به گزارش ایکنا؛ آیتالله محمد سند، از مراجع ساکن نجف، جمعه 15 اسفندماه، در هفتمین دوره علمی - پژوهشی مشکات که به همت انجمن علمی دانشجویی الهیات دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد، به ایراد سخن پرداخت که متن آن را در ادامه میخوانید؛
مبحث اعتقادات، به روش کلام یا فلسفه و تفسیر بسیار حساس و اثربخش است و میشود گفت علمی است که زیر سایه آن، همه علوم دینی و اسلامی قرار میگیرد، چون از نظر رتبه، علم اخلاق زیر سایه علم اعتقادات است. رسول خدا(ص) علم را در سه دسته تقسیمبندی میکند و میگوید یکی آیه محکمه که عقاید است، دومی سنت قائمه که عبارت از اخلاق است و سومی فریضه عادله که مراد قوانین عملی است. نکته دوم این است که علم الهیات و معارف، از قبیل قانون اساسی است و البته شاید این تعبیر غریب باشد، اما بجا است. چنانکه در خود قوانین عملی یک قانون اساسی وجود دارد، اصول اخلاقیه نیز اصولی برای قوانین عملیه است و ریشههای این اصول، همان اصول معارفی در الهیات است. پس معارف اصولی برای اصول اخلاق است و اصول اخلاق، اصولی برای ابواب فقهی است و این ارتباط به این صورت وجود دارد.
این مطلب بسیار موثر است که انسان بداند طبقهبندی این علوم به چه صورت است. این یک حالت دایرهای است که قله و اوج آن الهیات است و سپس به اخلاقیات میرسد و در مرتبه پایین نیز به قوانین عملی میرسیم که شواهد بر این مطلب نیز بسیار است و شواهد روایی نیز دارد. رسول خدا(ص) در مورد برخی از توصیههای خود فرمودند اینها قوانین خرد و جزئی نیست، بلکه به مسائل اعتقادی این مسئله را مرتبط میکند. حضرت(ص) با این مسلمات فقهی، مسئله را به ریشههای اعتقادات برمیگرداند و از این قبیل در قرآن و روایات بسیار است که استدلال برای معارف به زبان فقه صورت گرفته و یا به عکس است. یکی از راههای بیان اعتقادات خود فقه است که البته باید به صورت شیوا باشد و عکس این قضیه نیز صادق است.
نکته دیگر اینکه سوالی مطرح شده که چه راهی برای تربیت اخلاقی وجود دارد و به چه روشی میتوانیم خود را از فتنهها حفظ کنیم. در پاسخ باید بگویم خود اعتقادات قلعه بزرگی برای اخلاق است؛ یعنی اعتقادات یک بار و نیروهایی دارد که انسان اگر هم خدایناکرده به لغزشهای اخلاقی بیفتد اعتقادات نمیگذارد انسان در این لغزش بماند و به انسان شوک میدهد که باید دوباره به طرف نور الهی پرواز کند.
لذا معارف و اعتقادات قلعهای بسیار حصین هستند و میتوانیم بگوییم اعتقادات در تولید اخلاق قویتر از اصول اخلاقی است، چون نیروی اصول اخلاقی، الهیات است و الا به بنبست میرسد، اما اگر بین باب اخلاق و اعتقادات در باز شود، در اینصورت اخلاق، قدرت توانمندی فراگیر پیدا میکند و بیپایان و بیانتها میشود و این نیز نکته مهمی است. یکی از مکتبهای اخلاقی مکتب الهیات و معارف است، چون فلسفه اخلاق خود الهیات است و در اینصورت، مددی که اخلاق از الهیات میگیرد، بیپایان است. این اهمیت الهیات از سوی دیگر را نشان میدهد که مدد بزرگی برای مکتبهای اخلاقی محسوب میشود. یا حتی در اخلاق نظامی، سیاسی و امنیتی نیز مسئله اینچنین است. لذا اهمیت الهیات و معارف در مدد رساندن به اخلاق بسیار زیاد است.
نکته دیگر اینکه، جدلی مطرح بوده مبنی بر اینکه آیا روش متکلمین درست است یا فلاسفه، محدثین و مفسرین؟ یا اینکه بین عقل و نقل چه ارتباطی وجود دارد و البته مسئله دیگر بحث عقل و وحی است. تواتر یا ظن معتبر و غیرمعتبر نقل را اگر در نظر بگیریم، به اینصورت است که پلی تکوینی برای انسان است. لذا وحی، خودش خودش را ثابت میکند و این با قرائت عقلی و استدلالی و اجتهادی است که وحی خودش را نشان میدهد. به هر تقدیر این نیز یک بحثی است که چه ارتباطی بین عقل و نقل و عقل و وحی وجود دارد.
یکی از نظریههایی که در اصول فقه مطرح شده، رابطه بین وحی و عقل است که گفتهاند قرائت وحی به توسط نقل نیست، بلکه قرائت وحی که مضمون نقل است، با منظومههای معارف، فقه و منظومههای اجتهادی و علمی است. اما ارتباط این وحی با عقل بشری چیست؟ آخرین نظریههای علمای اصول این است که گفتهاند وحی معلم است و عقل متعلم. البته وقتی میگوییم عقل متعلم است، نهاینکه عقل کورکورانه علم را بیابد، بلکه فهمیده و توسط میزان فهم، وحی را میفهمد. خلاصه این مطلب نیز برای ارائه دادن فرمول بین عقل بشری و الهیات چنین است که وحی معلم و عقل گیرنده است و گیرنده نیز به صورت کورکورانه عمل نمیکند و این به صورت کامل از سوی علمای امامیه مطرح شده است.
اما حال که ارتباط وحی و عقل چنین است، باید ببینیم به چه روشی این ارتباط رخ میدهد؟ آیا فلسفی است یا کلامی و ... ؟ مشارب مختلفی نوعا از بزرگان دیدهایم و میشود این روش را دارای چندین پایه دانست؛ اول اینکه کارکرد فلاسفه و ... به عنوان تجربیات علمی است. یعنی اینها یک نظریهها و اقوال است، اما انسان میتواند از اینها به عنوان اجتهاد استفاده کند. اقوال دانشمندان اعم از فلسفی و تفسیری و ... به عنوان اجتهاداتی است و هنر پژوهشگری که میخواهد وارد الهیات شود، این است که خودش ببیند این بحثها یا این نظریهها پخته هست یا خیر و آیا درست هست یا نیست و آیا راهی برای درستی آن وجود دارد یا خیر. برخورد با مکاتب مختلف الهیات برخورد اجتهادی است و اینطور نیست که من ملزم باشم فلسفی و یا کلامی و ... باشم، خیر، من ملزم هستم که یک راه و روند برهانی را در پیش بگیرم.
البته بحث منابع نیز یک نکته است، اما پس از این اقوال، انسان نباید برای اینها بیش از اجتهاد ارزش قائل شود و این نکته بسیار مهمی است. بحث در مورد روش نیز اجتهادی است که اعم از عقلی، وجدانی و ... است. انسان مقید به ثابتها است، اما مقید به نظریهها نیست و نباید بین اینها خلط کرد. مثلاً اینکه میگویند در برزخ تکلیفی نیست یا تکلیف تا کجا است و آیا تکلیف شریعت است یا خیر و ... حرف هایی زدهاند. در برزخ و قیامت و ... تکلیف هست، اما شریعت تا قبل از آنجا است. اینها بحثهایی است که انسان وقتی آزاد بحث کند و البته آزاد نهمنهای ثوابت، و خود را فقط مقید به فلاسفه و ... نکند، در اینصورت میتواند به نتیجه برسد.
با این دلایل ثابت وحیانی و عقلی و وجدانی، گاهی ممکن است به تلفیق برخی از نظریهها برسیم و گاهی ممکن است نظریهای فراتر از آنها ارائه کنیم. این روش اجتهادواری است و باید بدون اینکه به ثابتها لطمه بخورد این کار صورت میگیرد. بنابراین، اگر انسان به صورت اجتهادوار وارد الهیات شود، میبیند بسیاری از مسلمات، مسلمات نیست، بلکه ثابت است و نظریات به عنوان مسلمات تقلی شده است، اما مسلمات نیست. مثلا آیا قیامت یک روز است یا عالمی بزرگتر از دنیا است و قبل از بهشت است؟ این یکی از مباحث جدی است و بازدهی بزرگی برای بشریت دارد همچنین اینکه رجعت به چه معنا است و خلاصه بابهای بسیار زیادی داریم که متکلمین و فلاسفه و عرفا و ... وارد آن نشدهاند، اما انسان میتواند به صورت اجتهادوار وارد آن شود و در اینصورت میبیند که درهای بسیاری به روی او باز است. انسان باید با تحقیق وارد عرصه الهیات و معارف شود.
نکته مهم این است که باید بین خیال علمی، فرضیه علمی و نظریات و حقایق علمی تفکیک قائل شد و قاطی کردن اینها بسیار خطرناک است. باید بین حقایق، نظریهها، فرضیهها و خیالات و تصورات اولیه هر علم تفکیک کرد. این در الهیات و اخلاق و تفسیر و ... باعث رشد خواهد شد و بسیاری از مسائل جای تحقیق دارد که از جمله آنها میتواند معراج باشد. خلاصه انسان اگر وارد قرآن و سنت و وارد کلمات مکاتب مختلف معارف بشود و روشهای مختلف متکلمین و مفسرین و ... را ببیند، متوجه میشود که زمینههای بزرگی وجود دارد که هنوز کشف نشده است و این حقایق هیچ تناقضی با ثابتهای آقایان در مکاتب مختلف ندارد و چهبسا با نظریهها اختلاف داشته باشد اما ثابتها اختلافی ندارد.
برخورد با مکاتب مختلف به معنای اجتهاد است؛ یعنی فلسفه و عرفان و تفسیر مفسرین وحی منزل نیست. ثابتها در این مکاتب خطوط قرمز هستند، اما بقیه موارد قابل گفتوگو است و حتی میشود از اینها عبور کرد، بنابراین اینها به عنوان تصورات میتواند قابل توجه باشند، پس باید مجتهدوار با اینها مواجه شد و باید جهش انسان فراتر از اینها شود و انسان نباید خود را مقید به یک مکتب کند، بلکه میتواند خود را مقید به ثوابت کند.
همچنین در برخورد با معارف وحیانی اگر این نکات مورد نظر نباشد، نتایج خوبی حاصل نمیشود؛ اول اینکه برخورد با آیات و روایات اگر برخورد لغوی یا برخورد فقه ظنی باشد، یک نوع برخور است، اما یک برخورد این است که میخواهیم زبان عقلی در آیات و روایات را کشف کنیم و با آن میخواهیم آیات و روایات را قرائت کنیم که غیر از قرائت لغوی است. همچنین ما نباید بند به یک مکتب باشیم. پس بین اینکه با یک روایت برخورد کنیم و بخواهیم سندش را صرفاً بررسی کنیم یا اینکه به مضمونش توجه کنیم که مهم توجه به مضمون روایت است تفاوت وجود دارد. در خود قرآن نیز فرمود: «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ». در نتیجه فهمیدن مهم است و در روایت است که یک حدیث را بفهمید، بهتر از این است که هزار روایت را صرفا نقل کنید. پس برخورد با مضامین آیات و روایات به زبان قرائت عقلی و وجدانی بسیار نکته مهمی است.
نکته دوم اینکه برخورد با دادههای وحی در آیات و روایات، باید یک حالت سامانهای و منظومهای داشته باشد، یعنی جسته و گریخته و جدا جدا و پراکنده نمیشود برخورد کرد، چون بار بسیاری ندارد. لذا قرائت وحی باید به صورت منظومهای باشد. البته قرائتهای پراکنده نیز خوب است اما به نتیجه بزرگی نمیرسد.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام