به گزارش ایکنا از خراسانرضوی، محمدجواد استادی، پژوهشگر مطالعات فرهنگی و رسانهای، شامگاه، 14 مردادماه در هفتمین نشست از سلسله نشستهای حسینیه مجازی با موضوع «نقش هنر در بازنمایی معنایی واقعه عاشورا» اظهار کرد: متأسفانه با وجود اهمیت هنر، هیچگاه در بررسی پیوند معنایی و تاریخی هنر در رویدادهای بزرگ دینی ما تلاشهای جدی صورت نگرفته است، به گونهای که نتوانستهایم در زمینه مسئله حکمت هنر و بهویژه با رویکردهای دینی، آنگونه که باید کار جدی انجام دهیم.
وی ادامه داد: همچنین در عرصه تولید نیز فرآوری مفاهیم و معارف دینی در حوزههای جدید هنری مانند سینما و هنرهای تجسمی آنگونه که انتظار میرود، قابل توجه نبوده است و متأسفانه این موضوع حتی در هنرهای سنتی مانند شبیهخوانی، تعزیه، خوشنویسی و ... درخشش گذشته را نداریم و همین امور باعث میشود که مروری داشته باشیم بر اینکه اساساً هنر چه اهمیتی دارد که در حقیقت همین اهمیتی که به آن اشاره میکنیم، امروزه نادیده گرفته شده است.
پژوهشگر مطالعات فرهنگی و رسانهای بیان کرد: واقعه عاشورا را میتوان از سه جنبه مورد بررسی و توجه قرار داد. اولین جنبه این است که به عاشورا میتوان به عنوان یک رویداد تفسیری نگاه کرد که گاهاً در بعد زمان و مکان واقعه مورد بررسی قرار گیرد. جنبه دوم نیز بررسی مبنای فلسفی و معناسازی واقعه عاشوراست که مبانی، پرسشها و معانی فلسفی که از دل این واقعه استخراج میشود، خود میتواند مبنایی برای زایش آثار متعدد هنری باشد.
استادی افزود: رویکرد سوم نیز بعد نمادین واقعه عاشوراست، در حقیقت این واقعه بزرگ به شدت جنبه نمادین دارد که مملو از نشانههای مختلفی است که در فضاسازی روز هنری میتوان از آنها استفاده کرد که به واقع باید گفت که به این رویکرد کمتر توجه شده است.
وی با تأکید بر اینکه هنرمندان باید با تکیه بر این سه رویکرد، به واقعه عاشورا توجه لازم را داشته باشند، بیان کرد: طبیعتاً در این سه حوزه نیازمند یک رویکرد میان رشتهای هستیم بدین منظور که هنرمند باید بداند که بدون پرداختن به رویکردهای پژوهشی به واقعه عاشورا زمینه آفرینش آثار هنری هم شکل نمیگیرد.
پژوهشگر مطالعات فرهنگی و رسانهای بیان کرد: یکی از مشکلات بزرگ ما در کشور این است که هنرمندان به عرصه تولید سطحی، سوق پیدا کردهاند که در یک تراز روبنایی عمل میکنند و بدون توجه به مبانی عمیق معنایی به این کار میپردازند که همین امر باعث شده شاهد معدود آثار هنری باشیم که دلیل مهم این کار نیز قطع پیوندهای پژوهشی هنری با عرصههای تولیدی است.
استادی با بیان اینکه ما در یک نظامواره اجتماعی زندگی میکنیم، اظهار کرد: این بدین منظور است که افراد در کنار یکدیگر در یک جامعهای که یک نظاموارهای، آن را مدیریت میکند، زندگی میکنند و آنچه که باعث میشود اعضای یک جامعه بتوانند در کنار یکدیگر زندگی کنند و برای ادامه زندگی خود نیز با یکدیگر مشارکت داشته باشند، این است که حول یک محور مشترک گفتمانی فعالیت کنند.
وی تأکید کرد: پس طبیعی است که هر سیستم و حاکمیتی که یک نظامواره اجتماعی را اداره میکند، بدون اینکه بتواند افراد جامعه و یا سرمایه اجتماعی لازم و بایسته خود را فراهم کند به نتیجه نمیرسد. بنابراین تا زمانیکه نتوانیم سرمایه اجتماعی موردنیاز خود را فراهم کنیم متأسفانه نمیتوانیم در مسیر پویایی و کنشگری درستی به صورت هماهنگ حرکت کنیم.
پژوهشگر مطالعات فرهنگی و رسانهای تصریح کرد: اما این سرمایه اجتماعی چگونه فراهم میشود و چگونه در یک جامعه شکل میگیرد؟ این سرمایه اجتماعی چگونه میتواند به موضوع مرکزی یک حکومت معتقد شود؟ در واقع باید گفت زمانی این اتفاق رخ میدهد که تک تک اعضایی که در آن جامعه زندگی میکنند، بتوانند به شکلی به یک باور و اعتقاد درونی نسبت به آن ایده مرکزی نظامواره اجتماعی و حاکمیت دست پیدا کنند.
استادی بیان کرد: در واقع با ابلاغ و دستور این چنینی نمیتوان جامعه را نسبت به آن ایده مرکزی اقناع کرد. اما در این میان چه ابزاری وجود دارد که ما بتوانیم جامعه را نسبت به آن ایده مرکزی اقناع کنیم؟ تجربه نشان میدهد که مهمترین و اثرگذارترین ابزاری که میتواند جامعه را نسبت به آن ایده مرکزی اقناع کند، هنر است. با ابزار هنر است که میتوانیم یک مسئله را به باور درونی تک تک اعضای جامعه و گروههای مختلف اجتماعی تبدیل کنیم.
وی اظهار کرد: با توجه به اینکه هنر از عنصر سرگرمی و جذابیت استفاده میکند و به صورت غیرمستقیم نیز مفاهیم را فرآوری میکند و در اختیار افراد نیز قرار میدهد، به همین دلیل تأثیر بیشتری نسبت به فرمهای دیگری که در دنیا هست، دارد.
پژوهشگر مطالعات فرهنگی و رسانهای مهمترین جنبه ظاهری هنر را سرگرمیسازی دانست و افزود: اعضای یک جامعه زمانیکه نیازمند فراغتی هستند، به سراغ هنر میروند و به همین دلیل افراد احساس میکنند که هنر چیزی نیست که آنها را اجبار به کاری کند، بلکه آنها با میل خود آن را انتخاب میکنند و به سمت آن میروند.
استادی بیان کرد: از اینرو باید گفت که ما با کمک هنر میتوانیم معانی و مفاهیم بلند را در وجود اعضای جامعه نهادینه کنیم. بر همین اساس است که حکومتها سعی میکنند تا گفتمان غالب جامعه را از طریق هنر در جامعه حاکم کنند و این گفتمان غالب را از طریق رسانه و ابزارهای هنری ایجاد میکنند تا کارکرد اقناعی و درونی شدن داشته باشد.
وی در ادامه با بیان اینکه اگر از ابزارهای غیرهنری و رسانهای استفاده شود، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که آن گفتمان به یک گفتمان غالب جامعه تبدیل خواهد شد، تصریح کرد: اما این گفتمان غالب در جمهوری اسلامی ایران چیست؟ در حقیقت گفتمان غالبی که در منظومه فکری امام خمینی(ره) وجود دارد و از آن به عنوان گفتمان غالب مرکزی انقلاب اسلامی یاد میشود، اسلام سیاسی است. به عبارتی آنچه که امام راحل به عنوان نقطه اساسی و ایده مرکزی تفکر جمهوری اسلامی طرح کردند، اسلام سیاسی است.
پژوهشگر مطالعات فرهنگی و رسانهای اضافه کرد: در اینجا منظور از اسلام سیاسی این است که اسلام در شئون زندگی انسان تأثیرگذار است و برای آن برنامه دارد و در حقیقت انسان را به تحرک وامیدارد، بهگونهای که انسان مسلمان در برابر رویدادهایی که رخ میدهد، هیچگاه سکوت نمیکند.
استادی بیان کرد: اما سؤال اینجاست که حال چگونه ما میتوانیم در جهان هنر که به عنوان یک ابزار در جهت تبدیل کردن گفتمان مرکزی به یک گفتمان غالب جامعه است، اسلام سیاسی را به عنوان گفتمان غالب جامعه تبدیل کنیم؟ همچنین در بین فضاهای معرفتی و رویدادهای کلان جهان اسلام که ظرفیت مهمی برای آفرینش آثار هنری دارد، چه رویدادی را میتوان پیدا کرد که مبانی معنایی و معرفتی و هم جنبه نمادین و قابلیت رویکردهای تفسیری مکانی، زمانی و فرازمانی و فرامکانی داشته باشد؟
وی ادامه داد: در پاسخ به این چند پرسش باید گفت که طبیعتاً واقعه عاشورا مهمترین واقعهای است که هم از تمامی جنبههای مبنایی و معرفتی برای طرح موضوع برخوردار است و هم با نوع خاصی از هنر که در تاریخ ایران زمین وجود داشته است، همخوانی دارد.
پژوهشگر مطالعات فرهنگی و رسانهای اظهار کرد: ما در تاریخ هنر ایران مهمترین هنری که با آن مواجه هستیم، هنر حماسی است. این هنر از شاهنامه فردوسی گرفته تا سایر شیوههای ادبی و فرمهای هنری که در ایران زمین خلق شده؛ وجود دارد. بنابراین میتوان گفت که مهمترین هنر، هنر حماسی است، به این دلیل که شخصیت ایران نیز یک شخصیت حماسی است.
استادی بیان کرد: پس با توجه به اینکه هنر ما یک هنر حماسی است و واقعه عاشورا هم یک واقعه حماسی است، پس طبیعتاً زمانیکه با یک واقعه حماسی مواجه هستیم، بهترین ظرفیت وجود دارد تا بتوانیم از هنر حماسی برای انتقال مبانی فکری واقعه عاشورا استفاده کنیم.
وی بنیاد واقعه عاشورا، را یک بنیاد اسلامی ـ سیاسی دانست و بیان کرد: در حقیقت حرکت امام حسین(ع) نیز در قیام عاشورا براساس عناصر اسلام سیاسی است، به گونهای که مفاهیمی مانند عشق، ایثار، آزادگی، ایمان، حقیقت، عدالتجویی و ظلمستیزی از جمله مفاهیم بنیادین حماسه است و قیام امام حسین(ع) نیز در تلاش است که این مفاهیم را دنبال کند. پس طبیعتاً میتوان از هنر حماسی استفاده کرد تا معانی عمیقی که در واقعه عاشورا وجود دارد را بتوانیم در قالبهای هنری مطرح کنیم.
پژوهشگر مطالعات فرهنگی و رسانهای بیان کرد: در واقع هنری که به دنبال بازنمایی واقعه عاشوراست، قصد دارد تا پیوندی میان عناصر حماسی که در واقعه عاشورا و عناصر معانی که در آن واقعه وجود دارد، برقرار کند و آنها را به یک آثار هنری تبدیل و این معانی را به شکلی غیرمستقیم به مخاطب منتقل کند.
استادی گفت: ما در هنر در مواجه با مخاطب با دو جنبه مهم خودآگاه و ناخودآگاه مخاطب روبهرو هستیم؛ در هنر به هر دو جنبه توجه دارد و همواره تلاش دارد تا در سطوحی مخاطب را درگیر کند و بهصورت غیرمستقیم در ناخودآگاه او آن معانی را به او منتقل کند و به همین صورت است که آن معانی در ذهن مخاطب نهادینه میشود و در نهایت نیز تأثیر اصلی را بر روی مخاطب میگذارد.
وی اظهارکرد: پس با توجه به مطالبی که گفته شد، باید تأکید کرد که تمام زمینهها برای اینکه ما بتوانیم با کمک هنر عاشورایی، گفتمان غالب جامعه ایرانی که اسلام سیاسی است را منتقل کنیم، وجود دارد و این فرصت را نباید نادیده گرفت.
انتهای پیام