شیعه نهتنها یک مذهب، بلکه منظومهای فکری است که توانایی شکلدهی به تمدنی مبتنی بر عدالت، عقلانیت و معنویت را دارد. برخلاف تصور ایستا و محافظهکارانه، تاریخ شیعه سرشار از حرکتهای اصلاحی، علمی و اجتماعی است که میتواند الگویی برای تحول تمدنی ارائه دهد.
اجتهاد شیعی نهفقط پاسخی به مسائل فردی، بلکه ظرفیتی برای طراحی نظامهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دارد. در این منظومه، معنویت از حوزه فردی فراتر رفته و به عرصه اجتماعی وارد میشود؛ از زیارت گرفته تا مناسک جمعی، همگی در خدمت ساختاردهی به روابط انسانی هستند.
از عاشورا تا انقلاب اسلامی، شیعه همواره در برابر تمدنهای سلطهگر ایستاده و الگویی از مقاومت فعال و هدفمند را ارائه داده است. تربیت انسانهایی با نگرش توحیدی، عقلانی و اخلاقمحور، از اهداف اصلی تمدن شیعی بهشمار میآید؛ فرآیندی که تنها به آموزش محدود نمیشود، بلکه پرورش انسان تمدنساز را نیز در بر دارد.
تمدن شیعی میتواند در عصر فناوری و جهانیشدن، الگویی نوین ارائه دهد که عقلانیت، عدالت و معنویت را بهصورت همزمان در خود جای داده باشد؛ تمدنی که نه در تقابل با علم، بلکه در تعامل و همافزایی با آن شکل میگیرد.
با توجه به اهمیت این موضوع، خبرنگار ایکنای خراسانرضوی گفتوگویی با حجتالاسلام سیدرضا عمادی، پژوهشگر دینی، درباره «ظرفیت تمدنی شیعه» انجام داده است که در ادامه میخوانیم؛
واژه «تمدن» از ریشه عربی مدینه گرفته شده و در اصل به معنای اقامت در شهر و خو گرفتن به اخلاق و آداب مردم آن بهکار رفته است. در زبان فارسی نیز این واژه به مفاهیمی همچون شهرنشینی، کسب اخلاق شهری، و گذار از وضعیت خشونت، توحش و جهل به سوی ظرافت، انس و معرفت اشاره دارد و در برابر بادیهنشینی و بربریت قرار میگیرد.
با این حال، در نظام فرهنگی اسلام، دین صرفاً عنصری در کنار دیگر عناصر فرهنگی نیست؛ بلکه محور و بنیان اصلی فرهنگ اسلامی بهشمار میرود. این محوریت دین در تمدن اسلامی بهگونهای است که تجلی آن در همه مظاهر فرهنگی قابل مشاهده است؛ از معماری و ادبیات گرفته تا پزشکی و آداب و رسوم اجتماعی.
بخشی از مهمترین مؤلفههای فرهنگ و تمدن اسلامی که در موفقیت و پیشرفت سریع آن نقش مؤثری داشتند، عبارتند از جهانی اندیشیدن و مرزنشناسی، تساهل و مدارا، آمادگی برای پذیرش افکار تازه و عناصر فرهنگی دیگران و تطبیق آنها با روح توحیدی اسلام، ماهیت تبلیغی و باز اسلام در مقایسه با آیینهای بستهای همچون یهودیت و زرتشتیگری، تعادل در نگرش میان دنیا و آخرت، توجه همزمان به سیاست و جامعه، تأکید بر عدالت و برابری نژادی، احترام به حقوق ملل و مذاهب دیگر، و ایجاد زمینههای فکری برای گسترش نهضت علمی، بهویژه با تأکید بر اندیشه تجربی و توجه به نظام طبیعی و کشف اسرار آن.
البته این فرهنگ عظیم، یکباره و ناگهانی شکل نگرفت، بلکه بر پایه تمدنهای پیشین استوار شد؛ مصالح خود را از تمدنهای قبل از خود گرفت، اما روح و جوهره آن از اسلام برخاسته بود.
تمدن اسلامی، حاصل عملکرد مشترک همه ملل و اقوام مسلمان است؛ مجموعهای که بهعنوان یک کلِ واحد، بر پایه آموزههای وحیانی و تعالیم اسلامی و نیز با بهرهگیری از میراث تمدنی و فرهنگی ملتهایی که به اسلام گرویدند، شکل گرفت. این تمدن در گذر قرون و با مشارکت مستمر همه این گروهها، به کلیتی منسجم و عظیم تبدیل شد که نمیتوان آن را به یکی از عوامل یا اقوام مشارکتکننده محدود کرد.
البته میتوان و باید از میزان و کیفیت سهم هر یک از این گروهها در ساخت این بنای بزرگ سخن گفت، که امری منطقی و معقول است. شیعیان نیز همچون دیگر گروههای بزرگ مسلمان، در شکوفایی و گسترش تمدن اسلامی نقش مؤثر و انکارناپذیری ایفا کردهاند.
بدیهی است که برای پذیرش این سهم، باید مبنا و معیار روشنی ارائه شود و این ادعا با دلایل، قرائن و شواهد تاریخی، فکری و علمی مستند گردد تا باورپذیر و مقبول همگان باشد.
به تعبیر شهید مطهری، تمدن اسلامی متعلق به هیچ قوم خاصی نیست، بلکه از آن اسلام و همه مسلمانان است. هیچ ملتی حق ندارد این تمدن را بهنام خود مصادره کند، اما هر ملتی میتواند سهم خود را در آن مشخص و معرفی کند.
تشیع، چه در منابع مادی و چه در سیر تاریخی، سیاسی و اجتماعی، سهمی مهم و مؤثر در تمدن اسلامی داشته است؛ همچنین در شکلگیری و گسترش میراث علمی، معنوی و دینی اسلام نقشآفرینی برجستهای داشته است. بسیاری از خاندانها و سلسلههای حکومتگر در جهان اسلام، ریشه در تشیع داشتهاند؛ حتی خلافت عباسی، با همه پیچیدگیهای تاریخیاش، از حیث خاستگاه فکری و نسبی، به جریان تشیع بازمیگردد.
فاطمیان، بهعنوان یکی از درخشانترین حکومتهای شیعی در تاریخ تمدن اسلامی، نمونهای بارز از نقش تشیع در عرصه سیاسی و تمدنی جهان اسلام بهشمار میآیند. در تاریخ ایران نیز، تشیع یکی از بنیانهای اصلی تمدنساز بوده و نقشی محوری در شکلگیری هویت دینی، فرهنگی و علمی این سرزمین ایفا کرده است.
با این حال، نقش عالمان شیعه تنها به حوزه سیاست و حکومت محدود نمیشود؛ بلکه سهم آنان در تولید، توسعه و تعمیق علوم اسلامی ـ همچون فقه، کلام، فلسفه، منطق، تفسیر، اخلاق، و حتی علوم عقلی و تجربی ـ از ارکان تمدن اسلامی بهشمار میرود. این میراث علمی، بخش قابلتوجهی از پیکره معرفتی تمدن اسلامی را شکل داده و در تداوم آن نقشی بیبدیل داشته است.
فارغ از علوم دینی، در عرصه ادبیات عرب نیز علمای شیعه سهمی محوری و تعیینکننده داشتهاند. بسیاری از برجستهترین ادیبان و شاعران در طول تاریخ، از میان شیعیان برخاستهاند. علاوه بر این، شمار زیادی از کاتبان و نسخهنویسان خطی در سنت اسلامی، شیعهمذهب بودهاند و نقش مهمی در حفظ و انتقال میراث مکتوب فرهنگی و دینی ایفا کردهاند.
در حوزه علوم اداری و دیوانسالاری نیز، بسیاری از کارگزاران و مستوفیان برجسته دولتهای اسلامی، از میان شیعیان بودهاند و با اتکا به تواناییهای علمی و مدیریتی خود، نقش مؤثری در ساماندهی ساختارهای حکومتی ایفا کردهاند.
همچنین در فلسفه و علوم دقیق، مانند منطق، ریاضیات، نجوم و طب، شیعیان سهمی عمده و ماندگار داشتهاند. آثار فیلسوفان و دانشمندان شیعی در این عرصهها، بخش مهمی از شالوده فکری و علمی تمدن اسلامی را تشکیل داده و در استمرار و تحول آن، نقشآفرینی کردهاند.
متأسفانه ما در معرفی علمی و مستند تشیع به اهل سنت کوتاهی کردهایم. سهم و خدمات مهم، و در مواردی انحصاری، شیعیان در تأسیس و تداوم تمدن اسلامی ـ اعم از فقه، اصول، کلام، ادبیات، علوم لغت، فلسفه، علوم دقیقه، پزشکی، و انواع مختلف آداب و دانشهای فرهنگی ـ آنگونه که شایسته است، به جامعه اهل سنت شناسانده نشده است.
در واقع، در این زمینه کارهای انجامنشده بسیار است. هنوز حتی یک دانشکده مطالعات شیعی با استانداردهای علمی جهانی در اختیار نداریم که بتواند نظاممند و فرادینی، آموزهها، میراث و نقش تمدنی شیعه را به صورت علمی و گفتوگو محور تبیین کند.
عمدتاً رویکرد ما در مواجهه با اهل سنت، محدود به مباحث کلامی و فرقهای بوده است؛ حال آنکه کمتر تلاشی کردهایم تا باب گفتوگو را از مسیر تعمیق مباحث تمدنی، علمی و فرهنگی مشترک، و بر پایه خدمات متقابل تشیع و اسلام باز کنیم.
حوزههای علمیه نقش برجستهای در شکلگیری، استمرار و شکوفایی تمدن اسلامی داشتهاند. این مراکز علمی، با تربیت عالمان دینی، تولید علوم اسلامی و ترویج ارزشهای دینی، نقش محوری در حفظ و انتقال میراث فرهنگی و تمدنی اسلام ایفا کردهاند.
در طول تاریخ، حوزههای علمیه نهتنها کانون آموزش و پژوهش علوم دینی بودهاند، بلکه در مقاطع حساس، بهعنوان سنگرهایی برای مقاومت فرهنگی و سیاسی در برابر تهاجمات بیگانگان عمل کردهاند. این مراکز علمی با تبیین مبانی، اصول و ارزشهای تمدن اسلامی، نقش اساسی در شکلدهی به هویت دینی و فرهنگی جوامع اسلامی ایفا کردهاند.
از مهمترین کارکردهای حوزههای علمیه میتوان به تولید و انتقال علوم اسلامی، پرورش دانشمندان و محققان در رشتههای مختلف معارف دینی، تربیت نیروی انسانی متخصص، حفظ و گسترش فرهنگ و ارزشهای اسلامی، و مقاومت در برابر هجمههای فکری و فرهنگی اشاره کرد. این نقشآفرینی چندوجهی، حوزههای علمیه را به یکی از ارکان تمدنساز در تاریخ اسلام تبدیل کرده است.
در شرایط کنونی، حوزههای علمیه با تأکید بر مبانی فکری و دینی، در تلاشاند تا متناسب با نیازهای روز، در مسیر تحقق تمدن نوین اسلامی نقشآفرینی کنند. یکی از محورهای اصلی این تلاشها، تولید علوم انسانی اسلامی است؛ حوزهها میکوشند با بازخوانی و بازتولید دانش در پرتو معارف دینی، به ارتقای سطح معرفت اسلامی و پاسخگویی به مسائل نوپدید جوامع اسلامی بپردازند.
از جمله دیگر عرصههای این نقشآفرینی میتوان به مشارکت فعال در حل مسائل اجتماعی، تقویت وحدت و انسجام اسلامی، و تربیت اندیشمندان و متخصصان متعهد به فرهنگ دینی اشاره کرد. بهطور خلاصه، حوزههای علمیه امروز نیز همچون گذشته، بهعنوان مراکز تولید علم، تربیت نیروی انسانی، و ترویج فرهنگ اسلامی، نقشی بنیادین در حفظ و انتقال میراث تمدنی اسلام دارند و در عین حال، در مسیر شکلگیری تمدن نوین اسلامی نیز سهمی فعال و راهبردی ایفا میکنند.
در این خصوص همزیستی مسالمتآمیز در اسلام بیانشده است. ظرفیتهای شیعه برای همزیستی مسالمتآمیز تمدنی با دیگر مذاهب و ادیان بسیار است بهصورت خلاصه میتوان گفت در سیره اهلبیت(ع) مواردی مانند احترام به مقدسات و تحمل عقاید دیگران، مدارا با عموم مردم، توهین نکردن به پیروان ادیان و مذاهب، و همراهی در امور اجتماعی غیرشیعیان، اهتمام اهلبیت(ع) به همزیستی مسالمتآمیز در یک جامعه را بیان میدارد.
از جمله موانع و دشواریهایی که میتوان در مسیر گسترش تمدنی تشیع برشمرد، یکی کندی تحول و بهروزرسانی مفاهیمی است که اتفاقاً خود، ستونهای عقلانیت و بنمایههای تفکر شیعی را تشکیل میدهند. این مفاهیم به دلیل وابستگیشان به اجتهاد و فهم پویا از دین، نیازمند درک عمیق از شرایط زمان و مکاناند، اما گاه این پویایی بهدلایل گوناگون، دچار کندی یا رکود شده است.
از سوی دیگر، مقابلهی مستمر و تاریخی طیف وسیعی از دنیاطلبان، قدرتطلبان، و مخالفان آگاهی با جریان فکری شیعه، مانعی دیگر در مسیر شکوفایی تمدنی آن بوده است؛ جریانی که همواره با آگاهیبخشی، نقد قدرتهای غیرعادلانه و تبیین عدالتمحور از دین همراه بوده و طبیعی است که در طول تاریخ، با مقاومتهایی از سوی صاحبان منافع مواجه شود.
معرفی ظرفیتهای تمدنی شیعه در سطح جهان، مستلزم بهرهگیری هوشمندانه از وسایل ارتباطی نوین و تعامل مؤثر با انسانهای آگاه در سطح بینالملل است؛ بیتوجه به دین و آیین آنها. این رویکرد، که در نگاه امیرالمؤمنین علی(ع) نیز بازتاب یافته است، زمانی بهوضوح دیده میشود که ایشان میفرمایند: «ما یا در دین با انسانها شریکیم یا در خلقت.»
این دیدگاه، زمینهای بسیار مهم و ارزشمند برای برقراری ارتباط و انتقال مسالمتآمیز تفکر تمدنساز شیعی فراهم میآورد و میتواند کلید توسعه و گسترش تأثیرگذاری تمدن شیعی در گستره جهانی باشد.
در خصوص مدل حکمرانی شیعی، میتوان گفت که حکومت امیرالمؤمنین علی(ع) بهعنوان الگوی برجسته و بنیادین حکمرانی شیعی شناخته میشود. این الگو حاوی اصولی است که در همه زمانها و مکانها قابل اجرا و سودمند است.
با این حال، در بسیاری از نامهها و سفارشهای آن حضرت، بهروشنی دیده میشود که فرهنگ جوامع، ساختارهای اجتماعی و پیشینه تاریخی مردم، نقش تعیینکنندهای در شکلگیری نوع و شیوه حکمرانی دارند. بنابراین، حکمرانی شیعی نه یک قالب یکسان و ثابت، بلکه متناسب با شرایط و ویژگیهای هر جامعهای، باید بهکار گرفته شود.
انتهای پیام