به گزارش خبرنگار ایکنا؛ در راستای پرونده «ضرورت نقد ترجمههای قرآن» گفتوگویی با حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا صفوی، مترجم قرآن انجام شده که به نقاط ضعف و قوت ترجمهها و نظریهپردازی در این زمینه اشاره شده است. در ادامه با مشروح این گفتوگو همراه شوید.
-ترجمههایی که طی دو دهه اخیر به چاپ رسیدهاند را چطور ارزیابی میکنید؟ ضعف و قوت آنها در چیست؟
ترجمه در سالهای اخیر نسبت به قبل ارتقای بسیاری داشته است و این ارتقا از جهت اتقان و صحت آن و تاحدودی رسایی ترجمه بوده است و روند خوبی را طی کردهاند و میتوان آنها را قابل قبول دانست. البته ما عمده ترجمهها را عنوان میکنیم نه همه آنها. یعنی ترجمههای شاخص که جامعه نیز آنها را میشناسند. همچنین از نظر متن ترجمه نیز بسیار خوب هستند و باید نسبت به زحماتی که در این راستا کشیده شده، قدردانی کرد. از سوی دیگر حدود دو دهه است که نقد ترجمهها هم آغاز شده و این موضوع کمک شایانی به ارتقای ترجمهها کرده است، دیدگاههای مختلفی که در این زمینه وجود دارد و مقالات متعددی در مجلات و نشریهها عرضه شده که کمک قابل توجهی به آنها کرده است تا نقاط ضعف و قوت آنها بیش از پیش روشن شود.
-در مورد ضعف ترجمهها چطور؟
به نظر میرسد، هدف ترجمهها عمدی یا سهوی، قدری کمتر مورد توجه است، این موضوع را باید در نظر داشت که هدف از ترجمه این است که مطالب و مفاهیم قرآن به مخاطبان انتقال داده شود و در این راستا خلأهایی وجود دارد که باید رفع شود و ترجمهها باید به سمتی حرکت کنند که مورد توجه مخاطبان قرار گیرند تا آنها بتوانند با ترجمهها ارتباط برقرار کنند.
-نظریهپردازی در این زمینه را چه اندازه مؤثر میدانید؟ آیا اصلاً ما در حوزه ترجمه نظریهپردازی داریم؟
این مسئله مهم و کلیدی است، یکی از نظریههای مهم و زیربنایی این است که آیا قرآن ترجمهپذیر هست یا نه. اگر کسی با دلایل خود معتقد باشد که قرآن متنی ترجمهناپذیر است، نمیتوان در این راستا اقدام کرد و در کل، ترجمه برچیده میشود. گرچه این موضوع بحث سادهای نیست و مسلم است که بخشی از قرآن ترجمهپذیر نیست. اگر ما ترجمه را به دو بخش ترجمه جایگزین و غیرجایگزین تقسیمبندی کنیم، به این معنی که ترجمه جایگزین یعنی اینکه کسی میخواهد مثلاً نماز بخواند، سوره حمد را فارسی، انگلیسی و یا به هر زبان دیگری بخواند، در واقع ترجمه را جایگزین قرآن کرده است و یا در خواص آیات عنوان شده که بخشی از آیه خوانده شود و فرد بگوید که من میخواهم ترجمه آنها را بخوانم، این درست نیست و موافقان این نظریه یا نیستند و یا بسیار اندکاند.
اگر فرض را بر این بگیریم که قرآن متنی ترجمهپذیر است، باز این بحث پیش میآید که آیا میتوان همه آیات را ترجمه کرد یا نه، ما ناگزیریم که عنوان کنیم بخشهایی از آن ترجمهپذیر است، استعارات، کنایهها، ضرب المثلها، اشارات و برخی واژهها و لغات مانند الرحمن نیز ترجمهپذیر نیستند و به همین دلیل است که برخی این واژه را ترجمه نکردهاند. از این رو ممکن است به این نظر نیز برسیم که در کلیت ترجمهپذیر است اما برخی بخشها ترجمهناپذیر است و اینکه این بخشها چگونه ترجمه شود نیز بحث دیگری است. این موضوع در بحث جواز ترجمه قرآن نیز مطرح است، اینکه آیا ترجمه روا است یا نه و ما حکم شرعی داریم که این متن را که گفتههای خداوند است، ترجمه کنیم؟ باز این موضوع بحث فقهی است و البته کلیدی، که مباحث زیادی پیرامون آن مطرح میشود.
-به نظر شما دو دهه اخیر مترجمان خود نظریهپرداز بودند یا از نظریه خاصی تأثیر پذیرفتهاند؟
در این زمینه چندان اطلاع خاصی ندارم که مترجم چه کرده است، اما پینوشتی دارند که ویژگیهای ترجمه و مبانی آن را بیان میکنند. برخی از مترجمان در حد اجتهاد هستند و آنها خود نظریهپردازند، اما قشر متوسط به نظر میرسد بر فرض امکان ترجمه، دست به این کار زدهاند و در واقع تأثیرپذیر بودهاند.
-استقلال در ترجمه چه اندازه در ترجمهها دیده میشود، برخی از منتقدان عنوان میکنند که ترجمههایی از قرآن وجود دارد که میتوان آنها را بازنویسی ترجمههای گذشته دانست؟
تعداد ترجمهها و مترجمان زیاد است و نمیتوان به طور کلی در مورد همه آنها اظهار نظر کرد. هر مترجمی ولو اینکه رتبه علمی بالایی داشته باشد، غیرممکن است که متأثر از گذشتهها نباشد. یعنی نصف راه را دیگران رفتهاند و نمیتوان گفت که همه علومی که ترجمه نیاز دارد، این فرد دارد و صاحبنظر است و اگر بخواهد فردی بدون نگاه به ترجمه دیگران، ترجمه کند کار خود را بسیار مشکل کرده است. اگر عاقلانه بخواهد ترجمهای را بنویسد ناگزیر از مراجعه به ترجمههای گذشته است، یعنی از ترجمههای گذشته متأثر است. به عنوان مثال وقتی دنبال معادلی برای واژهای میگردد، چند تا معادل به ذهنش میرسد و اگر ترجمههای دیگر را نیز ببیند ممکن است معادلهای بهتری را بیابد، پس آن معادل را انتخاب میکند. از این رو هر ترجمهای اگر بخواهد به خوبی انجام شود، باید به ترجمههای دیگر نیز مراجعه کند. همچنین ممکن است در یک ترجمه فرد به برخی نکات توجه نداشته باشد، در حالی که با مراجعه به ترجمه دیگر متوجه آن نکات میشود و این باعث بالندهتر شدن ترجمه اخیر خواهد شد.
از میان ترجمههای معروف، به عنوان مثال ترجمه سیدعلی موسوی گرمارودی مستقل است و پیداست که گرچه از ترجمههای دیگران استفاده کرده، اما صاحبنظر بوده است و این گونه نیست که بگوییم ترجمه دیگری را بازنویسی کرده است و یا ترجمه مرحوم مجتبوی، استادولی، مرحوم آیت الله مشکینی و ... نیز به این صورت نبوده است و ترجمههای مستقلی را ارائه کردهاند. اما متأسفانه فردی را سراغ دارم که عنوان میکرد که 7، 8 ترجمه را مقابل خودم قرار دادم و هر کدام که بهتر بود انتخاب و بازنویسی کردم. این کار خوبی نیست که فرد، در ترجمه صاحبنظر نباشد و موانع ترجمه را نداند، علوم پیشنیاز ترجمه را نداشته باشد و بخواهد یک ترجمه را بازنویسی کند. البته گاهی هم میشود که این کار موجه باشد، به این معنی که ممکن است کسی مترجم دقیقی نباشد، اما این تخصص را دارد که یک متن را به زبان کودک و یا همه فهم گرداند، این کار خالی از اشکال است و این هنر را دارد که ترجمه را به شکل خاصی تبدیل کند و این مشکلی ندارد اما اگر قرار بر کم و زیاد کردن یک متن و جا به جا کردن واژهها و جملات است، شایسته یک مترجم قرآن نیست.
-در حوزه ترجمه چه راهکاری برای بهتر شدن ترجمهها پیشنهاد میکنید؟
به نظر میرسد باید مجموعه منسجمی برای نظارت بر ترجمه وجود داشته باشد. به دلایل مختلف مادی یا معنوی کسانی که خواهان ارائه ترجمه قرآن هستند، زیاد هستند و اغلب آنها تخصص و یا شایستگی لازم را ندارند و یا این ویژگیها کمتر است. از این رو سازمانهایی که باید صلاحیت این ترجمه و مترجم را تشخیص دهند، باید به همگان اعلام کنند که قبل از انجام ترجمه، نکات مهمی را مورد توجه قرار دهند که جای خالی این موضوع وجود دارد و باید فکری در رابطه با آن انجام شود.
-سخن آخر؟
نکته مهم دیگر اینکه ما هدف ترجمه را فراموش کردهایم، مردم باید با این ترجمهها ارتباط برقرار کنند، در حالی که این ارتباط ضعیف است و به نظرم ترجمههای موجود با وجود متین بودن این هدف را تأمین نمیکنند و باید به سمت ترجمه مبسوط رفت.
-منظورتان از ترجمه مبسوط چیست؟
وقتی مخاطب ترجمهای را میخواند، ارتباط آیات را متوجه نمیشود و ارتباط آیات با یکدیگر در ترجمهها انعکاس نمییابد و مترجمان باید به آن توجه کنند و این در ترجمه مبسوط میتواند تأمین شود. به عنوان مثال در تفسیر، ارتباط یک جمله با جملات قبل از آن در یک آیه مشخص میشود، اما در ترجمه نه، و یا در عبارت «یا ایها الذین آمنوا ...»، مشخص نیست ایمان به چه کسی، ایمان به خدا، ایمان به آخرت، و ... چرا که ایمان به هر مقصدی میتواند باشد، اما در ترجمه آیه به آن توجهی نشده است، از این رو در ترجمه باید محذوفات و قرائن درونی آیات در ترجمه بیاید.
گفتوگو از سمیه قربانی
انتهای پیام