شادکامی و رضایتمندی از زندگی، دغدغه مشترک انسانهاست و همه برای رسیدن به شادکامی و احساس رضایت از زندگی، تلاشها و فعالیتهای زیادی انجام میدهند که در دو دسته تلاشهای مادی و معنوی موضوعیت پیدا میکند. در این میان ادیان مدعی هستند که میتوانند پیروان خود را به شادکامی و رضایتمندی از زندگی رهنمون سازند، اما براساس چه نوع خوانش و قرائتی از دین و مفروضات ذهنی باید پیش رفت تا به این مرحله از رضایتمندی رسید.
خبرنگار ایکنا اصفهان، در همین رابطه گفتوگویی با علی صاحبی، روانشناس، مدرس و پژوهشگر دانشگاه سیدنی استرالیا، داشته است. علی صاحبی در سال ۱۳۴۳ در گرگان متولد شد. وی دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در دانشگاه تهران گذراند و در سال ۱۳۷۵ در رشته روانشناسی بالینی از دانشگاه نیوساوت ولزِ سیدنی درجه دکتری گرفت و در ۱۳۷۷ موفق به دریافت درجه فوق دکترا در اختلالات وسواس از کلینیک اختلالات اضطرابی دانشگاه سیدنی شد. از این استاد برجسته تاکنون بیش از ۴۰ عنوان کتاب و دهها مقاله علمی ـ پژوهشی منتشر شده است. علی صاحبی حدود ۲۸ سال است که در سیدنی استرالیا زندگی میکند و در حدود ۱۰ سال اخیر هر سال به دفعات به ایران سفر کرده و کارگاههای مختلفی را درباره تئوری انتخاب، از تئوریهای روانشناس معاصر، ویلیام گلاسر، برگزار کرده است.
ایکنا ـ دین میتواند در شادکامی و رضایت از زندگی چه نقشی داشته باشد؟ آیا این قابلیت را دارد که باعث ایجاد شادکامی در انسان شود؟
بستگی دارد که از چه دینی و با چه مؤلفهها و آموزههایی صحبت کنیم. بسیاری از ادیان هستند که آنقدر به انسان سخت میگیرند، او را موظف و مکلف میدانند و آنقدر انسان را از خدای خودش میترسانند که دیگر جایی برای شادکامی باقی نمیماند. گویی انسان فقط برای این به دنیا آمده که رنج و زجر بکشد و عبادت کند تا خدایی را که این ادیان معرفی میکنند، خشنود سازد، در راهش قربانی و ایثار کند و آدم بکشد. اما مجموعهای از ادیان هستند که مؤلفههای رحمت، مهربانی و از همه مهمتر، شفقت نسبت به هستی و همنوعان را در درون خود دارند و شدیداً آنها را تقویت میکنند. بنابراین باید میان ادیان تمایز قائل شد.
دین مجموعهای از آموزههاست که انسانها آن را به عنوان دستورالعملهای خداوند در زندگی میپذیرند. بخشی از ادیان بسیار سختگیر و غضبناکاند و سختگیریشان عجیب است، اما برخی دیگر از ادیان لذت و خوشی را از انسان سلب نمیکنند. البته در درون همین ادیان تفسیرهای متفاوتی از دین وجود دارد و مثل هم نیستند. وقتی از دین صحبت میکنیم، باید مشخص کنیم که از کدام قرائت از دین سخن میگوییم، اما اگر به اصل کتب دینی فارغ از تفسیرها و برداشتهای علمای مختلف برگردیم، آیا میتوانیم در این کتب ردپایی از آموزش برای خشنودی یا شادمانی بشر پیدا کنیم؟ پاسخ مثبت است.
محققی به نام «کارن آرمسترانگ» تحقیقی انجام داده است مبنی بر اینکه آیا در متون اصلی ادیان مفاهیمی وجود دارد که انسان را به سمت شادکامی و یک زندگی زیباتر سوق دهد؟ این کتاب را مرضیه سلیمانی با عنوان «از دل تو تا دل من» به فارسی ترجمه کرده و در آن از نظر علمی بررسی شده است که مؤلفههای مذهبی چقدر میتواند به ما کمک کند.
آرمسترانگ کتابهای ادیان ابراهیمی و بودایی را بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است که این کتابها دوازده گام را به عنوان زندگی مشفقانه، مهربانانه و شادمانه معرفی میکنند. وی به صراحت از مسیحیت، یهودیت، اسلام و آیین بودا نام میبرد که از متون آنها به صورت صریح و روشن میتوان درسهای بسیار زیبایی آموخت. بنابراین به عنوان عنصر اصلی شادمانی میتوان از متن این کتابها، متدین به آنها بود و شاد زندگی کرد نه به تفسیرهای مختلفی که هر کس از آنها به عمل میآورد. آرمسترانگ چند مثال از پیامبر اسلام میزند و همینطور از جامعه قبل از اسلام و جامعه بعد از آنکه چقدر شادمانی و شعف در آن وجود داشته است.
در متون اصلی ادیان میتوان روشن، صریح و بیواسطه مفاهیمی را یافت که انسان را به سمت زندگی خوب، خوش و اخلاقی هدایت میکند. اگر شادمانی را محصول یک زندگی خوب، خوش و اخلاقی بدانیم، در آموزههای صریح خود کتب دینی وجود دارد. یادتان باشد که جورج بوش وقتی میخواست به عراق حمله کند، با عبارت In the name of God یعنی «به نام خدا»، به این کشور حمله کرد. در واقع اینطور نیست که دینداران یا هر نوع دینداریای باعث شادمانی شود و در بسیاری از موارد میبینیم کسانی که دیندارند، ضرورتاً مفاهیم و آموزههای اصیل آن دین را به کار نمیگیرند.
ایکنا ـ دوازده گامی که آرمسترانگ به عنوان عناصر مشترک ادیان برای ایجاد شادکامی استخراج کرد کدامند؟
اساسیترین عنصری که آرمسترانگ استخراج کرده و با توجه به مطالعاتم در خصوص مسیحیت، اسلام و بودیسم، درست است و در این ادیان وجود دارد، این است که انسان را به سمت سه چیز هدایت میکنند و اولین آنها، مهربانی و شفقت به همنوع است. دوم، مهربانی با خود؛ اینکه به خودمان آسان بگیریم، بنده خداییم و خدا ما را دوست دارد. در برخی ادیان گفته میشود که انسانها فرزندان خدا هستند و خدا فرزندان خود را دوست دارد. با خودتان خوب باشید، خود را آزار ندهید و اذیت نکنید. سوم، مهربانی با دیگر موجودات است. یعنی با درخت، سنگ، آب، گل، گیاه و حیوانات احساس پیوند و رابطه کرده و با آنها با ملاطفت رفتار کنید. آرمسترانگ بارها در کتاب خود اشاره میکند که در متون اصلی اسلامی و مسیحی بر مهربان بودن با حیوانات تأکید شده است.
دوازده گامی که آرمسترانگ نام میبرد، از این قرارند؛ گام اول اینکه باید بدانیم همه ادیان ما را به سمت شفقت فرامیخوانند و باید یاد بگیریم که مهربانی و شفقت چیست. در گام دوم، به جهان پیرامون به عنوان دستنوشته و دستساز خدا خوب نگاه کنیم و ببینیم جهان چگونه آفریده شده است. ما نیز یکی از آفریدهها در کنار دیگر موجودات هستیم نه مهمتر و نه کهتر از آنهاییم. در گام سوم یاد بگیریم که با خودمان مشفق باشیم. در گام چهارم یاد بگیریم که با دیگران همدلی کنیم. در گام پنجم مراقبه انجام دهیم و به دور از افکار و احساساتی که به سراغمان میآید، روی کارهای خود بیشتر متمرکز شویم. در گام ششم عمل خوب و صالح انجام دهیم که هم برای خود سودمند باشد و هم برای دیگران.
در گام هفتم نسبت به جهل خود آگاه شویم و بدانیم که دانستههای ما نسبت به ندانستههایمان چقدر اندک است. بسیار بسیار جاهلیم، اما فکر میکنیم خیلی داناییم. گام هشتم درباره چگونه صحبت کردن با دیگران است تا هم باعث دلخوشی خود شویم و هم آنها. گام نهم این است که نگران همه باشیم و بدانیم که در این جهان، موفقیت یک نفر یعنی موفقیت همه و شکست یک نفر یعنی شکست همه. باید به سرنوشت تکتک انسانهای روی زمین حساس باشیم، نمیدانیم که سرنوشت افراد چقدر به هم گره خورده و نزدیک است.
اگر امروز مثلاً سازمانی در اصفهان ۱۰۰ نفر را اخراج میکند، آنها بیکار میشوند و ما صاحب شغل و درآمد هستیم، نگوییم به ما چه ربطی دارد، باید بدانیم که این مسئله جایی دامنگیرمان میشود و باید نگران بیکار شدن آنها باشیم. باید نگران دریافت نشدن حقوق کارگران نیشکر اهواز و هفت تپه باشیم و بدانیم که نگرانی آنها نگرانی ما نیز است. گام دهم نیز کسب دانش است که باید به دنبال آن باشیم. گام یازدهم بازشناسی و مرور رفتارهای خودمان است. گام دوازدهم نیز مطابق آنچه ادیان به ما آموختهاند، این است که سعی کنیم با گفتوگو، دشمن را به دوست تبدیل کنیم.
جالب اینکه برخی پژوهشهای دیگر در علم روانشناسی نشان دادهاند که یکی از بزرگترین عناصری که به شادمانی و رضایت از زندگی میانجامد، شفقت است. امروز یک رویکرد مؤثر و قوی به نام درمان متمرکز بر شفقت در علم روانشناسی وجود دارد. انسانها باید یاد بگیرند که با خود مشفقانه رفتار کنند و بدانند ضعف دارند، ناقص هستند و ایرادهای زیادی متوجه آنهاست، همانطور که دیگران هم ضعف و ایراد دارند و ناقصاند و به همین دلیل گاهی اوقات کم میآورند و عصبی میشوند. اگر انسانها به جهان مشفقانه نظر کنند، وسواس و اضطراب کمتری خواهند داشت و در عین حال، سلامت روانی بهتری به دست میآورند و بر خشنودی آنها افزوده میشود.
پژوهش دیگری آرمسترانگ انجام داده که براساس آن معتقد است انسانهایی که در طول هفته سه عمل مشفقانه انجام دهند، نسبت به دیگرانی که هیچ عمل مشفقانهای انجام نمیدهند، 18 درصد شادتر هستند. بنابراین مطالعات مؤلفه شادزیستی اگر مبتنی بر آموزههای اصیل ادیان به کار گرفته شود، بهتر عمل میکند، اما امروز گاه میبینیم که ادیان در رقابت با هم قرار گرفتهاند و هر کدام بر برتری خود تأکید میکنند.
ایکنا ـ با توجه به مطالعاتی که درباره اسلام، مسیحیت و بودیزم داشتهاید، آیا در اسلام علاوه بر عناصر و دوازده گام مشترک میان ادیان، آموزهها و مفاهیم منحصر به فردی وجود دارد که باعث شادکامی و رضایت در انسان شود؟
واقعیت این است که ادیان به هم نزدیک و در مواردی شبیه به هم هستند. مرحوم مهندس بازرگان، پژوهشی انجام داده بود مبنی بر اینکه چقدر میان قرآن با کتب عهد عتیق و جدید مشترکات وجود دارد و از هم متأثرند. براساس این پژوهش که در کتاب تحول قرآن، اثر مهندس بازرگان منتشر شده است، حدود 64 درصد از آموزههای تورات با قرآن شباهت دارد. به طور کلی غیر از کلام خداوند که در قرآن آمده، آنچه در اسلام اهمیت دارد، رفتار پیامبر(ص) است. آیههایی در قرآن وجود دارد که به قول انگلیسیها amazing و یا شگفتآور است. مثلاً یکی از آیههای قرآن که برای خود من خیلی جالب است، آیه «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ» است که میگوید: واقعاً انسان دستخوش زيان است، مگر اینکه ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد.
به عنوان بزرگترین شاخصه در دین اسلام و قرآن، باید گفت قرآن پیش از اینکه آموزههای نظری را محترم بشمارد به عمل صالح و عمل نیک تأکید میکند. خداوند انسانی را رستگار میداند که به او ایمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد. چنین انسانی شادمان میشود و این یک دستورالعمل کلی است که انسان باید عمل صالح انجام دهد. عمل صالح یعنی بهترین عمل و کاری که انسان میتواند برای خود، دیگران، هستی و جهان انجام دهد. عمل صالح یکی از واژگان پرتکرار در قرآن است و این یعنی خداوند بر این امر تأکید دارد. عمل صالح در شخصیت و رفتار پیامبر(ص) متجلی شده است، زیرا ایشان بسیار مهربان بوده و سعی میکرده به جامعه و همه انسانها و اقشار مختلف جامعه فکر کند و مسئولیت رفتار خود را بپذیرد. مسئولیتپذیری در رفتار پیامبر(ص) کاملاً مشهود است. پیامبر(ص) فقط به عنوان نماینده خدا از موضع بالا اعمال قدرت نمیکرد، بلکه دائماً مراقب رفتار خود بوده و بیشترین عمل صالح در رفتار او وجود داشته است. بنابراین یک شاخصه مهم، عمل صالح است که قرآن هم میفرماید اگر میخواهید رستگار شوید، باید ایمان بیاورید و عمل صالح انجام دهید. جالب اینجاست که امروز در روانشناسی مدرن میگویند که با به دست آوردن دستاوردهای متفاوت و متنوع و پیشرفت به شادمانی نمیرسید، بلکه با انجام کارهای معنادار و سودمند و رابطههای غنی شادمان میشوید. این موضوع در تئوریهای جدید به ویژه در تئوری انتخاب مورد توجه قرار گرفته است و براساس آن، اگر شما فوق لیسانس و یا دکتری بگیرید، ماشین آخرین سیستم سوار شوید، سفر خارجی بروید و ... همه اینها نهایتاً تا شش ماه شما را خوشحال نگه میدارد و بعد به همان سرجای اول بازمیگردید. تنها چیزی که باعث میشود همانطور که شاد هستید، شاد بمانید و مسیر شادی را طی کنید، منوط به این است که یک سلسله رفتارهایی را هر روز انجام دهید، اعمالی که مبتنی بر ارزشهای اساسی زندگی باشد. بنابراین بسیاری از آدمها دستاوردهای شگرفی دارند، پول و ثروت دارند، اما درون دلشان شاد نیست، زمانی درون دل ما شاد میشود که عمل درست و خیر و نیک انجام دهیم، اعمالی معنادار که هم به هستی و زندگی دیگران کمک کند و هم به زندگی خودمان، نه اینکه خودخواهانه فقط درگیر دستاوردهای زندگی خود باشیم که متأسفانه جامعه ما امروز همینطور شده و به همین دلیل، شادی در جامعه کمتر شده است. این نص صریح قرآن است که اگر به خدا ایمان داشته باشید و عمل صالح انجام دهید، رستگار میشوید. یعنی نماز و روزه و حج و ... هیچ کدام را شرط رستگاری ندانسته است. میگوید همه در خسراناند، مگر آنهایی که ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند.
ایکنا ـ با توجه به اینکه همه ادیان یکسری محدودیتها برای زندگی وضع میکنند، مثل محدودیت در روابط میان افراد یا محدودیتهای مربوط به خوردن و نوشیدن، آیا آنها مانعی برای شادکامی و رضایت نیستند؟
پژوهشهای جدی روانشناسی در حوزه سلامت روان و شادمانی نشان میدهد که انسانهای شادمان و دارای سبک زندگی سالم و درست در سبک زندگی خود چهار مقوله را رعایت میکنند. اول، در غذا خوردن حتماً سعی میکنند تنوعی از غذاها را داشته باشند و به اندازه کافی نیز میوه بخورند. دوم، حداقل سه بار در هفته و هر بار به مدت 30 تا 45 دقیقه ورزش و نرمش کنند و تحرک داشته باشند تا ضربان قلبشان بالای 100 برود. سوم، سیگار نمیکشند و چهارم، الکل یا مشروبات الکلی مصرف نمیکنند. یک نکته مهم نیز از تئوری انتخاب بگویم. ویلیام گلاسر در کتاب «تئوری انتخاب» میگوید انسانهایی که نمیتوانند از طریق انجام اعمال نیک و برقراری روابط غنی، معنادار و زیبا با اطرافیان و عزیزانشان به احساس خوب دست پیدا کنند ـ مثلاً من 2 فرزند دارم و نمیتوانم با آنها روابط خوب برقرار کنم، در نتیجه حال من بد است و دلم شاد نیست، هر چند بهترین پروفسور دانشگاه باشم و آثارم در کل جهان پخش شود و خیلی معروف شوم ـ سه راه میانبر پیدا میشود و مغز سریعاً به آنها میگوید که به سراغ این راهها بروند تا بتوانند ناراحتی خودشان را مهار کنند. این راهها عبارتند از مواد مخدر، الکل و مشروبات الکلی و رابطههای جنسی بدون ضابطه و زودهنگام، اما در واقع با اینها شادی حاصل نمیشود، بلکه تلاش میکنیم تنش ناشی از نداشتن رابطهها و فعالیتهای زیبا را اینگونه از بین ببریم. مثل زمانی که دندان ما درد میکند، اما به جای درمان آن، مسکن میخوریم که موقتاً درد را ساکت میکند و دندان همچنان در حال خراب شدن است. بنابراین انسان سالم و شاداب فردی نیست که بدون محدودیت باشد یا هر چه خواست، انجام دهد. حتماً انسانهای شاداب، انسانهای اخلاقی هستند. اخلاق ما را بسیار محدود میکند، اما محدودیتهای آن سازنده است.