
مبحث
«حکمرانی قرآنی» در دهههای اخیر، بهویژه طی چند سال اخیر، ترجمه و وارد ادبیات سیاسی و فقهی اسلامی شده است. مقالات و پژوهشهای متعددی در این زمینه صورت گرفته که تلاش دارند مفهوم حکمرانی را در چارچوب آموزههای قرآنی تبیین کنند. پیش از ورود به جزئیات، لازم است به این نکته اساسی توجه شود که مفهوم «حکومت» در اینجا صرفاً به معنای دولت به مفهوم کلاسیک آن نیست که اقتدار را صرفاً در ساختار بوروکراتیک و دولتی متمرکز میبیند، در همین خصوص
علیرضا شاکری، مدرس حوزه و دانشگاه و مسئول اندیشکده حکمرانی قرآنی اقامه یادداشتی در اختیار ایکنای خراسانرضوی قرار داده است که در ادامه میخوانیم؛
در حکمرانی قرآنی، دولت تنها یکی از کنشگران اصلی است و نه تنها همه کاره نیست، بلکه بخشی از یک فرآیند شبکهای گستردهتر است.
بر خلاف رویکردهای رایج در غرب که دولت را محور اصلی قدرت و تصمیمگیری میدانند، حکمرانی قرآنی بر اهمیت خصوصیسازی و نقشآفرینی بخشهای مردمی و غیردولتی در اداره امور تأکید دارد. دولت در این نگاه، بیشتر نقش تسهیلگر، ناظر و تنظیمگر را ایفا میکند تا یک نهاد تمامیتخواه. این مفهوم با آیات متعددی که بر اهمیت شورا، مشارکت عمومی و مسئولیتپذیری فردی و اجتماعی تأکید دارند، همسو است. به عنوان مثال، آیه ۳۸ سوره شوری میفرماید: «أَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ» (و کارشان [در اداره امور] مشورت در میانشان است). این آیه مبنای اصلی مشارکت مردم در تصمیمگیریهاست.
در ادبیات اسلامی، کلیدواژه «مردمسالاری» همواره مطرح بوده است و آنچه ما بهدنبال آن هستیم، اسلامی کردن مفهوم دموکراسی غربی نیست، بلکه تبیین و برجستهسازی
«مردمسالاری دینی» براساس مبانی قرآنی است. این مفهوم از دل یک فرایند فکری و انقلابی که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ آغاز شد، شکل گرفته است. مقاومت و پایداری در برابر الگوهای تحمیلی غربی و ارائه الگوی «حکمرانی خوب» بر پایه ارزشهای اسلامی، از دستاوردهای این رویکرد است و در واقع، ما تلاش کردهایم بحث دولت را نیز در این چهارچوب اسلامی کنیم و نشان دهیم که چگونه اصول اسلامی میتوانند مبنای یک نظام حکمرانی کارآمد و عادلانه باشند.
در حکمرانی قرآنی، مردم نه تنها وجود دارند، بلکه محور اصلی هستند. ما با یک حرکت نهضتی مواجه هستیم که عموم مردم را اصل قرار میدهد. این مفهوم با حدیث نبوی «عامة أمتي لا تجتمع على ضلالة؛ عموم امت من بر گمراهی اتفاق نظر ندارند» همخوانی دارد که بر اهمیت اجماع و خرد جمعی امت تأکید میکند. تحمیل ادبیات غربی به مفاهیم قرآنی و اسلامی، نادرست و حتی مضر است. تحقیقات قرآنی نباید صرفاً به تطبیق مفاهیم قرآنی با الگوهای غربی بپردازد، بلکه باید «منظومه قرآنی» را به صورت مستقل و جامع درس دهد.
ضرورت استنطاق قرآن و تبیین مفاهیم
هدف اصلی باید رسیدن به جایی باشد که همه مفاهیم حکمرانی را با تعریف خاص و از دل خود قرآن استخراج کنیم. به تعبیر امام علی(ع)، قرآن را به نطق درآوریم، این به معنای تفسیر استنطاقی است، یعنی با فهم عمیق و جامع قرآن، مبانی و اصول حکمرانی را از آن استخراج کرده و به جامعه عرضه کنیم. این رویکرد به ما امکان میدهد تا یک الگوی حکمرانی بومی و متناسب با ارزشها و نیازهای جامعه اسلامی ارائه دهیم که نه صرفاً تقلیدی از الگوهای غربی است و نه تنها در سطح نظری باقی میماند، بلکه قابلیت عملیاتی شدن و حل مسائل جامعه را نیز داراست.
مفهوم حکمرانی در ادبیات قرآنی، صرفاً به معنای اداره سیاسی جامعه محدود نمیشود، بلکه دایره وسیعتری از مدیریت امور فردی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را شامل میشود. واژگانی چون ولایت، امامت، خلافت، قضا و حکومت در قرآن کریم، هر کدام بعدی از این مفهوم را تبیین میکنند. حکمرانی قرآنی بر خلاف برخی مفاهیم غربی (نظیر Good Governance که بیشتر بر کارآمدی صرف متمرکز است)، ریشه در جهانبینی توحیدی دارد. بنیاد نظری حکمرانی در قرآن، اصل توحید و حاکمیت مطلق الهی است و آنجا که قرآن به صراحت بیان میدارد: إن الحکم إلا لله” (حکم تنها از آن خداست). این آیه نشان میدهد که قدرت نهایی و مرجعیت اصلی در قانونگذاری و امر و نهی، تنها از آن خداوند متعال است. انسان در این منظومه، نه حاکم مطلق، بلکه «خلیفة الله» بر روی زمین است که مسئولیت اجرای احکام الهی و رعایت عدالت را بر عهده دارد.
عدل بهعنوان رکن بنیادین حکمرانی، در جایگاه ویژهای قرار دارد. قرآن کریم بارها بر لزوم برقراری قسط و عدل تأکید میکند، چنانچه میفرماید: «لیقوم الناس بالقسط؛ تا مردم به عدل برخیزند». این عدل، شامل تمامی ابعاد حکمرانی از جمله عدالت قضایی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است و حاکمان را ملزم به توزیع عادلانه فرصتها و منابع میسازد.
همچنین، کرامت انسانی و حقوق مردم از مبانی مهم دیگر حکمرانی قرآنی هستند. انسان از منظر قرآن دارای کرامت ذاتی است (ولقد کرمنا بنی آدم) و این کرامت، مبنای حقوق و آزادیهای مشروع اوست. در حکمرانی قرآنی، حاکمان نه ارباب، بلکه مسئول و پاسخگو در برابر مردم هستند و تکالیف متقابل و مسئولیتپذیری دوطرفه، اساس رابطه دولت و ملت را تشکیل میدهد.
مبانی قرآنی بر لزوم شفافیت در امور و پاسخگویی حاکمان تأکید دارند. کتمان حق و پنهانکاری در امور عمومی مردود است و حاکمان در برابر اعمال خود، هم در پیشگاه خداوند و هم در برابر مردم مسئولند.
قرآن بر ضرورت انجام امور به بهترین شکل (احسان و اتقان) و به کارگیری افراد صالح و متخصص تأکید میکند. این اصل، گزینش افراد بر اساس شایستگی و توانمندی را نه تنها مجاز، بلکه واجب میشمارد.
قرآن کریم به عنوان منبع جامع هدایت، ظرفیتهای بیبدیلی برای ارائه یک الگوی حکمرانی عادلانه، کارآمد و مبتنی بر کرامت انسانی دارد. دستاوردهای پژوهشی نشان میدهد که اصول و مبانی حکمرانی قرآنی، نه تنها در سطح نظری قوی و منسجم هستند، بلکه قابلیت پیادهسازی در دنیای واقعی را نیز دارا میباشند، با این حال، چالشهایی نظیر سوء برداشتها از مفاهیم دینی، عدم اجماع بر سر مصادیق عملی و تأثیر جریانهای فکری معارض، همچنان پیش روی تحقق کامل این الگو قرار دارند.
برای آینده پژوهش، پیشنهاد میشود تمرکز بیشتری بر جنبههای کاربردی و عملیاتی حکمرانی قرآنی صورت گیرد. توسعه پژوهشهای میانرشتهای، تشکیل کارگروههای تخصصی با حضور صاحبنظران از حوزههای مختلف و تربیت پژوهشگران متخصص در حوزه حکمرانی قرآنی، میتواند به تعمیق فهم و گسترش دامنه تأثیر این مفهوم بنیادین کمک شایانی کند و تنها با نگاهی جامع، عمیق و عملگرایانه میتوان امید به تحقق کامل حکمرانی قرآنی در بستر تمدن نوین اسلامی داشت.
انتهای پیام