به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، اثبات وجود امام زمان(عج)، یکی از مباحث در حوزه مهدویت است. این نکته بسیار مهم و زیر بنائی است و اساس حرکت تخریبی مخالفان نیز برای ایجاد شبهه و شک در این رکن رکین است و در روایات ما نیز اشاره شده است که طول غیبت حضرت، باعث به وجود آمدن شک و شبهه در قلوب افراد متزلزل میشود، تا آن جا که عدهای میگویند که اصلاً، امامی نیست و چنین فردی متولد نشده است، لذا اثبات وجود امام و بلکه اثبات اضطرار به او، نکته مهمی است که در حوزه مهدیپژوهی، نقش بسزایی دارد.
راههای اثبات وجود امام، متعدد و مختلف است. در هر حوزه بحثی با همان زبان این استدلالها بررسی میشود، تاریخ، عقل و تجربه و کشف، برای خود طرق خاصی دارد.
قرآن مجید، این حقیقت را که هر زمانی، امامی الهی برای مردم وجود دارد و جریان هدایت اضطرار به وجودش دارد، به بیانهای مختلفی طرح کرده است. فهم این نکته، محتاج آن است که نخست، تعریف امام از دیدگاه قرآن برای ما روشن شود.
امامت، از نظر قرآن، تحلیل و تبیین خاصی دارد و با آنچه در عرف مردم و حتی عرف متکلمان مطرح است، فرق میکند.
قرآن مجید میفرماید: «وَ إِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ؛ و هنگامى که خدا ابراهیم را با کلماتى بیازمود و او همه را به اتمام رسانید، گفت: من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم. [ابراهیم ] گفت: از خاندانم چطور؟ فرمود: عهد من به ستمکاران نمىرسد.) (سوره بقره آیه 124).
مرحوم علامه طباطبائی(ره) میفرماید: «الامام هو الذی یقتدی و یأتم به الناس...؛ امام کسی است که مردم به او اقتداء و در کردار و گفتار، از او پیروی میکنند.
برخی از مفسران گفتهاند: مراد از «اماما» در این آیه، همان نبوت است. زیرا نبی کسی است که امتش در مسائل دینی به او اقتدا میکند.
ایشان میگوید: این سخن مفسران، ناصواب است. به دو دلیل: نخست آن که «اماما» مفعول دوم برای عاملاش است و اسم فاعل اگر به معنای ماضی باشد: عمل نمیکند و باید به معنای حال و استقبال باشد تا بتواند عمل کند و دیگر آنکه این سخن خداوند به ابراهیم (ع)، وحی است و وحی متفرع بر نبوت است. پس قبل از مفتخر شدن به مقام امامت، نبوت را دارا بوده است و این مقام به معنای نبوت نمیتواند باشد.
دوم آن که این جریان در اواخر عمر حضرت ابراهیم(ع) بوده و قبل از آن ایشان، پیامبر(ص) مرسل بوده که ملائکه در مسیرشان برای هلاکت قوم لوط بر او نازل شده بودند و به او بشارت داده بودند. پس قبل از آن که امام باشد، پیامبر بوده و امامتاش غیر از نبوت است.
شاهد سخن اینجا است که علامه طباطبایی(ره) میگوید منشأ این گونه تفاسیر نامربوط، عدم فهم صحیح امامت از منظر قرآن است که گروهی، آن را به «نبوت» و برخی «مطاع بودن» و عدهای به معنای «خلافت و وصایت و ریاست امور دین و دنیا» تفسیر کردهاند.
اینها تعریف دقیق امامت نیست و امامت، حقیقتی فراتر از این گونه تفاسیر است. در منطق قرآن، هر جا امامت طرح شده است، در کنارش، هدایت هم مطرح است: «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا؛ و آنان را پیشوای مردم ساختیم تا (خلق را) به امر ما هدایت کنند (سوره انبیاء آیه 73) و «وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ؛ و برخی از آن بنی اسرائیل را امام و پیشوایانی که خلق را به امر ما (نه به امر خلق) هدایت کنند قرار دادیم برای آنکه (در راه حق) صبر کردند و در آیات ما مقام یقین یافتند.(سوره سجده آیه 24)
امامت با هدایت توصیف گشته، آن هم نه مطلق هدایت، بلکه هدایتی که به «امرالله» است و «امرالله» خود حقیقتی است که آیه کریمه «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کنْ فَیَکونُ؛ فرمان نافذ او چون اراده خلقت چیزی کند به محض اینکه گوید: «موجود باش» بلافاصله موجود خواهد شد. (سوره یس آیه 82) یا آیه کریمه «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ؛ و فرمان ما (در همه عالم) یکی است» (سوره قمر آیه 50)(تفسیر المیزان جلد 1)
«عالم امر» در برابر «عالم خلق» است و عالم خلق عبارت اخرای عالم ملک و ناسوت است. عالم امر یا ملکوت، از قیود زمان و مکان مبرا و خالی از تبدیل و تغییر است و همان وجه الهی عالم است در قبال وجه خلقی و ملکی عالم که طرف دیگر آن است و تغییر و تدریج در آن راه دارد.
با این سخن «امام» هادی است که جهان انسانی را با امر ملکوتی، هدایت میکند. باطن این گوهر، ولایت بر مردم است و بر این اساس هدایت امام هم به گونه ایصال به مطلوب میشود، نه ارائه طریق زیرا آن، شأن انبیاء و رسولان و همه مؤمنان است که با موعظه حسنه راه را نشان میدهند و آنچه آنان را به این مقام والا میرساند، اولاً، صبر در امتحانات و ابتلائات و ثانیاً، یقینی است که به آنان افاضه شده است.
در آیه 70 سوره مبارکه انعام میخوانیم: «وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ؛ ارائه ملکوت به حضرت ابراهیم(ع) مقدمه برای افاضه یقین به او بود. یقین نیز از مشاهده عالم ملکوت جدا نیست بنابراین، امام باید انسانی باشد که به مرحله یقین برسد و عالم ملکوت که همان «امر» و باطن هستی است برای او مکشوف باشد.
«يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا» دلالت میکند که هر چه بدان هدایت تعلق میگیرد(قلوب و اعمال بندگان) حقیقت و باطناش برای امام هست و تمام هستی برای امام حاضر است و او به هر دو راه خیر و شر، مهیمن است. (المیزان، علامه طباطبائی، ج 1، ص 251)
عظمت وجود امام و نقشآفرینی او در هستی و هدایت ممتازی که برای بشریت دارد، در قرآن چنین بیان شده است و اینگونه است که قدر و مقام امامت و برتریاش حتی بر مقام نبوت و رسالت، هویدا میشود که پیامبر مرسلی چون ابراهیم در آخر عمر خود، به این مرتبه، که با مشاهده ملکوت آسمانها و تحصیل یقین برایش حاصل شده، مفتخر میگردد و در یک کلام، امام از منظر قرآن، کاروان سالار هستی است که کاروان بشری را در ظاهر دنیا و باطن آن، به سوی مبداء آفرینش سوق میدهد.
در قیامت که عرصه ظهور و تجلّی این دنیا است، این قیادت و سوق دهی، چنین تمثّل مییابد که قرآن میفرماید: «یَوْمَ نَدْعُو کلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ؛ روزی که هر گروهی را با امامشان میخوانیم.» (سوره اسراء آیه 71)
با این فهم و برداشت از معنا و حقیقت امامت، که نقش او بسیار فراتر از «ارائه طریق» امت است گرچه آن را نیز دارا است، به پیوستگی این جریان و لزوم آن، انسان را رهنمون میشود. در جریان هدایت، قدم اول ارائه طریق و تبیین «رشد» از «غی» است که این گام اول را رسول برمیدارد «مَّا عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ»(سوره مائده آیه 99) رسول ارائه طریق میکند و به مقتضای وظیفه رسالی خویش، که مصیطر بر انسان نیست و با چراغ آموزش، انسانهای مختار را آگاهی میدهد.
اما آگاهی بخشیدن در کنار آزادی وظیفه رسولان است و عالمان نیز در این شأن وارثان انبیا اند که شأن هدایتگری و ارائه طریق و تبیین رشد از غی را به عهده میگیرند. تا این جا انسانی آزاد، به «نجدین» «رشد» و «غی» آگاه شد و مرحله و گام بعدی هدایت برای کسانی که مسیر رشد را برگزیدهاند به گونه دیگری خواهد بود کسانی که ایمان به رشد و کفر به طاغوت و غیّ پیدا کردهاند تحت ولایت الهی قرار میگیرند که او ولی مؤمنین است.
امام که مظهر این ولایت است عهدهدار کاروان سالاری جامعه دینی و پیروان رشد و کافران به طاغوت است و هدایت او سوق این جریان به صراط مستقیم و ایصال آنان به حقیقت است که قیامت عرصه تجلّی آن است، لذا رسول به مقتضای رسالت، تبیین میکند و امام به مقتضای ولایت و امامت، هدایت ایصالی دارد.
هر چند مسلم است که اولاً هر دو شأن برای امام محفوظ است، امام هم نقش تبیین و هم نقش ایصال را بر عهده دارد کما این که برخی پبامبران به مقام امامت نیز مفتخر بودند و ثانیاً: هدایت ایصالی منافاتی با اراده انسانها ندارد که در طول آن قرار میگیرد چرا که: «الَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًی؛ کسانی که هدایت را برگزیدند، هدایتشان را افزون میکند.» (سوره محمد آیه 17)
امام کسی است که روز قیامت، مردم را به سوی خدا سوق میدهد بر این اساس علامه طباطبائی(ره) نتیجهای را که بر مباحث گذشته خویش مترتب میکند چنین بیان میکند: بر این اساس امام کسی است که مردم را در روز قیامت به سوی خدا سوق میدهد، همان طور که آنان را در ظاهر و باطن این دنیا رهبری کرد.
آیه شریفه، این نکته را نیز میرساند که هیچ زمانی، نمیتواند بدون امام باشد، به خاطر این که فرموده: «كُلَّ أُناسٍ» همه مردم در همه زمانها.
نکتهای که استفاده میشود آن است که زمین مادامی که انسان در آن وجود دارد، از امام و حجت حق خالی نمیشود. (المیزان، علامه طباطبائی (ره) ج 1، ص 376)
ایشان در ذیل آیه 71 سوره اسراء که میفرماید: «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» میگوید: آنچه از این آیه استفاده میشود، این است که این فراخوان، شامل همه انسانها از اولین و آخرین میشود... بعد احتمالاتی را که در امام مطرح است بیان نموده و میفرماید: مراد، امام حقی است که خدای سبحان در هر عصر و زمان برای هدایت اهل آن زمان قرار میدهد، اعم از این که آن امام چونان ابراهیم و محمد(ص) پیامبر باشد، یا غیر پیامبر.
به هر حال، از این آیات قرآن، ضمن فهم نقش امام در هستی، همیشگی و پیوستگی این جریان زلال نیز فهمیده میشود، یعنی هیچ زمانی، از چنین شخصیتی خالی نیست. پس در عصر ما هم وجود با برکت حضرت مهدی(عج) که قطب عالم امکان و هادی دلها و افعال مؤمنان و سالار کاروان حق پویان است، امری مسلم و قطعی است.
آیه دیگری که از قرآن بر اثبات وجود امام و ضرورت او دلالت دارد، عبارت است از این آیه: «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکلِّ قَوْمٍ هَادٍ؛ تو تنها بیمدهنده و برای هر گروه هدایتکننده هستی.(سوره رعد آیه 7) این آیه نیز به وضوح، امام هادی(ع) و هدایتکننده را برای همه اقوام ثابت میکند که این مطلب جای نقض و اشکال نیست.
در تفسیر نورالثقلین حدود پانزده روایت در این زمینه نقل شده است. از جمله امام صادق(ع) میفرماید: هر امام معصومی هدایتگر برای زمان خود است یا هدایتگر اقوامی است که در زمان او زندگی میکنند. (تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 482. عروسی حویزی)
آیه دیگری که به وضوح، بر وجود امام معصوم در همه زمانها دلالت دارد، آیه کریمه «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقينَ؛ ای كسانی كه ايمان آوردهايد! از [مخالفت فرمان] خدا بپرهيزيد و باصادقان و راستگويان باشيد. (سوره توبه آیه 119)
دستور همراه بودن با صادقان، بهطور مطلق، و جدا نشدن از آنان بدون هیچ قید و شرطی دلالت دارد که منظور «امام معصوم» است.
فخر رازی چنین میگوید: کسی که جایز الخطاء است، واجب است اقتداء به کسی کند که معصوم است. معصومان کسانیاند که خدای متعال آنان را «صادقان» شمرده است و این معنا در هر زمانی ثابت است. بنابراین درهر زمانی باید معصومی وجود داشته باشد. (پیام قرآن، ج 9، ص51. مکارم شیرازی) اگر چه ایشان، در فهم مصداق معصوم، دچار اشتباه شده، لکن ضرورت وجود معصوم را در هر عصری پذیرفته است.
این نکته را جابر بن عبد الله انصاری از امام باقر(ع) نقل میکند که در تفسیر این آیه حضرت فرمود: منظور از «کونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»، آلمحمد است. (معجم احادیث الامام المهدی، ج 5، ص157. علی کورانی)
از آیاتی که نقل شد چنین برمیآید که امامت، واقعیتی است که هستی، لحظهای بدون آن نمیتواند باقی بماند و تا انسانی روی زمین هست و تا تکلیف هست، وجود چنین امامی ضروری است، بنابراین وجود امام معصوم در عصر ما نیز امر مسلم و غیرقابل تردید و آن امام زمان(ع) است.
منبع: www.porseman.com
انتهای پیام