کد خبر: 4292161
تاریخ انتشار : ۱۱ تير ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۲
الهی‌خراسانی تصریح کرد

قیام عاشورا؛ نقطه عطف تقابل با فساد در تاریخ اسلام

رئیس مرکز فعالیت‌های قرآنی جهاد دانشگاهی خراسان رضوی گفت: امام حسین(ع) به‌منظور برجسته‌سازی حقیقت و نشان دادن نادرستی‌های موجود، جان خود را فدای هدفش کرد. ایشان خواستار بازگشت به اصول درست اسلامی و نمایش ظلمی بود که در ساختار خلافت وجود داشت.

علی الهی خراسانی، رئیس مرکز فعالیت‌های قرآنی جهاد دانشگاهی خراسان رضویبه گزارش ایکنا از خراسان رضوی، علی الهی‌خراسانی، رئیس مرکز فعالیت‌های قرآنی جهاد دانشگاهی خراسان رضوی، شامگاه ۱۱ تیر در نشست «عاشورا به مثابه صورت مثالی و کهن الگوی مقاومت در ناخودآگاه جمعی ایرانیان» اظهار کرد: پرسش اصلی من این است که چرا عاشورا، پس از گذشت بیش از ۱۳ قرن، نه تنها فراموش‌نشده، بلکه به طرز عمیقی در جان، زبان و کنش ایرانیان زنده مانده است؟ و چرا در هر دوره تاریخی که بحران، بی‌ثباتی یا بی‌معنایی جامعه را فراگرفته، ناخودآگاه فرهنگی ما، بار دیگر به عاشورا رجوع کرده و از آن الگوهایی برای بقا، ایستادگی، معنا و بازسازی اخلاق می‌سازد؟
 
وی بیان کرد: سعی می‌کنم نگاهی میان‌رشته‌ای داشته باشم و عاشورا را نه تنها به عنوان یک رخداد تاریخی یا آیینی، بلکه به عنوان یک صورت مثالی یا کهن الگوی روانشناختی در ناخودآگاه جمعی ایرانیان بررسی کنم. درخصوص مفهوم بنیادین «ناخودآگاه جمعی» که از سوی روانکاو برجسته‌ای چون کارل یونگ مطرح شده است، می‌توان گفت که این لایه نه تنها فردی نیست، بلکه تاریخی، فرهنگی و جهانی است. این ناخودآگاه جمعی شامل الگوهای بنیادین تجربه بشری است که از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود، حتی بدون آنکه آگاهانه آموخته شده باشد.
 
الهی‌خراسانی افزود: این مفهوم یادآور می‌شود که تجارب جمعی، می‌تواند به درک عمیق‌تری از حماسه عاشورا و تأثیر آن بر زندگی ما کمک کند. ناخودآگاه جمعی، زیرساخت‌های احساسی و معنایی انسان را شکل می‌دهد و به عنوان حافظه‌ای ژرف‌تر از تاریخ عمل می‌کند. این ناخودآگاه، گنجینه‌ای از تصاویر، نمادها، افسانه‌ها، اسطوره‌ها و روایت‌های بنیادین را در خود جای داده است که در شرایط خاص فعال شده و نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌دادن به کنش‌ها، واکنش‌ها و درک ما از واقعیت دارد.
 
رئیس مرکز فعالیت‌های قرآنی جهاد دانشگاهی خراسان رضوی با بیان اینکه در این بستر، مفهوم دیگری به نام «صورت مثالی» یا «کهن‌الگو» وجود دارد، تصریح کرد: کهن‌الگوها را می‌توان به عنوان الگوهای جهان‌شمول تجربه بشری در نظر گرفت که تصاویری بنیادین از روابط، موقعیت‌ها و شخصیت‌ها ارائه می‌دهند و در تمام فرهنگ‌ها تکرار می‌شوند، بدون اینکه این تکرار به معنای تقلید باشد.
 
وی ادامه داد: چهره‌هایی همچون قهرمان، پیر خردمند، مادر زمین، شاهد و قربانی از جمله کهن الگوهایی هستند که در فرهنگ ایرانی به‌ویژه عجین شده‌اند. به ویژه مفهوم «سایه» که به تعبیری از خود پنهان شده است، بخشی از این کهن‌الگوست. کارل یونگ در آثارش تأکید می‌کند که این کهن‌الگوها به عنوان قالب‌های خام معنایی، خود را در رؤیاها، اسطوره‌ها، ادیان و ادبیات و حتی آثار هنری نمایان می‌سازند. مهم‌تر از همه اینکه، این صورت‌های مثالی فقط در تخیل باقی نمانده و در بزنگاه‌های فرهنگی و تاریخی، در سطوح فردی و جمعی فعال می‌شوند و مسیر تصمیم‌گیری، احساس، مقاومت یا حتی شورش را برای انسان تعیین می‌کنند.
 
الهی‌خراسانی با بیان اینکه حال باید بررسی کرد که عاشورا چه ارتباطی با این مفاهیم دارد؟ گفت: عاشورا بستری برای فعال شدن کهن‌الگوی قهرمان قربانی در ناخودآگاه جمعی ایرانیان است. یکی از مهم‌ترین کهن‌الگوها، چهره قهرمان قربانی یا منجی شکست خورده، اما پیروز است و این کهن‌الگو به کسانی اشاره دارد که آگاهانه به کام مرگ می‌روند، اما مرگ آن‌ها آغاز آگاهی، رستگاری و تحول برای دیگران است.

امام حسین(ع) در کربلا به‌عنوان یک قربانی مقدس عمل می‌کند

وی با بیان اینکه یونگ به بررسی این کهن‌الگو در چهره‌های مسیح و برخی اسطوره‌های شرقی پرداخته است، افزود: ما با کهن‌الگوی قهرمان قربانی منجی مواجه هستیم که در ظاهر شکست‌خورده به نظر می‌رسد و به اهدافش نرسیده، اما عبور از تاریکی منجر به تولد نوری نو می‌شود. این گذار غالباً با فاجعه، انزوا و مرگ نمادین همراه است، اما منتهی به بازیابی وحدت و آگاهی در سطح بالاتر خواهد شد. در این راستا، امام حسین(ع) در کربلا به‌عنوان یک قربانی مقدس عمل می‌کند و در معرکه‌ای وارد می‌شود که جامعه با سایه‌های خود درگیر است و ایشان با شهادت خود به روشنگری و آشتی با این جنبه‌های پنهان درون کمک می‌کند.
 
الهی‌خراسانی با بیان اینکه استبداد، دنیاگرایی و قبیله‌گرایی از منظر کارل یونگ به ما این نکته را می‌آموزد که در روان یا فرهنگ، یک فرایند تجلی سایه وجود دارد، اظهار کرد: این فرایند به این صورت عمل می‌کند که آنچه سرکوب یا نادیده گرفته شده است، ناگهان با چهره‌ای عریان و خشونت‌بار ظاهر می‌شود و در این فرایند، تاریکی‌های پنهان شده به سطح می‌آید و تمامی رذالت‌ها و پلیدی‌هایی که مدت‌ها در نهان بوده‌اند، در دل یک فاجعه منفجر و به وضوح دیده می‌شوند.
 
وی افزود: سایه به بخشی از روان انسان یا روان جمعی یک ملت یا تمدن اشاره دارد که شامل جنبه‌های سرکوب شده، تاریک و ناخوشایند است و معمولاً در طول زندگی فرد یا تاریخ یک جامعه، پنهان نگه داشته می‌شود. در این میان، یک توافق نانوشته در جامعه و در روان آن ملت وجود دارد که بر اساس آن، افراد تلاش می‌کنند تا این مسائل را نادیده بگیرند و به‌طور کلی افراد از وجود یک گندابی در درون خود آگاه هستند، اما از بیان آن خودداری می‌کنند.
 
الهی‌خراسانی بیان کرد: در زمان امام حسین(ع)، به‌ویژه در حیطه فقه و حدیث، روشن است که برخی از افراد فعال در این عرصه، در جست‌وجوی حرکتی شبیه به اقدام امام حسین(ع) بودند. تصور نکنید که همه افراد در جامعه‌ای منزوی و بدون حمایت بودند، بلکه بسیاری از آن‌ها در فعالیت‌های علمی و اجتماعی مشغول بودند، هر چند که ممکن است به قیام امام حسین(ع) نپرداخته باشند.
 
وی بیان کرد: سایه نه تنها شامل ضعف‌ها و غرایز سرکوب شده است، بلکه اغلب حامل توانایی‌هایی نیز است که به واسطه ساختارهای فرهنگی، دینی یا تربیتی سرکوب می‌شوند، بنابر این، داستان سرکوب فقط یک تجربه فردی نیست، بلکه به ناچار در یک ساختار اجتماعی و تاریخی بزرگ‌تر جای می‌گیرد. سایه جنبه‌ای از وجود ماست که تمایل داریم آن را نادیده بگیریم، در حالی‌که این جنبه همواره با ماست و هر چقدر که این سایه و وجود پنهانی را سرکوب کنیم، در آینده نزدیک یا دور، بازگشت آن با خشونت و رعب بیشتری با ما خواهد بود، زیرا ما فکر می‌کنیم که بخشی از وجود ما که از آن می‌ترسیم، پر از رذالت و پلیدی است. بارها به ما آموخته شده که دزدی یا ضعف‌های دیگرمان از دینداری و اخلاقی‌گری ما جدا است و به ترس و عدم توانایی ما بازمی‌گردد. بنابر این، تمامی رذالت‌ها که با ماست، زمانی که سرکوب می‌شوند، در نهایت با شدت بیشتری به شیوه‌های مختلف به ما باز می‌گردند.
 
رئیس مرکز فعالیت‌های قرآنی جهاد دانشگاهی خراسان رضوی با بیان اینکه ما معمولاً تمایل داریم، جنبه‌هایی از وجود خود را پنهان کنیم و چهره‌ای شیک و متناسب از خود به نمایش بگذاریم، اظهار کرد: در تاریخ اسلام، شخصیت‌هایی چون عبدالله بن عمر به عنوان افرادی با تقوا شناخته می‌شوند که به دنبال دنیا و مناصب سیاسی نیستند. زمانی که امام حسین(ع) به مکه رفت، عبدالله بن عمر توصیه‌هایی به او کرد که نشان‌دهنده زهد و دنیاگریزی او بود. او و دیگرانی چون محمد بن حنفیه، با دلسوزی به امام حسین(ع) توصیه کردند که در این مسیر قدم ننهد و به‌ویژه از ایشان خواستند که حداقل خانواده‌اش را با خود نبرد.
 
الهی‌خراسانی ادامه داد: اما عبدالله بن عمر به عنوان یکی از همراهان اهل بیت پیامبر(ص)، سعی کرد تا بی‌تفاوتی خود را نسبت به فساد خلافت در درونش پنهان کند و به امام حسین(ع) بگوید که اهل بیت پیامبر(ص) نباید به دنبال قدرت و حکومت بروند و این نشان‌دهنده آن است که افراد می‌توانند پلیدی‌ها و زشتی‌های موجود در خود را ناچیز جلوه دهند.
 
وی با اشاره به اینکه نکته کلیدی آن است که اگر فرد یا جامعه‌ای نخواهد با سایه‌های خود روبرو شود، به مرور زمان دچار انحطاط و زوال خواهد شد، بیان کرد: در آموزه‌های اسلامی، توصیه شده است که فرد قبل از خواب به خود توجه کند، خود را محاسبه کند و ضعف‌ها و نقص‌های خود را بشناسد. این مراقبت، به نوعی در شب قدر به‌عنوان زمان بازیابی خود مطرح می‌شود و به فرد کمک می‌کند تا ابعاد وجودی خود را بهتر بشناسد. اگر فرد یا جامعه‌ای تمایل داشته باشد که از مواجهه با سایه‌های خود فرار کند، در نهایت توسط آن سایه بلعیده خواهد شد و این بدان معناست که اگر تلاش کنید تا همیشه ظاهری شیک و مرتب از خود نشان دهید و از درگیری‌های عمیق پرهیز کنید، به تدریج تحت تأثیر همان سایه قرار خواهید گرفت.
 
الهی‌خراسانی با بیان اینکه در مقابل، کسانی که آگاهانه با سایه‌های خود روبرو می‌شوند، می‌توانند فرایند فردیت‌یابی، آگاهی و تحول را آغاز کنند، افزود: به همین دلیل است که بارها از اساتید اخلاق شنیده‌ایم که تحول باید از خود آغاز شود و اگر قصد دارید به تحولی برسید، باید اول به خودتان بپردازید و ضعف‌ها و کمبودهای خود را بشناسید. حضرت علی(ع) نیز در خطبه‌های خود به مواردی اشاره کرده است که باید به آن‌ها توجه کنیم و اعتراف به جهل و نداشتن علم را از ویژگی‌های مهم دانسته‌اند. این تشخیص، به انسان می‌آموزد که باید درک عمیق‌تری از وجود خود و چالش‌های خود داشته باشیم و به همین ترتیب، مسیری صحیح برای رشد و تحول پیدا کنیم. حضرت علی(ع) در کلام خود اشاره به جهل و عدم آگاهی و این حقیقت را به صورت ملموس بیان کردند. در واقعه عاشورا، یک لحظه تاریخی و حیاتی رخ می‌دهد. پس از وفات پیامبر اکرم(ص) دنیاطلبی، تبعیض، قبیله‌گرایی، تزویر دینی و حذف مخالفان به تدریج در ساختار خلافت شکوفا شد.
 
رئیس مرکز فعالیت‌های قرآنی جهاد دانشگاهی خراسان رضوی با بیان اینکه پس از درگذشت پیامبر(ص)، مباحثی نظیر اینکه چه کسی باید خلیفه باشد و اینکه بیعت با چه کسی صورت می‌گیرد؟ به وجود آمد، اظهار کرد: عده‌ای همچنان به حضرت علی(ع) اعتقاد داشتند. همچنین مفهوم ارتداد نیز در این دوران شکل گرفت و در فقه تئوریزه شد. این تئوری به این معنا بود که اگر کسی زکات ندهد، از اسلام خارج شده و ممکن است مورد مجازات قرار گیرد، بنابر این، این نوع تفکر و تئوری‌سازی دینی از همان ابتدا شکل گرفت و باعث وقوع فجایعی در تاریخ اسلامی شد.
 

نظام خلافت اموی؛ نشان‌دهنده رذالت‌های انباشته شده

 
وی ادامه داد: پس از خلفای سه‌گانه، نظام خلافت سلطنتی اموی به وضوح نشان‌دهنده سایه‌ها و رذالت‌های انباشته شده در تاریخ اسلام بود. سیاست‌های تبعیض‌آمیز، دنیاطلبی و تزویر در دوران معاویه و یزید به اوج خود رسید و این واقعیت‌ها در تضاد با ارزش‌های پیامبر اکرم(ص) قرار داشت. در حقیقت سایه آنچه در نظام نبوی وجود داشت، حالا به صورت خلافت سلطنتی اموی خود را نشان می‌دهد و تمامی پلیدی‌ها و رذالت‌های پنهان شده به سطح می‌آید. خشونت و ظلمی که در این دوره‌ها از خود نشان دادند، به نوعی تجلی سایه‌های پنهان در نظام اسلامی بود که پایه‌های اعتقادات دینی را نیز تهدید می‌کرد.
 
رئیس مرکز فعالیت‌های قرآنی جهاد دانشگاهی خراسان رضوی گفت: در واقعه عاشورا، فوران اشرافیت قریش به وضوح نمایان می‌شود، اشرافیتی که در ابتدا مغلوب اخلاق محمدی و آموزه‌های ایشان شده بود. اکنون این اشرافیت با زبانی که لباس دین بر تن کرده و با تأکید بر بیعت و وحدت امت، با شمشیر به سر وارث پیامبر(ص) حمله می‌کند. امام حسین(ع) به عنوان نماینده این حقیقت، سایه‌ها و پلیدی‌ها را آشکار می‌کند و نشان می‌دهد که زحمات پیامبر(ص) برای تقویت اصول انسانی و اخلاقی در جامعه نباید به زیر سایه کثافت‌کاری‌ها و فساد پنهان شود.
 

امام حسین(ع) آغازگر جنگ نبود

 
الهی‌خراسانی با بیان اینکه قصه امام حسین(ع) به‌طور کلی فراتر از یک دعوای سیاسی بر سر حکومت کوفه است، اظهار کرد: وقتی امام حسین(ع) به منزلگاهی نزدیک کوفه رسید و سپاه حر او را متوقف کرد، حضرت با پیشنهادات مختلفی مبنی بر صبر و انتظار برای سپاه ابن زیاد روبرو شد، در حالی که به امام حسین(ع) گفته شد که با سپاه کم‌حجم آن‌ها می‌توانند، بجنگند و درصورت آمدن سپاه ابن زیاد شرایط بسیار دشوارتری خواهند داشت و امام حسین(ع) گفت: «من آغازگر جنگ نیستم.»
 
وی درخصوص اینکه حقیقت این است که دغدغه‌های امام حسین(ع) فراتر از تصاحب حکومت کوفه و نگرانی‌های جنگی است، تصریح کرد: او با پیامی بزرگ و عمیق‌تر به سمت کربلا حرکت کرد. قربانی کردن او در این راستا معنای خاصی پیدا می‌کند و ایشان حاضر است خون خود را فدای اصول بزرگ انسانی و اسلامی کند. امام حسین(ع) رنج و فداکاری را به جان می‌خرد تا نشان دهد که تنها یک حکومت سیاسی در این دنیا هدف نیست، بلکه وی به دنبال حفظ اصول والای اخلاقی، انسانی و اسلامی است و این امر به نوعی در آینده‌اش و در دستاوردهای بشر در زندگی معنای واقعی پیدا می‌کند. از این رو باید مراقب باشیم که در مناسک عاشورا فقط به ابراز هیجان و حماسه نپردازیم و از دستاوردهای معنوی و تعلیمی این واقعه بزرگ غافل نمانیم.
 
الهی‌خراسانی بیان کرد: در واقعه عاشورا، امام حسین(ع) به عنوان نماد آیین مواجهه با ظلم و انحراف، سکوت نکرد و با روشنی خون خود، تاریکی ساختار خلافت را به نمایش گذاشت. ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا امام حسین(ع) تا انتها سازش نکرد و در برابر ظلم ایستادگی کرد؟ این تناقض ممکن است برای برخی آزاردهنده باشد؛ چراکه به نظر می‌رسد، ائمه دیگر نیز می‌توانستند مانند امام حسین(ع) در برابر ظلم و فساد مقاومت کنند. امام حسین(ع) در شرایط خاصی قرار داشت که او را مجبور به انتخاب چنین مسیر پرخطری کرد، ایشان استثنایی نبود، بلکه مأموریتی الهی داشت تا حقیقت را نمایان سازد و در برابر انحرافات پنهانی خلافت قرار گیرد و در واقع وی با فدا کردن جان خود و خانواده‌اش، سعی داشت تا پلیدی‌های خلافت را به تصویر کشد.
 
رئیس مرکز فعالیت‌های قرآنی جهاد دانشگاهی خراسان رضوی در رابطه با اینکه قصه عاشورا فراتر از شخصیت یزید است، افزود: نباید تنها بر روی شخصیت‌های تاریخی تمرکز کنیم، بلکه باید به ساختار خلافت و رفتارهای صحیح و نادرست آن توجه کنیم. در این راستا یزید، به عنوان یک شخصیت منفرد، تمامی مشکلات و چالش‌های ایجاد شده در دوران خود را نمایان نمی‌کند و این خلافت اسلامی بود که نه تنها به اصول و ارزش‌های اخلاقی پایبند نبود، بلکه تلاش می‌کرد تا با توجیهات مختلف، فساد خود را پنهان نگه دارد.
 
الهی‌خراسانی بیان کرد: امام حسین(ع) به‌منظور برجسته‌سازی حقیقت و نشان دادن نادرستی‌های موجود، جان خود را فدای این هدف کرد. او خواستار بازگشت به اصول درست اسلامی و نمایش ظلمی بود که در ساختار خلافت وجود داشت. این واقعه یک جنگ شخصی علیه یزید نبود، بلکه نقطه‌ عطفی در تاریخ اسلام بود که به طرز عمیقی نمایانگر تقابل با ظلم و اختلاس از اصول انسانی و دینی است. هدف اصلی او از این قیام، اصلاح و احیای اصول پیامبر (ص) و مقابله با فساد بود.
 
رئیس مرکز فعالیت‌های قرآنی جهاد دانشگاهی خراسان رضوی ادامه داد: امام حسین(ع) جامعه اسلامی را با آنچه در خود نادیده گرفته یا سرکوب کرده است، به عیان روبه‌رو می‌کند. این مواجهه با واقعیت‌های پنهان در روان یک جامعه، به ناگزیر خشونت و فاجعه‌ای را به همراه خواهد داشت، زیرا افراد و جوامع به راحتی نمی‌خواهند با سایه‌های خود روبه‌رو شوند. در حقیقت، آستانه بحران روانی و عبور به آگاهی این نیاز را ایجاد می‌کند که یک خط جدید در مقابل خلافت شکل گیرد.
 
وی افزود: آگاهی در اینجا به معنای آن نیست که قیام‌های بعدی باید به نتیجه مطلوب برسند، بلکه بیشتر به این معناست که فضایی برای طرح یک دیدگاه جدید و انتقادی نسبت به خلافت ایجاد می‌شود. در این راستا، امام حسین(ع) هیچ گزینه دیگری جز فدای جان خود در دل یک فاجعه نداشت تا بطن خلافت و پلیدی‌های آن را به نمایش بگذارد. ایشان می‌دانست که خطبه‌ها و سخنرانی‌ها دیگر نمی‌توانند، این حقیقت را بیان کنند، زیرا خلافت اساساً امتداد سنت پیامبر(ص) و تحقق قرآن نیست.
 
الهی‌خراسانی ضمن اشاره به اینکه صلح امام حسن(ع) نیز به نوعی مقدمه‌چینی برای ظهور حقیقتی است که امام حسین(ع) در کربلا به نمایش گذاشت، گفت: برخی ممکن است صلح امام حسن(ع) را به عنوان باج دادن به معاویه تعبیر کنند، در حالی‌که این صلح در واقع تحقیر خلافت بود. امام حسین(ع) به وضوح درک کرد که بر اساس قدرت نظامی نمی‌تواند خلافت را تغییر دهد. تحلیل جریان‌های فکری و سیاسی در دوران امام سجاد(ع) نشان می‌دهد که برخی از شیعه‌ها حتی نمی‌دانستند امامشان کیست. این واقعیت به ما می‌آموزد که تنها تاریخ‌نگاری معاصر و نگارش چندین جلد درباره امامت کافی نیست و باید توجه کرد که مفهوم «مهدی» و انتظار در افکار عمومی آن زمان چگونه شکل گرفته است.
 
وی اظهار کرد: نتیجه‌ای که به نظر می‌رسد بروز نکرد، برمی‌گردد به طرفداران محمد بن حنفیه که بر این باور بودند که او عروج کرده است. این دیدگاه در بین برخی از شیعیان در زمان خود رواج داشت که به دلیل عدم توانایی در شکست بنی‌امیه، گمان می‌کردند، محمد بن حنفیه در حال انجام قیام است و به زودی ظهور می‌کند. آن‌ها اعتقاد داشتند که او مهدی است و در آینده جهانی پر از عدل و انصاف را برقرار خواهد کرد. این تفکر به تدریج به شکل‌گیری یک عقیده عمیق و ماندگار در میان شیعه انجامید.

 

تداوم خط امامت از طریق حضرت زهرا(س)

 
الهی‌خراسانی گفت: امام حسن(ع)، با این وضعیت پیچیده روبه‌رو شده و در پاسخ به اعتراضاتی که در مورد خلافت به او صورت می‌گرفت، بیان می‌کند که موضوع او تنها باج دادن به معاویه نیست، بلکه در تلاش بود تا به مردم توضیح دهد که مصالح جامعه شیعه ایجاب می‌کند او تصمیماتی بگیرد. ایشان فرصت نداشت تا به‌طور مفصل درباره مواردی چون مقام حضرت زهرا(س) و خط امامت توضیح دهد. در اینجا باید به این نکته توجه کرد که یکی از مسائل مهم در اعتقادات شیعی، تداوم خط امامت از طریق حضرت زهرا(س) دانسته می‌شود.
 
وی افزود: بنابراین، امام حسن(ع) در بیان تصمیمات سرنوشت‌ساز خود با مضامینی که در دست داشت، تلاش می‌کرد تا به دیگران بفهماند که این تصمیمات در راستای منافع جامعه شیعه است و از سوی دیگر، شهادت امام حسین(ع) نه تنها ادامه‌دهنده صلح امام حسن(ع)، بلکه به نوعی تحقیر خلافت نیز بود. امام حسین(ع) در تلاش بود تا نگذارد این فاجعه رخ دهد، اما برای تحقق آگاهی در جامعه گاهی لازم است که حقیقت به شکل دردناکی بروز پیدا کند.
 
رئیس مرکز فعالیت‌های قرآنی جهاد دانشگاهی خراسان رضوی با بیان اینکه آگاهی، زمانی به وجود می‌آید که افراد و جامعه با تمام حقیقت حتی اگر تلخ باشد، مواجه شوند، بیان کرد: این آگاهی به منزله نجات و رهایی است. کربلا به عنوان یک نقطه عطف و فعال‌سازی یک کهن الگوی قربانی روشنگر در برابر سایه سلطه شناخته می‌شود. سایه به شدت انباشته‌شده در تاریخ اسلامی نیازمند یک رویکرد انفجاری برای آشکارسازی، پالایش و شکل‌گیری آگاهی بود. اسارت‌ها و  خطبه‌های حضرت زینب(س) و دیگر جنبه‌های این حادثه، آغازگر یک فرایند عمیق ناخودآگاه جمعی از سلطه دروغین با شکل‌گیری خط امامت است. امام حسین(ع) هرگز از عنصر آگاهی عبور نکرده و همواره تلاش می‌کرد تا آگاهی را در جامعه گسترش دهد. ایشان به هیچ وجه در پی خون‌ریزی بیهوده نبود، بلکه هدفش رساندن جامعه به آگاهی بود و به همین منظور، تمام تلاشش را برای انتقال پیام خود به کار می‌گرفت.
 
وی ادامه داد: در تاریخ آمده است که ملاعبدالله بحرانی، شاگرد علامه مجلسی، کتابی با عنوان «عوالم العلوم و المعارف» تألیف کرده است. این کتاب ضمن بررسی زندگی امام حسین(ع)، حاوی نکات بسیار قابل تأملی است. یکی از این نکات تاریخی هنگامی است که امام حسین(ع) به عمر بن سعد پیغام فرستاد تا بین سپاهیان فاصله بیندازد. این حرکات نشان‌دهنده یک فضای غیرنظامی و آگاهی‌بخش است. امام حسین(ع) در این لحظه، نه به دنبال قدرت در کوفه بود و نه به خون‌ریزی بی‌مورد، بلکه می‌خواست نشان دهد که قصه او تنها یک داستان سیاسی نبوده و دلالت بر این حقیقت دارد که خلافت، آمیخته با دوری از سنت پیامبر(ص) و منجر به کشتن انسان‌های بی‌گناه است.
 
 

هدف اصلی امام حسین(ع) از قیام؛ نشان دادن مفهوم واقعی امامت

 
الهی‌خراسانی تصریح کرد: امام حسین(ع) تأکید داشت که هدف اصلی او از قیام، نشان دادن مفهوم واقعی امامت است و چه بسا در حکومت کوفه و چه خارج از آن، بر همین راه پای می‌فشارد. او به عمر بن سعد گفت: «من به دنبال حکومت کوفه نیستم و حتی اگر لازم باشد، به بیابان‌ها می‌روم، اما هرگز از امر به معروف دست نخواهم کشید و بر این امر تأکید دارم.» امام حسین(ع) همواره در پی آن بود که بگوید خلافت در نهایت به یزید منتهی می‌شود و بنابراین، داستان او فراتر از یک رقابت سیاسی است.
 
رئیس مرکز فعالیت‌های قرآنی جهاد دانشگاهی خراسان رضوی اظهار کرد: امام حسین(ع) به عمر سعد گفت که: «خاک بر سر تو در روز قیامت!» و با تذکر به او که خود را وابسته به خانواده پیامبر(ص) می‌بیند، به نوعی او را به تفکر و تأمل در رفتارهایش وادار کرد. او خواست که عمر بن سعد درک کند که رویدادهای کنونی به کجا می‌انجامد و از او خواست تا در انتخاب‌هایش توجه کند.
 
وی با بیان اینکه قرب به سوی خداوند تعالی نزدیک است، گفت: خط امامت نه تنها ریشه‌دار است، بلکه به سمت تعالی و جوهر دین حرکت می‌کند. واقعیت این است که در نام دین نمی‌توان به کشتن انسان‌ها، دروغ گفتن و تجاوز دست زد. این اعمال در هیچ کجای دین اسلامی نمی‌گنجد و نمی‌توان بر این اساس، دین‌داران واقعی را محکوم کرد. در موضوع خلافت، بارها چنین اشتباهاتی اتفاق افتاده است.
 
الهی‌خراسانی با اشاره به گفت‌وگوی امام حسین(ع) و عمر سعد ادامه داد: عمر بن سعد به دلیل فشارها و نگرانی‌هایی که داشت، در پاسخ به امام حسین(ع) که او را به پیوستن به خود دعوت کرد، تأکید داشت که نگران خسارت‌های مالی و از دست دادن خانواده‌اش است. او گفت که اگر به امام حسین(ع) ملحق شود، ممکن است زندگی و شغلش خراب شده و در خطر قرار گیرد. عمر بن سعد به این بهانه، از پیوستن به امام حسین(ع) اجتناب می‌کرد و می‌ترسید که اگر به او بپیوندد، خسارت‌های جبران‌ناپذیری به او وارد شود.
 
وی در پایان گفت: امام حسین(ع) در این لحظه به آرامی به او گفت که زندگی و مال و اموال تو در نظر من هیچ ارجحیتی ندارد. او بیان کرد که به تو چیزی فراتر از مال و دارایی‌ات پیشنهاد می‌دهم، من برای تو امنیت و آسایش بیشتری فراهم می‌کنم، اما عمر بن سعد همچنان دغدغه خانواده و آسیب به آن‌ها را داشت و می‌ترسید که اگر به امام حسین(ع) بپیوندد، ممکن است، خانواده‌اش مورد آزار قرار گیرند و به اسارت گرفته شوند. به این ترتیب عمر بن سعد با وجود پیشنهادات امام حسین(ع) هم متقاعد نشد.
انتهای پیام
captcha