حجیت گزاره‌های دینی منوط به شاهد صدق آنهاست
کد خبر: 3968194
تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۹:۰۷

حجیت گزاره‌های دینی منوط به شاهد صدق آنهاست

حجت‌الاسلام سیدعباس قائم‌مقامی بیان کرد: آنچه به نام دین به مردم ارائه می‌شود، فقط وقتی اقناع‌کنندگی و مشروعیت دارد که شاهد صدقش در درون خودش باشد. روایتی که می‌خوانم باید شاهد صدقش درون خودش باشد و نه به سلسله سندش توجه شود. فرض کنید سلسله سند نیز صد درصد صحیح و اعلی باشد، اما وقتی حرفی زده که صدقش در آن نباشد، قابل قبول نیست.

به گزارش ایکنا؛ حجت‌الاسلام سیدعباس قائم‌مقامی، 9 اردیبهشت‌، در نشست «دین و چالش‌های اخلاقی جامعه امروز» که به همت انجمن اندیشه و قلم برگزار شد، به طرح بحثی با عنوان «الهیات طبیعی و آسیب‌شناسی ایمان دینی» پرداخت که در ادامه متن آن را می‌خوانید؛

یکی از محورهای اصلی مباحث بنده در این سال‌ها روی مسئله ایمان دینی بوده و به نظر بنده همیشه این بحث ضرورت داشته، اما در دوران حاضر، شرایط فعلی جامعه دائماً این فرایند نقد و آسیب‌شناسی ایمان دینی را ضرورت می‌دهد. الهیات طبیعی نیز در طول سالیانی بحث شده است و معتقدم که در رویکردهای دینی ما جای این رویکرد، یعنی رویکرد طبیعی به دین خالی است و تعبیر خالی‌بودن نیز یک مقدار سبک است و باید گفت که منشأ معظم آسیب‌هایی که متوجه ایمان دینی و دینداری در دوران معاصر می‌شود، ناشی از عدم رویکرد طبیعی به دین و غفلت از ساحت طبیعی دین است. الهیات طبیعی یک اصطلاح رایج در الهیات جدید است و این طور نیست که ابداعی بوده باشد، اما رویکردی که به بحث داریم چون مبتنی بر نگرش وحیانی و قرآنی است، طبیعتاً در معظم و اساسی‌ترین عناصر تشکیل‌دهنده بحث با تعریف رایجی که از این اصطلاح وجود دارد، متفاوت است.

اما باید دید جهانی که در آن زندگی می‌کنیم چه جهانی است. این جهانی که در آن زندگی می‌کنیم و باهم ارتباط و نسبت داریم و در آن سیاست، اخلاق، دین و ... مطرح می‌شود، چه اسمی دارد؟ در این زمینه که چه اسمی می‌توان نهاد که معرف ذات این جهان باشد، بحث‌های زیادی شده است. جهانی که ما برآمده آن هستیم و جهانی که در آن قرار داریم، جهان طبیعت است. در رویکرد الهیاتی به آن جهان آفرینش می‌گوییم، اما جهان آفرینش خارج از اراده و کنشگری ما محقق شده است. یک جهان دیگر داریم که جهان اجتماعی ماست که در آن روابط و نسبت‌های ما شکل می‌گیرد. بهترین عنوان برای این جهان، جهان اعتبار است که در مقابل جهان طبیعت قرار دارد.

جهان اعتبار جهانی است که آفریده انسان است. اگر جهان طبیعت محصول آفریدگاری خداوند است، جهان اعتبار محصول آفرینندگی انسان و محصول خلاقیت انسان است؛ لذا از جهان اعتبار می‌توانیم به عنوان جهان انسانی یاد کنیم. برخلاف طبیعت که انسان در ساخت آن اثری ندارد، می‌تواند از عناصر طبیعت استفاده کند، اما در آفرینش و موجودیت جهان طبیعت دخالتی نداشته است.

نخستین نکته این است که انسان در جهان اعتباری خودش، خلاقیت دارد و این ساختن‌ها نتیجه‌اش این است که در کنار موجودات طبیعی، یکسری موجودات برآمده از فاعلیت انسان نیز به طبیعت اضافه می‌شود و انسان، موجوداتی را با اراده خودش در جهان می‌سازد. بنابراین می‌توانیم بگوییم با دو نوع موجود مواجه هستیم؛ یک دسته موجوداتی که خارج از اراده انسان هستند و دسته دوم هم موجوداتی که آفرینش آن‌ها محصول فاعلیت انسان است. اگر بخواهیم بین این دو واقعیت در جهان طبیعی و انسانی تفکیک قائل شویم و براساس این تفاوت بخواهیم نسبت‌های این دو جهان را بسنجیم، می‌توانیم بگوییم که موجودات جهان طبیعت اموری وجودی هستند.

واژه حق در قرآن کلیدواژه مهمی است و حق اشاره به همین امور وجودی دارد که تحقق دارند. امور وجودی، ضرورت‌یافته هستند. اگر این چیزی که در جهان خارج وجود دارد و از عینیت برخوردار است؛ یعنی یک ضرورتی داشته است و تا ضرورت نباشد تحقق هم نخواهد بود. پس هر آنچه در طبیعت هست، امور ضرورت‌یافته هستند. در فلسفه به آن «ضرورت به شرط محمول» می‌گویند و مراد نیز همین واقعیت‌های عینی و تحقق‌یافته است. بنابراین امر ممکن در عالم خارج نداریم. پس امور واقع طبیعی، امور وجودی هستند و امور وجودی نیز امور قطعیت‌یافته هستند.

اما موجوداتی که ما خلق می‌کنیم نیز واقعیت دارند. آنچه ما می‌سازیم نیز موجود هستند، اما این موجودات و واقعیات، امور ایجادی است؛ یعنی اینها را ما ایجاد کرده‌ایم و ایجاد می‌کنیم و به آنها وجود می‌بخشیم. سؤال این است که در این صورت تمام آنچه که مبنای داوری قرار می‌گیرد که مثلا می‌گوییم جهان بد یا خوب و ... است و این درجه‌بندی‌هایی که در مورد انسان صورت می‌گیرد، مربوط به جهان اعتباری است و طبیعتاً ناشی از خلاقیت و آفرینشی است که انسان دارد. خوب و بدی که ما توصیف می‌کنیم وصف آفریده‌های انسان هستند.

اما سؤال اساسی این است که انسان چه سرمایه‌ای دارد و عناصری که انسان معطوف به آنها جهان انسانی‌اش را می‌سازد از کجا می‌آید؟ اینجا بحث‌های مفصلی صورت می‌گیرد و بحث ارزش‌ها در همین‌جا مطرح می‌شود که مثلاً بگوییم انسان براساس ارزش‌ها و یا براساس بایدها عمل می‌کند. اما سؤال می‌شود که این ارزش‌ها از کجا آمده است. به صورت مشخص از قرن هجدهم ارتباط باید و هست از طرف «هیوم» مطرح شده و تا امروز یکی از مسائل مهم تفکر است.

اینجا الهیات طبیعی می‌گوید که انسان جهان خودش و جهان اعتباری‌اش را در خلأ نمی‌سازد، بلکه آنچه سرمایه انسان برای ساخت جهان اعتباری‌اش می‌شود، چیزی جز سرمایه اصلی شناختی او و سرمایه‌ای که از ابتدا با آن مواجهه دارد و در آن زنده شده نیست و در حقیقت خود جهان طبیعت سرمایه‌اش است. انسان با برگرفتن عناصری از جهان طبعیت، جهان انسانی‌اش را می‌سازد، اما انسان وقتی به طبیعت مراجعه می‌کند چه اتفاقی می‌افتد؟ همه علوم انسان را تجهیز می‌کند که بتواند طبیعت را بشناسد، اما اکنون ما شناخت پیدا کردیم، حال این شناخت چه الزامی برای استفاده از طبیعت ایجاد می‌کند.

امور ملزمه‌ای که انسان را وامی‌دارد که در زندگی انسانی‌اش آن گونه عمل کند و الگوهایی برای حیات انسانی‌اش قرار بدهد محل بحث است که ببینیم از کجا گرفته می‌شود. هیچ کجا جز طبیعت برای انسان نیست و این را خیلی‌ها گفته‌اند، اما مشکل این است که نتوانستند به این پرسش پاسخ دهند که اگر مراجعه به طبیعت می‌کنم، طبیعت به من شناخت می‌دهد، اما برای انسان الزام ایجاد نمی‌کند. مثلاً طبیعت را می‌بینم یا برافراشتگی آسمان را می‌بینم، اما شناخت طبیعت  چه نتیجه‌ای دارد که برای ساخت زندگی انسانی خودم از آن استفاده کنم؟ در حقیقت تا تبدیل به ارزش و باید نشود، نمی‌تواند الزامی داشته باشد.

شناخت طبیعت به خودی خود، برای انسان الزام‌آور نیست و یک آموزه و گزاره الزامی ایجاد نمی‌کند، بلکه فقط انفعال ایجاد می‌کند و به همین دلیل است که تا امروز هم خیلی‌ها نظرشان این است که ارزش‌ها یک ماهیت عاطفی دارد؛ یعنی ما هیچ منشأ عینی برای ارزش‌های انسانی نمی‌توانیم ارائه دهیم. ارزش‌ها، محصول تعلقات ایدئولوژیک، فرهنگی، ملی، قومی و ... است، اما این خیلی کار را دشوار می‌کند و نمی‌گذارد گفت‌وگوی بین‌الاذهانی در مورد ارزش‌های اخلاقی و جهان انسانی شکل بگیرد؛ لذا می‌توان در قالب قوانین ارزش‌ها را تولید کرد که توافق‌هایی داشته باشیم، اما در این صورت با یک جهان مُرده انسانی روبه‌رو می‌شویم که با واقعیت‌های وجود انسان نیز تنافی دارد، اما یک نظر بسیار جدی این است.

اینجا عده‌ای می‌گویند که تا اینجا درست است و طبیعت الزامی درست نمی‌کند، اما نمی‌شود که ما اخلاق مشترک انسانی نداشته باشیم و استدلال‌های کلامی را آورده‌اند که مگر می‌شود خدا، انسان را خلق کند و رهایش کند؟ بنابراین خدا انسان را آفریده و کنارش نسخه هدایتی را نیز داده است. اینجا است که متوجه دین می‌شویم و باید دینی وجود داشته باشد. تقریر سنتی مسئله این است. نتیجه‌اش این می‌شود که خدا ما را آفریده و بعد برای کمال ما یک دین را قرار داده و ما را ملزم کرده بر اساس دستورالعمل‌های آن دین عمل کنیم.

تا اینجا درست است که خدا باید انسان را رها نگذارد، اما این خدای حکیم که یک منشور هدایتی برای ما فرستاده، این را چطور به ما می‌دهد و چطور باید قانع شویم از طرف خداست؟ من از کجا بفهمم هدایت‌هایی که به نام دین صورت می‌گیرد، از جانب خداست؟ می‌گویید که طبیعت خدا نظام ارزشی تولید نمی‌کند، اما دارید یک الگوی دیگری معرفی می‌کنید که می‌گویید از جانب خداست و سخن الهیات طبیعی این است که اگر این الگوی ارزشی که به نام دین ارائه می‌شود برآمده از طبیعت نباشد، فاقد حجیت است.

اینجا بخش‌هایی از متون کلامی ما مملو از معجزات و خوارق عادات می‌شوند که بگویند این از جانب خداست. الهیات طبیعی می‌گوید که اینها نیز برای من قانع‌کننده نیست. به ویژه من که مخاطب نخستین نیستم. اگر من مخاطب نخستین بودم، شاید قانع می‌شدم، اما اینکه یکسری روایات تاریخی پشتوانه این باشد که یک نظام ارزشی را تا ابد بر آن اساس استوار کنم، نمی‌شود. یکی از دلایل این است که خوارق عادت را خیلی‌ها می‌توانند داشته باشند. یکی از اصول الهیات طبیعی این است که هیچ نظام ارزشی نمی‌تواند بر اساس روایت‌گری و استنادات تاریخی و منابع روایی و تاریخی مشروعیتش را کسب کند و قطعیتش را صرفاً از روایات تاریخی بگیرد.

منابع تاریخی مهم است، اما به شرط اینکه منبع بالاتری وجود داشته باشد. تا مادامی که منبع فرادستی و بالادستی نباشد که ناظر و حاکم بر منابع روایی باشد، این منابع هیچ ارزش معرفتی ندارد. اینکه کسی براساس عواطف و احساسات کسی مراجعه کند، این یک ارزش برآمده از تعلقات عاطفی است و این دین نمی‌تواند دعوت‌گر باشد.

دینی که ادعایش جهانی بودن و ختمی بودن است و همه انسان‌ها را مخاطب قرار می‌دهد، هرگز نمی‌تواند بر مبنای استنادات تاریخی اقناع‌گری داشته باشد. برخی از این تریبون‌های دینی چیزی جز این روایات نیست، آن هم روایاتی که با بدیهیات عقلانی تعارض دارد. این را یک راوی گفته و راوی از راوی نقل کرده و چندین راوی گفته‌اند تا به منبع عصمت رسیده است و امام معصوم نیز اعتبارش را پیامبر(ص) و او نیز اعتبارش را از خدا می‌گیرد. اما نشانه‌ای که این از طرف خدا آمده چیست؟

در اینجا یک نکته تبیینی را مطرح می‌کنم؛ خداوند در آیات 14تا 17 سوره یاسین می‌فرماید: «إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ * قَالُوا مَا أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَمَا أَنْزَلَ الرَّحْمَنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ * قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ * وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ». خدا انبیائی را فرستاده که ظاهراً در ترکیه فعلی بوده است. اینها گفتند ما به سمت شما آمده‌ایم. آنها گفتند شما هم بشری مثل ما هستید و می‌گویند رحمان چیزی نفرستاده است. اما چرا رحمان را مطرح کرده؟ چون آنها رحمان را قبول داشته‌اند. رحمان بخشنده وجود است؛ یعنی قبول داشتند که خالق طبیعت خداست، اما رحیم را قبول نداشتند و می‌گویند طبیعتِ رحمان، نظام ارزشی را به ما ارائه می‌دهد و می‌گویند یک نشانه‌ای به ما نشان بده.

جواب اینها این بود که اینکه از طرف خدا آمدیم یا نه را که خود خدا می‌داند که البته قانع‌کننده نیست، اما فقط همین را نگفته‌اند. بلکه در ادامه گفتند که ما یک بلاغ مبین را به شما مطرح می‌کنیم و اگر در این تأمل کنید، ارتباط آن را با رحمان درک می‌کنید؛ یعنی آن چنان واضح است که خود شما می‌توانید بفهمید که از رحمان است یا نیست. اگر می‌خواستند عقلشان را تعطیل کنند قابل قبول نبود، اما او می‌گوید من یک بلاغ مبین دارم.

در سوره هود، آیه 35 نیز فرمود: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ». می‌گویند این قرآن افترا به خداست؛ یعنی اینها خدا را قبول داشتند که بحث از افترا می‌کنند. خدا به پیامبرش می‌گوید به آنها بگو اگر این طور باشد گناهش به گردن خودم است و به شما ارتباطی ندارد؛ یعنی حرفی که از طرف خدا می‌زنم وابسته به این نیست که راست بگویم یا خیر، شما می‌توانید صدقش را متوجه شوید.

بنابراین آنچه دین نامیده می‌شود و به نام دین به مردم ارائه می‌شود و آنچه به خدا اسناد داده می‌شود، فقط وقتی اقناع‌کنندگی دارد و مشروع است که شاهد صدقش را درون خودش داشته باشد. روایتی که من می‌خوانم باید شاهد صدقش درون خودش باشد و نه به سلسله سندش توجه کنیم. فرض کنید سلسله سند نیز صد درصد صحیح و اعلی باشد، اما یک حرفی زده باشد که صدقش در آن نباشد، قابل قبول نیست.

دین روایی و برآمده از منابع صرف روایی و تاریخی شاهد صدقی درون خود ندارند. روایات بسیاری ضروری هستند و سرمایه بی‌بدیل ما هستند و در این تردیدی نیست، اما به شرط اینکه شاهد صدقش را پیدا کنیم که الهیات طبیعی می‌خواهد آن را تبیین کند. قرآن و روایات ما شاهد صدقشان در خودشان است، اما شاهد صدق را گم کرده‌ایم. نتیجه‌اش این می‌شود که جهانی که به نام دین برای خود ساخته‌ایم، یک جهان اخلاق‌ستیز است. اثر یکسره روایی‌شدن الهیات دینی را نیز در جلسه بعد ارائه می‌کنیم.

یادآور می‌شود، جلسه دوم این نشست، شنبه، 11 اردیبهشت‌ماه، ساعت 21:30 از طریق صحفه اینستاگرام انجمن اندیشه و قلم به نشانی andisheqalam پخش خواهد شد.

گزارش از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
captcha