قصههای قرآن کریم گنجینه گرانبهایی است که در عرصههای گوناگون علمی، فرهنگی، اجتماعی و حوزههای دیگر دربردارنده نکات ارزشمند هدایتی، تربیتی و راهبردی است. در این میان برخی از فرازهای قصص قرآن در مقام جریانسازی و فرهنگسازی برخی از سنتها و آیینهای نیک در جوامع بشری است و همین امر یکی از ابعاد جاودانگی و جامعیت قصههای قرآن را پدیدار میسازد.
بهعنوان نمونه در قصه حضرت یوسف(ع) پس از آنکه حضرت یعقوب(ع) در فراق و امید وصال یوسفش سالها گریست و از شدت اندوه بینایی خود از دست رفت، در نهایت حضرت یوسف(ع) پیراهنش را به برادرانش میدهد تا به کنعان ببرند و بر صورت پدر قرار دهند تا بینایی او بازگردد و چنین شد. این ماجرا از ابعاد گوناگون قابل بررسی است. اما گویا یکی از اغراض این فراز رساندن این مطلب است که هر امر شایسته و یادگار نکویی از حجت خدا که ارزش و عظمتش را از انتساب به حجت خدا دارد، میتواند به رسم یادگار تیمناً و تبرکاً به نوعی در اختیار علاقهمندان و دوستداران حجج الهی و عموم مردم قرار گیرد و از این طریق پل ارتباطی میان حجت خدا و مردم شکل بگیرد و به نوبه خود کانون عشق و معرفت به امام شکل گیرد و سبب خیر، رحمت و برکت شود.
در نگاه جریانی به این فراز قرآنی شایسته است نگاه خواننده صرفاً محدود به یعقوب و یوسف نباشد و فراتر از اشخاص تأثیرگذار در قصه که چند هزار سال پیش درگذشتند، نگریسته شود تا از رهگذر «عبرت از قصص» با پایبندی به اصول و شیوههای فهم صحیح قرآن بهویژه در سایه سار بهرهمندی از اهل بیت(ع) بتوان به فهم و خوانش فرا زمانی، فرا مکانی و جریانی از آیات دست یافت و در لایه عمیقتر به شخصیتهای همسو و همراستا و نحوه ارتباط و اثرگذاریها در گذر از زمان و مکان تأمل شود تا با تحقق معنایی «عبرت»، معنا و مراد فرا زمانی و فرا مکانی از آیات نمایان شود. دستیابی به خوانش فرا زمانی و فرا مکانی از فراز رایحه یوسف با چند گام اساسی سامان مییابد:
در گام اول شایسته است به یوسف صرفاً نه بهعنوان فرزند یعقوب، بلکه بهعنوان «یوسف بما هو حجة الله»، یوسف بهعنوان حجت خدا نگریسته شود که مفاد آیه شریفه صرفاً محدود به یک پیامبر در امتهای پیشین نباشد، بلکه بهعنوان «حجت خدا» لحاظ شود که در این صورت سایر حجج برگزیده الهی تا قیامت به اذن خداوند نیز میتوانند چنین اثر ملکوتی داشته باشند.
در گام دوم، پیراهن به مثابه «پیراهن و یادگار مبارکی از حجت خدا» نگریسته شود که پیوند و پل ارتباطی میان حجت خدا و مردم است، لذا از پیراهن میتوان نفی خصوصیت کرد، نه اینکه آن اثر تکوینی صرفاً در پیراهن یوسف باشد، مثلاً اگر سجاده میفرستاد چنین اثری نداشته باشد خیر. بلکه در هر امر شایسته و زیبایی که به یوسف منسوب باشد، این ارتباط معنوی میتواند شکل بگیرد و این اثر بخشی از ناحیه خداوند بر دستان مبارک حجتش نمایان شود.
در واقع بیشتر یادگار حجت برگزیده الهی موضوعیت دارد، اما مصداق آن یادگار متناسب با فضای قصه و اتفاقاتی که سالها پیش رخ داده و آن معنای زیبا و ماندگار که قرار است، برای آیندگان برجای بماند، پیراهن انتخاب شد. گویا از آنرو که سالها پیش برادران یوسف پیراهن او را آغشته به خون برای پدرشان بردند. «وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ» (یوسف/ 16) و چنین وانمود کردند که یوسف را گرگ خورده و همیشه آن داستان ساختگی در ذهن خاندان یعقوب و سایر کنعانیان مطرح بود، لذا حضرت یوسف(ع) چنین تدبیر نمود که برادران پیراهنش را برای پدر ببرند و همان برادرانی که مسبب آزار و اذیت فراوان برای یعقوب شدند، پیامآور خیر و رحمت باشند و با تدبیر زیبای یوسف در تقابل با تصویر و ماجرای پیشین، آن نگاه و اثر منفی برطرف شود. لذا در اینجا پیراهن مطرح می شود که تناسبی با ماجرای پیشین داشته باشد و آن ذهنیت منفی که در اذهان و دیده ها برجای مانده بود، برطرف شود.
آن سوی ماجرا مخاطبانی هستند که بناست نظارهگر یادگار ارزشمند و شایسته حجت الهی باشند که دیدگان یعقوب را شفا بخشد و دیدگان نابینای حقیقی برادران و نگاه ناروای ایشان به یوسف که حجت بعدی است را تغییر دهد و ایشان را به منزلت والای یوسف رهنمون سازد. چنانکه پیداست یعقوب بهتر از دیگران قدر و منزلت یوسف و یادگار او را میشناسد در حالی که دیگران چنین معرفتی به این مطلب ندارند. بیگمان آن چیزی که سبب رحمت و شفاء برای پیامبری چون یعقوب است به طریق اولی سبب رحمت و برکت برای افرادی است که نظارهگر یادگار حجت خدا و اثربخشی آن هستند.
در گام سوم، گفتنی است اثربخشی یادگار منسوب به حجت خدا اختصاصی به دوران حیات وی ندارد، و پس از رحلت و شهادت نیز ماندگار است. به بیان دیگر حجت خدا حیا کان او شهیدا، حاضرا کان او غائبا مدنظر است و برخلاف انگاره نادرست سَلفی و نگاه محدودانگاری به حجج الهی، هیچ انحصاری به دوران حیات ظاهری ندارد. بیگمان آثار و برکات حجج الهی، پس از شهادت و رحلت چه در زیارت ضریح و بارگاه ایشان و چه در توسل به ایشان نیز متصور است، چنانکه تجربه زیسته بشری دلیل محکمی بر تحقق آن در طول زمان است چنانکه اثربخشی تابوت بنیاسرائیل در ماجرای طالوت بیانگر این مدعاست.
با این توضیح بر پایه نگاه فرازمانی و فرامکانی به فراز «اذْهَبُوا بِقَميصي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبي يَأْتِ بَصيراً..» (يوسف/ 93) پس از شهادت یا رحلت حجج الهی، با الهام از تدبیر زیبای یوسف که گویی به اذن الهی در مقام فرهنگسازی یکی از ابعاد وجودی حجج الهی بوده و خداوند با اشاره به این فراز در مقام پیریزی جنبه جریانی آن تا قیامت بوده، این مطلب قابل برداشت است که از بارگاه انبیاء و حجج الهی به ویژه رسول خدا و امامان اهل بیت علیهم السلام که منزلتشان در پیشگاه خداوند به مراتب از سایر حجج الهی بالاتر است، پس از شهادت یا رحلت نیز شایسته است یادگارهای ارزشمند و متبرکی از اهل بیت(ع) به صورت بسیار زیبا و با شکوه به دست مردم برسد که حال و هوای معنوی مردم را دگرگون سازد و با شکلگیری این پیوند و پل ارتباطی میان حجت خدا و مردم، معرفت به مقام و منزلت والای اهل بیت، انس و اشتیاق به معصومان و سایر خیرات و برکات الهی نصیب عاشقان و مشتاقان بشود. بیگمان یاد یادگار حجت خدا، کانون عشق و محبت به حجت خدا را در دلها شعلهور میسازد و یاد خداوند متعال را زنده می کند و انسان را در سایه اهل بیت(ع) به توحید ناب سوق میدهد.
گفتنی است در سیره اهل بیت(ع) تقید و علاقه ویژه به آن یادگارها و فرستادن برای نیکان و علاقهمندان نمایان است: مانند درخواست حضرت خدیجه(س) از حضرت فاطمه(س) که پیراهنی از لباسهای رسول خدا(ص) را بگیرند تا پس از رحلتش در آن کفن شود.
امام سجاد(ع) پس از واقعه عاشورا یادگارهای به تاراج رفته از اهل بیت(ع) توسط بنیامیه را جویا شدند که به آنها بازگردد.
امام موسی بن جعفر(ع) کفن خود را که از پنبه زمینی بافته شده بود که بذر آن را حضرت زهرا(س) کاشته بود و اهل بیت(ع) از پنبه آن زمین برای خود کفن تهیه میکردند، را برای شطیطه نیشابوری ارسال فرمود که پس از رحلتش در آن کفن به خاک سپرده شود. همچنین آن امام همام هنگام خاکسپاری شطیطه در نیشابور، همراه خویش تربت سیدالشهداء آورده بودند و بر روی کفن شطیطه قرار دادند که یادگار ارزشمند از تربتی است که خون مطهر سیدالشهداء، اولاد و اصحاب باوفایش در آنجا مظلومانه و غریبانه ریخته شد و به اذن الهی تأثیر ملکوتی دارد.
امام رضا(ع) نیز یکی از پیراهنهای خویش را به ریان بن صلت میدهد تا پس از رحلت در آن کفن شود و نمونههای دیگر.
بیگمان پیراهن و کفن ارسالی از ناحیه اهل بیت(ع) که سراسر خیر و رحمت برای همه جهانیان هستند و یا هر هدیه متبرکی از ایشان که به پیروان و دوستداران عنایت میشد، ارزش و اثرگذاریش کمتر از پیراهن یوسف نیست.
لذا بسیار زیباست که مردم از غبار فرشهای حرم اهل بیت(ع) در عتبات و حرم مطهر رضوی که زیر پای زائران است، بر روی کفن میت قرار میدهند و از این طریق در آستانه عالم برزخ به رحمت الهی و شفاعت اهل بیت(ع) چشم امید دارند، امیدی که بیپاسخ نخواهد ماند.
در سالهای اخیر نیز در برنامه با شکوه «کاروان زیر سایه خورشید» پرچم و یادگارهای متبرکی از بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) در اختیار مردم در کشورها و شهرهای دیگر قرار میگیرد که این امر یکی از ابتکارات ارزشمند، خاطرهانگیز و اثرگذار از آستان قدس رضوی در جهان اسلام است که پشتوانه محکمی در قرآن و سیره دارد و معرفت، عشق و انس به امام را در دلها لبریز میسازد.
محسن دیمهکار، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم قرآنی مشهد
انتهای پیام