علم مرده و علم زنده
کد خبر: 3864403
تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱۳۹۸ - ۰۹:۴۷
حکمت‌های امیر / برداشت ۱۰۵

علم مرده و علم زنده

گروه معارف ــ علم، نیازمند به کارگرفته شدن است، «شکر» می‌خواهد، وقتی آن را استفاده نکنی، عملاً خود را به نادانی زده‌ای و به دست خود بر چشم‌ها و گوش‌های خود قفل زده‌ای.

شکر علم؛ مقدمه جهل‌زدایی

در حکمت شماره 105 نهج‌البلاغه امام علی(ع) آمده است: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لَا يَنْفَعُهُ؛ چه بسا دانشمندى كه جهلش او را از پاى در آرد و دانش او همراهش باشد اما سودى به حال او نداشته باشد».

مطابق این سخن، آنچه آن عالِم را می‌کشد، جهل اوست و علم همراه او هست، اما به دردش نمی‌‎خورد و نجاتش نمی‌دهد. حال یا آن علم درحوزه‌ای که کشته می‌شود نیست و جهل او و علمش در دو حوزه مختلف‌اند (که چندان ضرورتی به بیان نداشت و واضح و بدیهی است؛ لذا نمی‌تواند منظور امام بوده باشد) یا این که منظور این است که علم او در همان حوزه‌ای که قتل او رخ داده بوده، اما نتوانسته است از کشته شدن او جلوگیری کند. مثل اینکه آن علم اصلاً حضور نداشته است. یا بهتر است این‌طور بگوییم که وجود داشته و همراه او نیز بوده، اما کمکی نرسانده و در موقعیت مذکور حاضر نشده و موثر نیفتاده است. علم غیر موثر، علم موجود اما غایب و نه حاضر و در صحنه، علم غیر فعال و مرده و نه فعال و زنده.

اکنون سؤال این می‌شود که چرا؟ چه وقت علم ما سودمندی و کارکردش را از دست می‌دهد؟ و حضور و کارکردش از بین می‌رود و ما جسد مرده آن را حمل می‌کنیم؟ ویژگی‌های علم زنده چیست و علائم بالینی علم مرده چیست؟ (منظور از علم مرده، علم تاریخ گذشته و منقضی شده و ابطال یافته نیست منظور علمی است که هرچند درست و به روز است اما علائم حیاطی‌ای از آن درنزد فرد صاحب آن مشاهده نمی‌شود، مثلا فرد از مضرات مصرف چیزی مطلع است، اما باز هم از آن استفاده می‌کند و خود را به سمت نابودی می‌برد یا علائم خطر را در راه می‌بیند، اما رعایت‌شان نمی‌کند و به سمت پرتگاه می‌رود).

سؤال بعدی بر می‌گردد به واژه «قتل»؛ فضا و بستری که این واژگان علم و جهل و نفع و سودمندی در آن به کار رفته‌اند با موضوع قتل و کشته شدن همراه شده؛ به نظرمی‌رسد فضای همراه واژه قتل، در تعریف سایر واژگان این سخن و بستر اجتماعی همراه این مفاهیم نقش اساسی دارد و اگر این بستر و زمینه اجتماعی که این واژگان در دل آن روییده‌اند و در ضمیر و وجدان تاریخی مخاطبان او وجود داشته است را به درستی در نظر نیاوریم، نخواهیم توانست به درستی به منظور این کلام علی(ع) برسیم.

علم نیازمند به کارگرفته شدن است، «شکر» می‌خواهد، وقتی آن را استفاده نکنی، عملا خود را به نادانی زده‌ای و لذا گویی خود به دست خود بر چشم‌ها و گوش‌های خود قفل زده‌ای. «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(6-7 بقره).این قفل‌ها و بسته شدن راههای ادراک، نتیجه «کفر»ورزی به دانسته‌هاست. علم نیازمند شکر است، ما با شکر و به کارگیری درست دانسته‌های‌مان، آنها را در ساحت داد و ستد با واقعیات و تجربیات قرار می‌‎دهیم و به آنها امکان زاد و ولد و تولید مثل وفزونی و رشد، امکان زندگی و حضور و تاثیر می‌دهیم؛ سره‌ها از ناسره‌ها تفکیک و غربال می‌شوند، شکر(به کار گیری) و بلا(آزمون و تجربه) و تمحیص(غربال گری و جداسازی سره از ناسره)، معرفت‌های ما را بسط می‌دهند همچنان که «کفر و تسویف و عدم تمیز» به قبض آن می‌انجامند. قبض و بسط معرفت‌های ما بیش از همه ناشی از همین عوامل است. افرادی که دارای اطلاعات یکسان‌اند باز هم معرفت‌هایشان یکسان نیست و این فقط به محدوده اطلاعات آنها باز نمی‌گردد، بلکه به میزان کار با آن معرفت‌ها و و به میزان تجربیات‌شان و سنجش‌ها و غربال کردن‌هایشان نیز باز می‌گردد. اینجاست که با شکر و بلا تمحیص، آگاهی‌های علمی، فرد را به حوزه (علم- آگاهی) می‌برد و علم در او حاضر و زنده می‌شود و فعال می‌گردد و تاثیر می‌گذارد؛ چیزی شبیه فرایند نصب شدن علم در وجود انسان رخ می‌دهد، (نصب در مقابل کپی) در فرایند نصب اطلاعات و فایل‌های اجرایی در محل و موقعیت‌های مورد نظر قرار می‌یابند و تغییرات لازم را به‌وجود می‌آورند تا برای اجرا شدن آماده شوند، اما در فرایند کپی کردن هیچ تغییری رخ نمی‌دهد و اطلاعات صرفاً در جایی چه بسا غیر مرتبط، فقط ظبط می‌شوند، لذا آن اطلاعات و فایل اساسا اجرا نمی‌شود و کمکی به فرد نمی‌رساند.

چنین علمی تفاوتی با جهل نخواهد داشت. در مفهوم جهل نیزگروهی آن را در مقابل علم گرفته‌اند و عدم علم را مساوی جهل دانسته‌اند. اما برخی نیز آن را در مقابل عقل بیان کرده‌اند. ایزوتسو، اما «جهل» را مخالف «حلم» دانسته است و چنین آورده که نوع رفتار اعراب پیش از اسلام چنان بوده است که بر خویش تسلطی نداشته اند و با اندک تحریکی بر انگیخته شده و بی آنکه به پیامد عمل خود بیاندیشند، عکس‌العمل‌های تند انجام می‌داده‌اند و این ویژگی آنان، به عنوان جهل شناخته می‌شده است و حلم حالتی بوده که بر این جهل مهار می‌زده و آن را خاموش می‌کرده است. لذا او فرهنگ واژگانی جهل در نزد مخاطبین قرآن را چیزی در مقابل حلم بیان می‌کند البته همین ویژگی در صورت استمرار و تبدیل به ملکه راه عقلانیت و تفکر را نیز خواهد بست و به مفهوم عدم علم و نا آگاهی نیز راه پیدا خواهد کرد. به عقیده ایزوتسو، تقابل جهل و حلم در ارتباط انسان با انسان ویزگی عرب جاهلی بوده که پس از اسلام این رابطه افقی به رابطه عمودی انسان با خدا نیز سرایت کرده و جهل به عناد و کفر انجامیده است. در هر صورت فضای قتل و کشتن ارتباط وثیقی با این مفهوم از جهل خواهد یافت. بی‌تحملی و تحریک سریع و اقدام نسنجیده و عصبانیت کور اینها، راه هر علم و آگاهی موجود را سد می‌کنند و فرد را به مهلکه مرگ می‌کشانند، علمی که با وجود این حالت جهل و عصبیت تند از کارکرد خواهد ایستاد؛ علمی که مسیر نصبش در وجود انسان طی نشده چگونه در مقابل چنین جریان تند و ویرانگری توانایی ایستادن دارد؟ جهلی که امروز هم هنوز امت محمد(ص) گرفتار آن است.

یادداشت از داریوش اسماعیلی؛ معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان

انتهای پیام
captcha