به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، بانو همايونی با وجود كهولت سن با روی خوش دعوت ما را برای انجام مصاحبه پذيرفت و با اشتياق و محبت از بانو مجتهده امين و زحماتی كه برای بنيانگذاری مكتب فاطمه(س) كشيد و از مرارتهای بانو خاموشی(طاهايی) در راه گسترش و پايهگذاری مكتب نرجس(س) سخن گفت. وی از دغدغه خود در احيای هويت و شأن بانوان گفت. گزارشی از اين ديدار و سخنان بانو همايونی را پی میگيريم.
در جلساتی كه در صد و چهل سال پيش از اين در روزهای چهارشنبه بانو مجتهده امين شروع كرد، بانوان شركت میكردند و اين جلسات به تدريج عموميت پيدا كرد و در زمان پهلوی حدود 150 تا 200 بانو در اين جلسات شركت داشتند، از اول كه استقبال زياد نبود اما به تدريج تعداد بانوان بيشتر شد و به تدريج اين جلسات به حوزه علميه تبديل شد.
در زمان شاه تأسيس مؤسسه آموزشی به سادگی ممكن نبود، بانو امين با برگه اجتهادش از وزارت فرهنگ آن زمان مجوز گرفت و حوزه را تأسيس كرد و خانم طاهايی(خاموشی) در مشهد اين حوزهها را رشد داد و اكنون در تمام كشور حوزههای علميه ويژه بانوان وجود دارد. بانو طاهايی جلسات زيادی را برگزار میكرد و حتی جلساتی را در يزد هم برگزار میكرد و بعضی موقعها به من میگفت كه بيا با هم به يزد برويم كه بنده نمیتوانستم و خودش میرفت و دوباره به اصفهان بر میگشت. بانو خاموشی خيلی برجسته و پاك بود؛ قرنها بايد كه تا از لطف حق پيدا شود/ بايزيدی در خراسان، يا اويسی در قرن.
بانو خاموشی هم از بانوانی بود كه ذاتاً پاك بود. امور شرعی و دينی با باطن انسان ارتباط دارد و با ظاهر انسان ارتباطی ندارد. كسی كه با اين استقامت و با اين سن و حال در اين راه استقامت كرد، با اين كار باطن خودش را نشان داد و الا خيلی از افراد هستند كه ممكن است به منظور ديگری به دنبال اينها باشند. دوستی بنده با بانو خاموشی قبل از انقلاب اسلامی بوده است.
وقتی به مشهد رفتم چون درباره حوزه شنيده بودم، رفتيم از نزديك حوزه را ديدم و با بانو خاموشی رفيق و آشنا شديم و بعد در زمان جنگ كه اصفهان بمباران میشد، چند ماه مشهد بودم و با بانو خاموشی ارتباط داشتم و در مكتب آنها تدريس میكردم و بعد دوباره به اصفهان برگشتم و دوباره مكتب فاطمه(س) را داير كردم. بانو خاموشی هم دوبار به اصفهان آمد و دوستی داشت كه پيش او میرفت و چند بار به حوزه ما آمد.
بانو مجتهده امين نيز كه مؤسس حوزه علميه بانوان بود، همتا نداشت. هزار نقد به بازار كائنات آرند/ يكی به سكهای صاحب عيار ما نرسد. زنی همانند بانو امين كه از هر جهت نمونه باشد كمتر پيدا میشود؛ هم مجتهد بود و هم عارف.
بانو مجتهده امين، بيست و سه جلد كتاب دارد، يعنی پانزده جلد تفسير قرآن و هشت جلد كتاب متنوع دارد، اگر كسی جستوجو كند يك كلام و قدم كج و ناراست در اين آثار راه ندارد و خدا خواسته كه چنين كسانی متولد شوند و رشد يابند و نشر را هم به او داده است. در قرآن آمده كه هر كس دانه خالصی بكارد، هر كدامش هفتاد و هفتصد هزار دانه میشود اين خلوص بانو امين است كه به هفتصد هزار دانه تبديل شده و اكنون مكتب فاطمه(س) گسترش يافته است.
اطلاع دارم كه در چين مكتب فاطمه(س) وجود دارد، برای اينكه بانوان را آورده بودند در قم تربيت كردند و بنده هم میرفتم به آنها درس میدادم و اين بانوان در بازگشت به چين اين مكتب را تأسيس كردند و در پاكستان نيز همين طور حوزههای بانوان وجود دارد.
بنده از 16 سالگی خدمت بانو امين رسيدم، بانو امين در سال 1361 در سن 97 سالگی از دنيا رفت و بنده از سال 1313 يا 1314 تا زمان وفاتش خدمت بانو بودم، در زمان شاهنشاهی ظلم و ستم و بیحجابی بود و ممكلت در دست كشورهای استعمارگر بود و خداوند ياری كرد كه مادر بنده با بانو امين رابطه داشت و خدمت بانو امين رسيدم و الحمدالله هنوز در اين راه هستم و هرچه دارم از ايشان دارم و هر چه گفتند برای من خيلی غنيمت بود. بنده پيش بانو امين مقدمات حوزوی را خواندم و بعد در منزل معلم گرفتم و اسرارالحكم سبزواری را شروع كردم و بعد در رشته حكمت و فلسفه بيشتر كار كردم، البته چهار نفر معلم داشتم و در فلسفه و آثار ملاصدرا بيشتر كار كردم. شش كتاب هم نوشتم.
بانو امين كتاب اربعينالهاشمية را به زبان عربی دارد كه چهل حديث است كه اين كتاب را به فارسی ترجمه كردم و بعد هم يك كتاب با عنوان زن مظهر خلاقيت الله نوشتم، همچنين كتاب ديگر در مورد حضرت زهرا(س) با عنوان عشق ذویالقربی نوشتم. كتابی در مورد حضرت علی(ع) با عنوان نسيم ولايت نوشتم، يك قسمتی از اسرارآلايات ملاصدرا را ترجمه كردم. يك كتاب هم در مورد زندگی بانو امين نوشتم. كتاب سفرنامهای نيز نوشتم كه شرح زندگی بنده است.
بانو امين كه مكتب فاطمه(س) را تأسيس كرد، به مدت 30 سال مسئول اين مكتب بودم و بانوانی كه از اين مكتب استقبال كرده بودند را مورد حمايت قرار داديم. بانوانی كه در اين مكتب تحصيل كردند، بعضیها ازدواج كردند، بعضی هم وارد دانشگاه شدند، بعضیها به حوزه اميرالمؤمنين(ع) نزد آيتالله سيدكمال فقيهايمانی رفتند و آنجا ادامه تحصيل دادند. اين مكتب در سال 1345 افتتاح شد و بنده از مديريت آن در سال 1371 به علت بيماری قلبی كنارهگيری كردم و اكنون مديريت آن بر عهده بانوی ديگری است.
با توجه به مشغوليت بالای بانوان با اين وصف چند نفر قريب به اجتهاد در آنجا هستند و به حمايت آيتالله فقيه ايمانی درس خارج میخوانند. اينهايی كه عرض كردم راه و كارم بوده است و در اين مدت چند سالی كه در خانه بودم هفتهای يك جلسه دارم و اين كتابها را نوشتم و اميد دارم با عقل و ايمان كامل و بدن سالم از اين دنيا بروم.
در آن زمان كه در مدارس بايد دخترها بیحجاب وارد مدارس میشدند و معلمها هم مرد بودند، بانوانی كه اهل ايمان بودند و راضی نبودند دخترهای خود را به مدرسه بفرستند از بانو امين خواستند كه به جای حوزه، دبيرستان دخترانه باز كند، وقتی بانو مجتهده امين خواست اجازه دبيرستان را از وزارت كشور بگيرد، اجازه تبليغ اسلامی را هم گرفت نه به اين شكل كه ما بنا كرديم، فقط بنا بود كه قرآن و رساله تدريس شود، اما وقتی شروع كرديم به سه زبان انگليسی، عربی و فارسی دروس تدريس میشد.
دخترهايی كه وارد دبيرستان شده بودند از كلاس پنجم آمده بودند و ادبيات فارسیشان ضعيف بود، انگليسی را هم بعداً از چند سال به آنها تدريس میكرديم، تدريس عربی كه هم مقصود اصلی ما بود. درسهای جنبی تدريس قرآن، اخلاق و ... بود كه خود بانو مجتهده امين بيان میكردند، اما اينها را مخفيانه میگفتيم برنامهای كه به وزارت فرهنگ اعلام میكرديم فقط قرآن بود، الحمدالله خداوند رشد و توسعه به اين كار داد و وقتی انقلاب شد اين نگرش به وجود آمد كه مدرسه دينی و غير دينی نداريم و همه مدارس دينی هستند. بانو امين دبيرستان را به وزارت فرهنگ بخشيد و بخش حوزوی را گسترش داد. در زمان جنگ مكتب فاطمه(س) بمباران شد و بعد به مشهد رفتم و بعد از چند ماه برگشتم.
در آن زمان 40 تا 60 نفری در كلاسهای درس شركت داشتند، اما در جلسات عمومی حدود 100 نفر شركت میكردند. مكتب داير بود و خوشحالی من اين است كه اكنون در همه كشور از اين مدارس وجود دارد، قبل از برپايی اين مكتب در منزل خودم شاگردانی داشتم كه پرورش پيدا كرده بودند و میتوانستند درس بدهند، از اين افراد استفاده كرديم و مكتب را گسترش داديم.
من بيشتر قرآن و اصول عقايد درس میدادم، معتقدم اگر مردم عقايدشان درست شود اعمالشان هم درست میشود، اگر عقايد درست نباشد اين كارها نتيجهای ندارد. پس بايد مردم دنبال همان درس تحقيق كه بانو مجتهده امين به من داده بود، بروند و من نيز خداشناسی و نفسشناسی را تدريس كردم، اسفار و ... را نزد آقای «اشنی» خواندم، اگر شاگردان میخواستند به درجه اجتهاد برسند، بايد در ادبيات، فقه و اصول رشد میيافتند كه اساتيد مختلف میآمدند و ما هم در خدمت آنها بوديم، از بس مشاغل و كار سنگين شد و بنده هم تنها بودم و بانو امين را از دست داده بودم و 10 سال بعد از بانو امين مكتب را اداره كردم، اما بعد از آن تاب تحمل را نداشتم، پزشكان گفتند بايد قلبت را عمل كنی، اما قبول نكردم و به منزل آمدم و استراحت كردم.
ادامه دارد...