به گزارش خبرنگار ایکنا؛ آیین بینالمللی بزرگداشت عطار نیشابوری، عصر امروز ۲۵ فروردینماه با حضور حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، رضا اشرفزاده، محمدکاظم کهدویی، اسماعیل آذر از اساتید زبان و ادبیات فارسی کشورمان و سرورسا رفیعزاده، عضو هیئت علمی دانشگاه کابل، محمد ابوالکلام سرکار، استاد ادبیات فارسی دانشگاه بنگلادش و شریف مراد اسرافیلنیا، استاد دانشگاه تاجیکستان در فضای مجازی برگزار شد.
حسن بلخاری در این نشست مجازی به شرح نکتهای فلسفی از منطق الطیر عطار یعنی چرایی و کشف مکانت شیخ صنعان در کلیت متن منطقالطیر پرداخت. وی درباره این مبحث گفت: این حکایت درباره یکی از لطیفترین و غامضترین روایتهای عرفان اسلامی است. این قصه در مرز بسیار دقیق نسبت میان «شریعت» و «طریقت» رخ میدهد و نمیدانیم عطار با ذکر این حکایت در بیان غلبه طریقت بر شریعت است یا غلبه شریعت بر طریقت یا در پی بیان ظریفهای دقیق است که شریعت پیش از درک طریقت، بنیان مرصوص و مستحکمی ندارد؛ بنابراین پس از آن، هم شریعت به «حقیقت» بر جان مینشیند و هم طریقت، نسبتی با حقیقت مییابد.
وی با بیان اینکه این گفتار با پیجویی جایگاه حکایت شیخ صنعان در متن هجرت مرغان، به دنبال پاسخ به نکته یادشده است، افزود: تعیین جایگاه این قصه، عامل مهمی در کشف باطن قصه و کشف مراد شیخ عطار است و اگر این کشف رخ ندهد، همچنان در درک مغز این قصه ناتوانیم، زیرا نمیدانیم این حکایت تجلیل و تکریم بیحد و حصر حضرت عشق است یا نفی و سرکوب آن؟ شیخ صنعان به حقیقت عاشقی کرد یا در دام ابلیس گرفتار شد؟ یا وجود تمامی مباحث و روشنگریها و شرح و حاشیهها بر این حکایت، به نظر میرسد نیت عطار همچنان در پس پرده ابهام و ایهام قرار دارد.
بلخاری ادامه داد: این گفتار سعی دارد نیت دقیق عطار را بنا به تعیین دقیق مکانت قصه در کلیت متن منطقالطیر به دست آورد. به نظر میرسد این روش در ادراک نیت حقیقی مؤلف، به ثواب نزدیکتر و در درک باطن قصه، مفیدتر باشد. در این شیوه ضروری است، ماجرا را از آغاز منطقالطیر مورد توجه قرار دهیم. مرغان جهان، مجتمع میشوند و بر وجود و ضرورت حضور شاهی که آنان را سرور باشد و مملکت وجودشان را نظم و ترتیب بخشد، اتفاق میکنند.
وی تصریح کرد: هُدهُد که پیک غیب است (ملهم از نقش هدهد در قرآن) و صاحب اسرار و همنشین رسولان، با آنکه عالم را بسیار گشته و قاصد رسولان بوده و با سلیمان (ع) و امثال او اطراف و اکناف عالم را درنوردیده و لاجرم پادشاه مرغان را به معرفت شناخته، اما به انفراد، توان بار یافتن به بارگاه حضرت او را نیافته است. از مرغان میخواهد همراهش شوند تا به لقای حضرت دوست بار یابند. پس نخست صفات سیمرغ یا سلطان طیور را باز میگوید و در این بیان، از احادیث و روایاتی همچون «أن لله تبارک و تعالى سبعین ألف حجاب من نور و ظُلمة لو کُشفت لأحرقت سُبُحاتُ وجهه ما دُونه» بهره میبرد. همچنین در این بیتها شرح هدهد از مقام بیمثال سیمرغ به روایت عطار بسیار جذاب و دلکش است: «هیچ دانایی کمال او ندید/ هیچ بینایی جمال او ندید/ در کمالش آفرینش ره نیافت/ دانش از پی رفت و بینش ره نیافت/ قسم خلقان زان کمال و زان جمال/ هست اگر بر هم نهی، مشتی خیال». اما هدهد شرط بار یافتن به بارگاه این حضرت بیمثال را مردی و مردانگی میداند: «مرد میباید تمام این راه را/ جان فشاندن باید این درگاه را».
وی در ادامه بیان کرد: این سیمرغ سدرهنشین که بنا به روایت یادشده، همان پروردگار عالمیان است، با حکایتی از اساطیر بلند ایرانی و با روایت حکیم نامداری، چون ابوالقاسم فردوسی، تا حدودی تنزل مییابد. شاید عطار در پی آن است که سیمرغ بلندمرتبه حکایتش را نزدیک و ادراک او بر جان مخاطب را سهلتر کند. شاید هم در پی استعلای سیمرغ اساطیر است.
بلخاری تصریح کرد: این حکایت حضور سیمرغ در چین و افتادن پری از او در نگارستان چین است که سبب ظهور دو ویژگی بارز در آن اقلیم شد. اول مکانت علم و حکمت یافت، چنانکه پیامبر اکرم (ص) با بیان «اطلبوا العلم ولو بالصین» آنجا را منزل علم خوانده و دوم اشاره به قدرت چینیها در نقاشی و نگارگری دارد. به زعم عطار، چین این دو صفت بارز را از بال گستردن سیمرغ بر چین و گذر از آن اقلیم و افتادن پری از پرهای او بر این سرزمین دارد. چنانچه میگوید: «آن پر اکنون در نگارستان چینست/ اطلبوا العلم و لو بالصین ازینست».
وی در ادامه گفت: هدهد چنان از صفات و عظمت سیمرغ سخن میگوید که شوق عظیم زیارت بر جان مرغان مینشیند؛ اما چون سفر آغاز میشود، عذر و بهانهها نیز رخ مینمایاند. اول بهانهجوی عذرطلب، «بلبل» است. بلبل، عاشق روی گل است. پس بنا به عشقبازی با گل، توان بار یافتن به بارگاه حضرت سیمرغ را ندارد. هدهد این بهانه را چنین پاسخ میدهد که گل گرچه صاحب جمال است، اما «حُسن او در هفته میگیرد زوال» و البته این زوال در عشق حقیقی راه ندارد. در واقع میخواهد به بلبل بفهماند عشق به گل، عشق به صورت است نه ذات، مجاز است نه حقیقت، زوالپذیر است نه مانا. پس حکایتی از دختر شهریار میآورد.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی گفت: در این قصه آمده است که پادشاهی، دختری بسیار زیبا و صاحب جمال داشت. از قضا درویشی ناظر روی زیبای این دختر شد و دل و دین به یکباره باخت. دختر، چون عشق آن بینوا را دید، متحیر از سادهلوحی او که عاشق دختری شده، خندهکنان از کنارش گذشت. لیک درویش این خنده شیطنتآمیز را لبیک عشق خود خواند و بیقرار و شیدا در اظهار عشق کوشید. دختر در نهان درویش را به سوی خود خواند و گفت: «چگونه جمع، چون تویی با من ممکن است؟ همراهان من قصد کشتنت را دارند؛ جان خویش بردار و برو.» درویش گفت: صدهزاران جان همچون منی نثار روی جاودان تو باد. من جان فدای عشق میکنم. اما سؤالی دارم، اگر مرا این چنین از خود میرانی، پس چرا آن روز به رویم خندیدی؟ «گفت: چون میدیدمتای بیهنر/ بر تو میخندیدم آنای بیخبر/ بر سر و روی تو خندیدن رواست/ لیک در روی تو خندیدن خطاست/ این بگفت و رفت از پیشش چو دود/ هر چه بود اصلاً همه آن هیچ بود» که این ابیات کنایه از این است که عشق بلبل به گل، گذرا و بر هیچ در هیچ است. هدهد به بلبل گفت به گل دل نبندد؛ زیرا گل عاشقیاش را به سخریه میگیرد.
وی افزود: بهانهگیر بعدی، «طوطی» است که سبزپوشیاش را از خضر و خود را از آب حیات او بهرهمند میداند. هدهد او را نیز به تندی سرزنش میکند که: ای ز دولت بینشان، مرد این راه نهای؛ زیرا دوستی جان را بر جانفشانی در راه جانان ترجیح دادهای. نقد هدهد نه بر طوطی که حتی بر حضرت خضر است! خضر با دیوانهای مواجه میشود و از او میپرسد: «مایلی در طی طریقت، یار و همراه من باشی؟ دیوانه پاسخ میدهد: خیر؛ زیرا تو در طلب آب حیات بودی و از آن نوشیدی تا جانت را نگه داری، لیک من هر روز دهها جان میفشانم در طریق حضرت دوست.» «طاووس» زرنگار، مرغ بهانهگیر بعدی است. وی خود را جبرئیل مرغان میخواند. رانده شدهای از بهشت که مار بدسرشت عامل اخراجش شد. اینک نیز جز بازگشت به بهشت نیت دیگری ندارد. طاووس قصد بهشت را دارد، نه سیمرغ. هدهد در ازای قرب حضرت سلطان، طلب منزل کردن را حتی اگر بهشت باشد، مکر نفس میشمارد و طاووس را به باریافتن به بارگاه حضرت حق میخواند، نه نعیم او. آن که توان راه یافتن به دریا را دارد، چرا به شبنمی دل خوش کند؟
بلخاری تصریح کرد: خیلیها نظر موافقی نسبت به شیخ صنعان ندارند، اگرچه در نهایت شیخ عاقبت به خیر میشود. اما نکته مهم این است که در مسیر عشق، باید از هر چیزی، حتی از ایمان صوری خود عبور کرد و جز عاشقان کسی در این ساحت جای ندارند. در حقیقت باید به جای ایمان ظاهری، ایمان عاشقانه را انتخاب کرد.
انتهای پیام