «آری حکم جز از آن خدانیست»، صحیح است، اما سخن خوارج درباره فرمانروایی و حاکمیت است و مردم برای به سامان رسیدن امورشان نیازمند حاکمی عادل هستند که بتوانند احکام الهی را اجرا کنند. با توجه به این مسئله که ضروری است برخی روایات با روایات دیگر تفسیر شوند تا تضمینی بر سخن نویسنده باشد، میتوان سخن دیگری از حضرت علی(ع) را در این باره پیوست کرد: «انتظار حكم خدا را درباره شما مىدارم، و فرمود: اما حكومتى كه بر پايه كردار نيک باشد، پرهيزگار در آن كار خود كند و در حكومتى كه براساس تبهكارى است، بدكردار بهره خويش برد تا آنگاه اجلش سر رسد و مرگش در رسد.»
در حکومت اسلامی و مورد نظر حضرت علی(ع)، حقی بر دوش حاکم و مردم بوده و روشن است که حقوق همواره برای هر دو طرف مطرح میشود، لازمه الزام حق آن است که دیگری هم آن حق را که بر عهده اوست به نحو عالی اجرا کند.
پیشوای عالی سخن دین، اخطب الخطبا در قسمتی از خطبه دیگری اینگونه میفرمایند: «از ميان حقوقى که خداوند واجب ساخته، بزرگترين آنها حق والى و زمامدار بر رعيت و حق رعيت بر والى است. فريضهاى است که خداوند سبحان آن را بر هر کدام در مقابل ديگرى مقرر فرموده و آن را سبب نظام الفت و پيوستگى آنان به يکديگر و موجب عزت و قدرت دين آنها قرار داده است، بنابراين رعيت هرگز اصلاح نمىشود مگر به اصلاح زمامداران و زمامداران اصلاح نمىشوند جز از طريق قرارگرفتن رعيت در مسير صحيح و مستقيم... .»
مفهوم عدالت آن است که حقوق طرفین طبیعی و واقعی درنظر گرفته شود و به هر کسی مطابق آنچه به حسب کار و استعداد لیاقت دارد، داده شود.
حکمران امانتدار است نه مالک
با توجه به حقوق حاکم بر وی واجب است که امانتدار مردم باشد و از بیتالمال نیز به نحوی استفاده کند که بیشترین منفعت را برای مردم داشته باشد، زیرا امانتدار مردم است و حق فرمانروایی را تا آنجا دارد که بتواند برای ایشان کاری انجام دهد و خدمتی برساند، اگر برای رسیدن به قدرت و مالکیت باشد که با تمامی سخنان مطرح شده متناقض بوده و او حاکم مردم نیست، بلکه مالک اموال ایشان و بیتالمال و سایر اهدافی است که با حکومت اسلامی مغایرت دارد.
شهید مطهری نیز در بحث امانتداری حاکم دین اینگونه میفرماید: اندیشهای خطرناک و گمراهکننده در قرون جدید میان بعضی از دانشمندان اروپایی پدید آمد که در گرایش گروهی به ماتریالیسم سهم بسزایی دارد و آن اینکه نوعی ارتباط تصنعی میان ایمان و اعتقاد به خدا از یک طرف و سلب حق حاکمیت توده مردم از طرف دیگر برقرار شد. ایمان و اعتقاد به ذات احدیت که جهان را به حق و عدل برپا کرده است، به جای اینکه زیربنا و پشتوانه اندیشه حقوق ذاتی و فطری تلقی شود، ضد و متناقض آن شناخته شد و بالطبع حق حاکمیت ملی مساوی شد با بیخدایی و از نظر اسلام درست امر، برعکس این اندیشه است.
حاکم باید فرمانروای مردم و فرمانپذیر خداوند باشد
در نهجالبلاغه نیز از حقوق واقعی توده مردم در برابر حکمران و اینکه مقام واقعی حکمران امانتداری و نگهبانی از حقوق مردم است غفلت نشده، بلکه سخت به آن توجه شده است. نامهاى از آن حضرت به اشعث بن قيس، عامل خود در آذربايجان اینگونه است: «حوزه فرمانروايیات، طعمه تو نيست، بلكه امانتى است بر گردن تو و از تو خواستهاند كه فرمانبردار كسى باشى كه فراتر از توست، تو را نرسد كه خود هر چه خواهى رعيت را فرمان دهى، يا خود را درگير كارى بزرگ كنى، مگر آنكه، دستورى به تو رسيده باشد. در دستان تو مالى است از اموال خداوند عزوجل و تو خزانهدار هستى تا آن را به من تسليم كنى. اميد است كه من براى تو بدترين واليان نباشم. و السلام.
در نامه شماره پنج حضرت به فرمانروا و مالک این نکته را گوشزد میکنند که تو فرمانروای مردم هستی، اما خودت بایستی فرمانپذیر خدای خود باشی و همراه حضور او را در لحظات حاکمیتت احساس کنی و بدانی تنها امانتدار الهی هستی و هیچ چیز از آن تو نیست و تو خود مالکی داری که صاحب همه چیز است، بنابراین همواره به فرمانروای خودت بیندیش.
هدیه ارجمند، کارشناس ارشد نهجالبلاغه از دانشگاه قرآن و حدیث قم
انتهای پیام