9 آذر؛ سالروز درگذشت «عبدالباسط » ستاره‌ آسمان تلاوت قرآن
کد خبر: 2231664
تاریخ انتشار : ۰۹ آذر ۱۳۹۰ - ۰۸:۵۳

9 آذر؛ سالروز درگذشت «عبدالباسط » ستاره‌ آسمان تلاوت قرآن

گروه فعاليت‌های قرآنی: «عبدالباسط» چنان با قرآن عجين شده بود كه هرگاه يادی از او می‌شود ناخودآگاه صوت زيبا و ترنم دل‌نشين آيه‌های نور را به ذهن تداعی می‌كند، امروز نهم آذرماه، سالروز درگذشت اين استاد بزرگ فن تلاوت قرآن كريم است.

«عبدالباسط محمد عبدالصمد» نامی است كه برای هر مسلمان در سراسر جهان و به ويژه برای هر ايرانی آشنا و پرآوازه است، شنيدن نغمه زيبای او چنان می‌كرد كه صدها نفر از مسيحيان و پيروان ساير اديان را به اسلام كشاند و خيلی‌ها را هم با قرآن آشتی داد.
صدای عبدالباسط بر طبق حديث مشهور كه می‌گويد: «هر چيزی زينتی دارد و زينت قرآن صدای زيباست» به طور حقيقی زينت قرآن است، اين صوت سحرانگيز موهبتی آسمانی بوده كه خداوند به اين بنده صالح خود ارزانی داشته و همين امر او را از ساير قاريان متمايز كرده است، طراوت، زنده بودن، زيبايی، گرمی و برخورداری از حس و حال معنوی از ويژگی‌های صوت اين استاد بزرگ است.
تلاوت‌های ماندگار استاد هر يك چراغ پرفروغی است كه تلألو آن دل‌های زنگار گرفته و غفلت زده را طراوتی دوباره می‌بخشد و در ميان آن‌ها، تلاوت سوره «حشر» او ميراثی جاودانه گشته است.
اگرچه قاريان مشهور ديگر قرآن نيز از صدای دلنشين و جذابی برخور دارند و محبوبيتی فراوان در ميان مسلمانان به دست آورده‌اند اما به جرأت و بی‌هيچ اغراقی می‌توان ادعا كرد كه عبدالباسط سرآمد همه قاريانی است كه تاكنون با صدای خوش به تلاوت پرداخته‌اند.
استاد «عبدالباسط محمد عبدالصمد» در سال 1927 در روستاى «المراعزه» از توابع شهر اَرمنت در استان قنا در جنوب مصر متولد شد، او در مكانى پاك كه مردم آن طبق امر قرآن كريم به حفظ و تجويد اهتمام داشتند متولد شد، جدّ او استاد عبدالصمد از مردان با تقوا و از حافظان قرآن به شمار می‌رفت كه از نظر حفظ قرآن كريم، تجويد و احكام آن مردى متمكّن بود و پدر بزرگِ مادرى او عارف بزرگ، «جليل ابو داود» صاحب مقام مشهور و معروف در شهر ارمنت است. (1)
پدرش استاد «عبدالصمد» يكى از مدرسان حفظ و تجويد قرآن كريم بود، دو برادر او «محمود» و «عبدالحميد» در مكتب (آموزشگاه) قرآن را حفظ مى‌كردند و برادر كوچك آن‌ها عبدالباسط هم در سن شش سالگى به آن‌ها ملحق شد.
اين كودك با استعداد به مكتب استاد «امير» در ارمنت ملحق شد و استاد به بهترين وجه از او استقبال كرد چرا كه آثار مهارت‌هاى قرآنى را با شنيدنِ تلاوت قرآن او در شب و روز و صبح و شام براى او ديده بود.
استاد او خيلی از امتيازات و استعدادها را در شاگرد مستعدش مى‌ديد كه او را از سايرين متمايز می‌كرد، مانند سرعت فراگيرى، هوش و ولع شديد در تبعيت از استاد و دقت در خوب ادا كردن مخارج الفاظ و وقف و ابتداء و صوت زيبایى كه گوش‌ها را با شنيدن و يا گوش دادن به آن مى‌نواخت.
استاد عبدالباسط در مصاحبه‌هايی كه با وی درباره زندگانی خود در سايه‌سار قرآن شده، می‌گويد: 10 ساله بودم كه حفظ قرآن كريم را در خلال اين مدت به پايان بردم و آيات ملكوتی قرآن مانند نهرى روان از زبانم جارى مى‌شد، پدرم كارمندى در وزارت نقل و انتقال و پدر بزرگم از علما بود، من از آن‌ها راهنمایى خواستم كه قرائت‌ها را چگونه فرا گيرم و آن‌ها مرا به شهر طنطا در شمال مصر راهنمائى كردند تا به دست استاد «محمد سليم» علوم قرآن و قرائات را فرا بگيرم.
اما مسافت ميان ارمنت كه يكى از شهرهاى جنوب مصر است تا طنطا در شمال بسيار دور بود ولى موضوع، موضوع آينده و برنامه‌ريزى براى آن بود، بر اين مبنا بود كه براى سفر آماده شدم اما يك روز مانده به رفتنم به سوى طنطا از آمدن استاد «محمد سليم» به ارمنت مطلع شديم، او آمده بود تا كلاسى براى آموزش قرائات در مدرسه دينى ارمنت برپا كند، اهالى ارمنت استقبال شايسته‌اى از او كردند و پيرامونش حلقه زدند چرا كه آن‌ها مى‌دانستند اين مرد كيست و قدرت او در علم و قرآن را مى‌دانستند و گویى قضا و قدر او را در زمان مناسب به سوى ما روانه كرده بود.(2)
عبدالباسط ادامه می‌دهد: اهل بلاد گروهى را با عنوان (اصفون المطاعنه) براى حفظ قرآن تشكيل دادند، بنابراين استاد علوم قرآن و قرائات را آموزش مى‌داد و قرآن كريم را تحفيظ مى‌كرد، من به آن‌جا رفته و قرآن را نزد او دوباره مرور كردم و متن شاطبيه كه متنى مخصوص به علم قرائات هفت‌گانه است را حفظ كردم.(3)
پس از اين‌كه استاد عبدالباسط به سن 12 سالگى رسيد از هر شهر و روستا در استان قنا و به طور خصوصی از جانب گروه «اصفون المطاعنه» به كمك استاد سليم كه از عبدالباسط به هر جا كه مى‌رفت تعريف می‌كرد، دعوت‌هایى به سوى او روانه شد، چراكه گواهى استاد سليم نقطه اطمينان همه مردم بود.
استاد عبدالباسط در سال 1950 به زيارت آل بيت رسول الله(ص) و عترت طاهرينش رفت، آن‌چه باعث اين امر شد محفلى بود كه به مناسبت ولادت حضرت زينب كبرى(س) برپا شده بود، بانيان اين محفل جمعى از بزرگان و مشاهير قاريان مانند استاد «عبدالفتاح الشعشاعى»، استاد «مصطفى اسماعيل»، استاد «عبدالعظيم زاهر» و استاد «ابوالعينين شُعيشَع» و غير آن‌ها از نخستين قرّاء راديو بودند.
پس از گذشت نيمى از شب و در حالى كه مسجد زينبيه از گروه انبوه محبين آل‌البيت(ع) كه از هر نقطه آمده بودند موج مى‌زد، يكی از نزديكان عبدالباسط از مسئولان مجلس اجازه خواست تا اين جوان با استعداد 10 دقيقه‌اى را به تلاوت بپردازد، او اجازه داد و قارى جوان تلاوت خود را از سوره «احزاب» در ميان جمعيتى با اين كثرت شروع كرد.
سكوت همه جاى مسجد را فرا گرفت و همه ديده‌ها به اين قارى كوچك جلب شد كه با جرأت در جايگاه قاريان بزرگ نشسته است، اما سكوت دقايقى بيش طول نكشيد و تبديل به فريادهایى شد كه مسجد را مى‌لرزاند، (الله اكبر)، (ربنا يفتح عليك)، اين‌ها فريادهايی بود كه به طور مستقيم از دل حاضران در آن مجلس برمی‌خواست و تلاوت قاری جوان به جای ۱۰ دقيقه قرائت، به يك ساعت و نيم ادامه پيدا كرد، حاضران تصور مى‌كردند كه ستون‌ها و ديوارهاى مسجد هم با آن‌ها هم صدا شده‌اند، گویى كه صداى سنگ‌ها را مى‌شنيدند كه تسبيح مى‌گفتند و با آن‌ها هم صدا شده‌اند.
با پايان يافتن سال 1951 استاد «ضباع» از عبدالباسط خواست تا براى قرائت در راديو اقدام كند ولى عبدالباسط با توجه به ارتباطش با مردم صعيد و نيز به جهت اينكه راديو يك برنامه خاص و منظمى را مى‌طلبيد مايل بود كه اين قضيه را به آينده واگذار كند امّا از آن‌جا كه خواست و برنامه‌هاى الهى مافوق همه اراده‌ها و برنامه‌ها است استاد «ضباع» نوارى را كه عبدالباسط در روز ولادت زينب كبرى(س) خوانده بود و بسيار هم اعجاب برانگيز بود به هيئت داوران راديو داد و همگان از ادای قوى و صوت عالى او تعجب كردند و اين مقدمه‌ای شد برای ورود عبدالباسط به راديو قرآن.(4)
به هر روی در سال 1951 عبدالباسط به راديو راه يافت تا يكى از ستارگان درخشنده در آسمان تلاوت باشد، پس از به دست آوردن اين شهرت در طول چند ماه، عبدالباسط ناچار بود كه سر پناهى در قاهره برپا كند و همراه با خانواده‌اش كه آن‌ها را از صعيد منتقل كرده بود در جوار فرزند رسول خدا زينب(س) اقامت كند، بانویى كه مسبب شهرت و ملحق شدنش به راديو شده بود و به قول ميليون‌ها نفر از مردم او را چون موهبتى به اسلام و مسلمانان هديه كرده بود.
با ملحق شدن عبدالباسط به راديو اقبال مردم براى خريد گيرنده‌هاى راديویى زياد شد و در اكثر خانه‌ها گسترش يافت و هر كس در يك روستا يا يك منطقه راديویى داشت، صداى آن را بلند مى‌كرد تا همسايگان هم صداى او را بشنوند.(5)
از سال 1952 در ماه مبارك رمضان و يا غير رمضان مسافرت‌هاى او به دورترين نقاط عالم شروع شد، حتى بعضى از دعوت‌هایى كه از او مى‌شد به مناسبت برگزارى يك محفل نبود بلكه از او دعوت مى‌شد تا در آن كشور حضور داشته باشد و هنگامى كه سؤال مى‌شد به چه مناسبتى از استاد دعوت كرده‌ايد؟ مى‌گفتند: كه محفل به خاطر اين استاد برگزار شده است چرا كه هنگامى كه استاد در يك محفلى حضور دارد فضائى از سُرور و شادى در آن مكان حاكم می‌شود.
اين قضيه از استقبال كشورهاى مختلف جهان از او در چهار چوب استقبال‌هاى رسمى و دولتى و يا مردمى معلوم مى‌شود، رئيس جمهور كشور پاكستان در فرودگاه به استقبال او آمد، او را ملاقات كرده و با او مصافحه كرد، در جاكارتا كشور اندونزى در بزرگترين مساجد آن‌جا به تلاوت قرآن كريم پرداخت در حالى كه هر گوشه مسجد از حاضران پر شده بود و جمعيت با مسافت يك كيلومتر مربع به خارج مسجد كشيده شده بود و در ميدانِ مقابل مسجد بيش از 250 هزار مسلمان تا صبح در حالى كه سرپا ايستاده بودند به صداى او گوش مى‌داند.
از ميان كشورهائى كه عبدالباسط به آن‌جا سفر كرد هند است، وی همچنين به كشور‌های عربی زيادی نيز مسافرت كرد، از مشهورترين مساجدى كه در آن به تلاوت پرداخته است، مسجدالحرام در مكه، مسجد نبوى(ص) در مدينه منوره، مسجد الاقصى در قدس، مسجد ابراهيمى(ع) در فلسطين و مسجد اموى در دمشق و مساجد مشهور آسيا، آفريقا، ايالات متحده، فرانسه، لندن، هند و اكثر كشورهاى جهان بوده است، هيچ روزنامه رسمى و يا غير رسمى از عكس و نوشته‌هایى كه بر اسطوره بودن او دلالت دارد و مستحق تقدير و احترام است، خالى نيست.
سرانجام بيماری قند در او شدت گرفت، اما او با تناول غذاها و نوشيدنى‌هاى مختلف با اين بيمارى به مبارزه مى‌پرداخت، ولى با اضافه شدن التهاب كبدى، ديگر توان مقاومت در برابر اين دو بيماری را نداشت، او را به بيمارستان دكتر «بدران» در جيزه بردند، دكترها به او توصيه كردند كه براى معالجه به لندن برود، او به آن‌جا رفت اما پس از اقامت يك هفته‌اى در آن‌جا از پسرش «طارق عبدالباسط عبدالصمد» كه همراه او بود خواست كه او را به مصر برگرداند و گویى كه احساس كرده بود روزگار عمر سپرى شده است و وقت لقای خداوند نزديك شده و براستى زندگى جز ساعتى نيست كه به زودى مى‌گذرد.
روز وفات او به مَثابه صاعقه‌اى بود كه بر قلب‌های ميليون‌ها مسلمان در هر مكانى از دنيا وارد آمد، هزاران نفر از دوستداران صدا و شخصيت او جنازه‌اش را تشييع كردند، در اين تشييع سفيران همه كشورهاى جهان به نيابت مردمشان حضور داشتند و چون عبدالباسط سبب پيوند و علاقه در بين بسيارى از مردم در كشورهاى مختلف بود روز 30 فوريه در هر سال روز تكريم از اين قارى بزرگ اعلام شد تا مسلمانان روز 30/11/1988 را در ياد داشته باشند؛(6) روزى كه او از ميان ما رفت و از زندگى اين دنيا به زندگى جاودانى پيوست. روحش شاد و يادش گرامی باد.
منابع:
1 ــ (1)، (2)، (3) ترجمه از سايت www.abdalbasit.com
2 ــ (4)، (5) ترجمه از سايت www.qquran.com
3 ــ (6) ترجمه از سايت www.islam.maktoob.com
captcha