ریشه‌های «ترس و لرز» در حیات پرمخاطره «کی‌یرکگور» / اهمیت توأمان در روانشناسی و فلسفه
کد خبر: 4014162
تاریخ انتشار : ۲۶ آبان ۱۴۰۰ - ۲۱:۵۰

ریشه‌های «ترس و لرز» در حیات پرمخاطره «کی‌یرکگور» / اهمیت توأمان در روانشناسی و فلسفه

ارسطو میرانی، مترجم کتاب «فیلسوف دل: زندگی و اندیشه بی‌قرار سورن کی‌یرکگور» به ارائه توضیحاتی در خصوص اهمیت این فیلسوف پرداخت و گفت: به همان میزانی که کی‌یرکگوردر تاریخ فلسفه اهمیت دارد، در روان‌درمانی هم اهمیت دارد و اولین شخصیت مهم در تاریخ تفکر روان‌درمانی اگزیستاسیالیسم است.

به گزارش ایکنا، نشست نقد و بررسی کتاب «فیلسوف دل: زندگی و اندیشه بی‌قرار سورن کی‌یرکگور» نوشته «کلر کارلایل»، امروز 26 آبان‌ماه، با حضور ارسطو میرانی، مترجم کتاب و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی گرگان و حامد خانی (فرهنگ مهروش)، دین‌پژوه و دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی گرگان برگزار شد.

میرانی در ابتدای سخنان خود بیان کرد: این کتاب در معرفی زندگی و اندیشه کی‌یرکگور، متفکر بزرگ دانمارکی است که به دلیل اهمیتی که اندیشه‌های او داشت و نوآوری‌ای که در اندیشه فلسفی و همچنین کلامی‌اش بود، به‌عنوان بنیان‌گذار نهضت فکری اگزیستانسیالسیم در قرن بیستم شناخته شد. مفهوم اگزیستانسیالسیم پس از مرگ کی‌یرکگور ابداع شد اما تقریباً تمام کسانی که تاریخ فلسفه و از جمله تاریخ اگزیستانسیالیسم را نوشته‌اند، معتقدند که کی‌یرکگور و اندیشه‌های او بنیان‌گذار این جنبش فلسفی تأثیرگذار در قرن بیستم شد.

محبوبیت کم‌نظیر اگزیستانسیالیسم در ایران

این عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی گرگان با اشاره به فراز و فرودهای اگزیستانسیالیسم در اروپا و آمریکا تصریح کرد: با اینکه اگزیستانسیالیسم در اواسط قرن بیستم در اروپا و خصوصاً در فرانسه و آلمان ظهور کرد و سپس تا حدودی محبوبیت فوق‌العاده‌ای که در زمان فلاسفه‌ای مانند پل سارتر و ... داشت، فروکش کرد، اما با ورود به آمریکا اهمیت خودش را نشان داد. چیزی که جالب است اینکه کمتر جایی دیده‌ام که این نهضت به اندازه ایران محبوبیت داشته باشد. البته برای من هم جای تعجب و سؤال است که چرا تفکر اگزیستانس تا این حد همچنان محبوب است و خواننده دارد. وقتی یک نهضت فکری تا این حد مهم است، اولین سؤال این خواهد بود که تا چه اندازه به خوبی و درستی شناخت شده است و اینکه آیا تصور درستی از این اندیشه‌های بنیادین وجود دارد یا خیر.

وی بیان کرد: برای پاسخ به این سوال بود که ابتدا کتاب «فرهنگ اگزیستانسیالیسم» را ترجمه کردم که از نظر وسعت مفاهیم گسترده است. این کتاب راهنمای خوبی است تا پرسش‌های کلی در مورد اگزیستانسیالیسم را پاسخ دهد. پس از آن بود که کتاب «فیلسوف دل» را دیدم و براساس کتاب‌هایی که در حال حاضر به زبان فارسی در ایران داریم، به این مسئله پی بردم که کتابی نظیر این کتاب را نداریم.

«فیلسوف دل»؛ گامی برای شناخت بیشتر کی‌یرکگور

این استاد دانشگاه تصریح کرد: تاکنون حدود 10 جلد کتاب در مورد کی‌یرکگور منتشر شده است. برخی از آثار هم در این سال‌ها ترجمه شده و همه این آثار هم مورد استقبال قرار گرفته‌اند و باید بگویم که او همچنان یکی از چهره‌های محبوب جامعه کتاب‌خوان و فلسفه‌خوان است. اما من دیدم که کتابی با این جامعیت و این نوع نگاه در میان کتاب‌های دیگر نیست؛ بنابراین این کتاب می‌توانست خواننده را یک‌قدم بیشتر به شناخت اندیشه‌های کی‌یرکگور نزدیک‌تر کند. به همین سبب تصمیم گرفتم تا به ترجمه آن بپردازم. فرایند ترجمه نیز بسیار لذت‌بخش بود و البته از زبان کتاب هم بسیار لذت بردم.

وی با اشاره به کم‌وکیفی از ترجمه کتاب بیان کرد: تلاش من این بوده که بتوانم زیبایی زبان اصلی را در متن فارسی هم بازآفرینی کنم؛ یعنی طوری ترجمه انجام شود که خواننده از زبان فارسی هم تا حدودی لذت ببرد و فقط با یک متن فلسفی مواجه نباشد اما اینکه چقدر موفق بوده‌ام بر عهده ناقدان است؛ چه‌اینکه خوشبختانه نقدهای خوبی هم تاکنون مطرح شده است.

اهمیت کی‌یرکگور در فلسفه و روانشناسی

این استاد دانشگاه در بخش دیگری از سخنان خود به اهمیت کی‌یرکگور برای روانشناسان اشاره و بیان کرد: به همان میزانی که کی‌یرکگور برای فلاسفه اهمیت دارد، برای روانشناسان نیز مهم است. همچنین روانشناسی یا روان‌درمانی وجودی هم از مکتب‌های روان‌درمانی محبوب در ایران است. البته من با جدیت می‌توانم بگویم که در این زمینه ادبیات روان‌درمانی اگزیستاسیالیسم بسیار ضعیف است و از دیگر سو هیچ منبعی در روان‌درمانی اصیل اگزیستاسیالیسم نمی‌بینید که اندیشه‌هایش را از کی‌یرکگور نگرفته باشد. او اولین کتاب مهم تاریخ تفکر بشر در مورد اضطراب را با رویکردی میان‌رشته‌ای بین فلسفه و روان‌درمانی نوشته و کتاب مفهوم اضطرابش ترجمه نشده است و بنده در صدد ترجمه‌اش هستم.

وی تصریح کرد: به همان میزانی که کی‌یرکگور در تاریخ فلسفه اهمیت دارد، در روان‌درمانی هم اهمیت دارد و اولین شخصیت مهم در تاریخ تفکر روان‌درمانی اگزیستانسیالیسم است و بر این باورم که برای کسانی که می‌خواهند با فلسفه غرب آشنا شوند آشنایی با کی‌یرکگور از اهمیت بالایی برخوردار است و به همین میزان کی‌یرکگور برای روان‌درمان‌گرانی که می‌خواهند در چارچوب اگزیستانسیالیسم فعالیت کنند نیز اهمیت دارد. بنابراین، با این هدف کتاب را ترجمه کردم که خواننده فارسی‌زبان را یک‌قدم به شناخت اندیشه‌های کی‌یرکگور نزدیک‌تر کنم و امیدوارم که دراین هدف موفق بوده باشم.

در بخش دوم این نشست، نوبت به سخنرانی فرهنگ مهروش رسید که در این نشست به عنوان ناقد مطالب خود را ارائه کند. وی در ابتدای سخنان خود به آشنایی خود با مترجم اشاره و بیان کرد: آقای دکتر ارسطو میرانی استادیار گروه الهیات واحد گرگان‌اند. ایشان شخصیتی چندجانبه دارند و در حوزه مطالعات ادیان، روان‌شناسی و فلسفه مطالعات گسترده‌ای داشته‌اند. افزون بر مقالات پژوهشی و فعالیت‌های دانشگاهی، ترجمه‌های مشهور و مرغوب و پرخواننده‌ای از کتب انگلیسی‌زبان عرضه کرده‌اند و برجسته‌ترین ترجمه‌های ایشان عبارت از «شرق در برابر غرب: نخستین برخورد»، «فرهنگ اگزیستانسیالیسم»، «کافکا در آینه یونگ»، «فیلسوف دل: زندگی و اندیشۀ بی‌قرار سورن کی‌یرکگور»‌ و «روان‌درمانی در عمل» هستند.

این استاد دانشگاه با اشاره به کتابی که ترجمه‌شده تصریح کرد: کتاب در 339 صفحه توسط انتشارات استراوس و ژیرو در سال 2019 میلادی منتشر شده است و 30 دلار یا 25 پوند قیمت دارد. پس از 68 بررسی توسط منتقدان، با کسب امتیاز 303 از مجموع 416 امتیاز، در ضمیمه ادبی مجله تایمز، هم‌چون کتاب سال معرفی شده است.

وی در ادامه افزود: ترجمه فارسی آن به قلم دکتر ارسطو میرانی در سال 1399 شمسی توسط انتشارات پارسه در 352 صفحه منتشر شده است. این ترجمه اخیراً نسخه‌های چاپ دومش تمام شده و به چاپ سوم رسیده است و پیش‌بینی می‌شود اثری پرفروش باشد. دست‌کم در میان منابع فارسی دربارۀ کی‌یرکگور، جامع‌ترین منبع فارسی دربارۀ اندیشه و زندگی کی‌یرکگور است. زبان آن بسیار ساده و خوش‌خوان است و کتاب هرگز اسرار پنهان کی‌یرکگور را بررسی نمی‌کند و به حدس و گمان نمی‌پردازد. از درگیرشدن با انگیزه‌های تاریک‌تر کی‌یرکگور مثل تنفر او از دموکراسی پرهیز می‌کند.

این استاد دانشگاه در بخش دیگری از سخنان خود به مؤلف کتاب یعنی کلر کارلایل اشاره و تصریح کرد: کلر کارلایل، متولد 1977م/ 1356ش، دانشیار فلسفه در دانشگاه لندن است. مدرک دکتری خود را در سال 2002م/ 1381ش گرفته است. او مسافرت‌های مختلفی به هند داشته است و همین سبب شده است که در تأملات فلسفی خود به تجربیات دینی و اعمال عبادی توجه ویژه کند. او در مجلات عمومی مثل تایمز و گاردین دربارۀ فلسفه، دین و اخلاق می‌نویسد. شش کتاب فلسفی نیز منتشر کرده است. مهم‌ترین مطالبش دربارۀ کی‌یرکگور، برتراند راسل، اسپینوزا و مسئلۀ شر است.

مهروش در ادامه به ارائه اطلاعاتی در مورد کی‌یرکگور پرداخت و گفت: او تقریباً هم‌نسل با ناصرالدین‌شاه قاجار است، اما درگذشته در  42 سالگی است. او با وجود عمر کوتاه، بسیار پرکار بود؛ چنان‌که ویرایش رسمی انتقادی آثار او به زبان دانمارکی در 55 جلد است. این آثار دربردارندۀ مقالات، سخنان کوتاه، گفتارهای حکیمانه، نامه‌های ساختگی، مطالب روزنامه‌ای و دیگر گونه‌های تألیف است. بیشتر آثار او هم با نام مستعار منتشر شده‌اند.

توضیح احوال کی‌یرکگور

وی در بخش دیگری از سخنان خود به توضیح احوال کی‌یرکگور پرداخت و با اشاره به احوال کودکی او بیان کرد: کی‌یرکگور از کودکی در پیوند با پدرش که برخلاف او باور دینی مسیحی مقدس‌مآبانه‌ای داشت، همواره دچار تعارض و تناقض‌درونی بود و رنج می‌کشید. او کوچکترین فرزند از هفت فرزند بود. پدرش بازرگان و متمول بود و او مشکل مالی برای زندگی نداشت. با این‌حال، دوران کودکی سختی را گذرانده بود. پدر کی‌یرکگور مردی عابد و سرسخت بود که به حمایت و ترساندن پسرش اهمیت زیادی می‌داد. پدرش پیشگویی کرده بود هیچ یک از فرزندانش از 33 سالگی، یعنی سن عیسی در مصلوب شدن جان سالم به در نخواهند برد. می‌گفت او و خانواده‌اش گرفتار نفرینی هستند که جان هر هفت فرزند او را، درحالی‌که خودش هنوز زنده است، خواهد گرفت. از قضا کی‌یرکگور در سن 19 تا 27 سالگی مربی دانشگاه، پدر و سه خواهر و برادر و مادرش را از دست داد.

مهروش تصریح کرد: کی‌یرکگور نوشت: «او دوران کودکی من را شکنجه‌ای بی‌نظیر کرد و در عین حال دوست‌داشتنی‌ترین پدر بود». قامت او هم ریز و قوزکرده بود؛ چنان‌که از کودکی مسخره‌اش می‌کردند. این‌ها همه بسی اضطراب‌آفرین بودند. در دوران کودکی عادت به پنهان‌کاری و بدگویی داشت؛ راهی برای حفظ آزادی درونی از پدری که خواستار اطاعت کامل بود. او در روزنامه‌هایش به رازهایی اشاره می‌کرد مثل گناه خانوادگی، مجازات‌های مبهم و ... که سوگند یاد کرده است هرگز فاش نکند.

بحران‌های زندگی او

این نویسنده و استاد دانشگاه با اشاره به بحران‌های زندگی کی‌یرکگور تصریح کرد: در 24 سالگی در میانه این فجایع و حرمان درگذشت اعضاء خانواده و ترس مرگ، عاشق رگینه اولسن شد. سه سال بعد خواستگاری کرد و و دو سال بعد برید تا زندگی خود را وقف خدا و نوشتن کند و بقیت عمر در عذاب وسواس خاطرۀ او بگذراند. بااین‌حال، روحیات متفاوت همسر برای او این سؤال را ایجاد کرد که آیا حق دارد معنویت مطلوب خود را با ازدواج به همسرش تحمیل کند. او خود را در این وضعیت، شبیه ابراهیم دید که قرار است اسحاق را به قربان‌گاه ببرد. می‌ترسید صمیمیت ازدواج مانع معنویتش بشود.

وی افزود: کی‌یرکگور دید یا باید همسری باشد که از عهدۀ وظائف همسریش خوب برنمی‌آید، یا باید مرد خانواده‌ای نیکو باشد که به آرمان‌هایش نمی‌رسد. پس ازدواج را رها کرد و معتقد شد هیچ‌یک از این دو آرامشی برایش نمی‌آورد: آرامش فقط در پیوند با خداست. آسیبی که او با این رفتار به معشوقش زد شبیه آسیبی بود که گمان می‌کرد ابراهیم با بردن اسحاق به قربان‌گاه به او وارد کرده است. به هر روی، کی‌یرکگور چنان شیفته بود که انگشتری را که به نامزدش تقدیم کرده بود نگه داشت و تمام عمر آن را به دست داشت. کی‌یرکگور نسبت به رگینه بی‌تفاوت نبود، او به‌طرزی جنون‌آمیز و وسواس‌گونه عاشق رگینه بود و تا پایان عمر نیز چنین باقی ماند. پس سؤال این است که چرا نامزدی خود را به‌هم زد؟ پاسخ این است که کی‌یرکگور احساس می‌کرد دارد زندگی با رگینه را قربانی می‌کند؛ یعنی دارد برای خدا از معشوقش و از نام نیک خانوادۀ خود و همۀ تعلقات دیگر برای چیزی مرموز ـ عشق به خدا ـ می‌گذرد. نیز، در پیوند با کلیسای لوتری به مشکل خورد و از کلیسا رانده شد. عملاً کلیسایی که فکر می‌کرد قرار است او را به حقیقت برساند او را از خود راند.

مهروش تصریح کرد: او را از این حیث یک فیلسوف مدرن دانسته‌اند که توجه به مسئلۀ تنش میان فردگرایی و جمع‌گرایی در آثارش بحثی مهم است. او در تجربه‌های دینی فردی خود مسیحی معتقدی است و در جمع‌گرایی با کلیسا و جماعت آن دچار تنش گردیده است. آثارش همین را به نحو گسترده‌ای بازتاب می‌دهند. او می‌گوید مسیحی کسی نیست که حول باوری رسمی هم‌راه دیگران جمع شده باشد. برعکس، افراد باید بیاموزند که از موضع یک متدین، خود را قضاوت کنند؛ نه دیگران را. او در آثارش مثل ترس و لرز به مردم کپنهاگ می‌گوید که درواقع و برخلاف تصورات خودشان هرگز مسیحی نیستند. این امور موجب رنج و حرمان عظیم کی‌یرکگور شد. کی‌یرکگور هم این رنج را نوعی تجربۀ معنوی تلقی کرد. سؤال فلسفی اصلی بحث او این نبود که چرا رنج می‌بریم؛ این بود که چه‌گونه باید رنج کشید. او به این نتیجه رسید که زندگی ارزشمند زندگی متدینانه است؛ یعنی آن زندگی که سراسر جنبش و پویش مذهبی، اشتیاق عمیق به خدا و تلاش مضطربانه برای پیوند با او باشد.

نقاط قوت کار مؤلف

این استاد دانشگاه در بخش دیگری از سخنان خود به نقاط قوت کار مؤلف اشاره کرد و گفت: کارلایل در این کتاب می‌کوشد نشان دهد چه‌طور اندیشه‌های فلسفی کی‌یرکگور با تجربیات معنویش در زندگی روزانه پیوند خورده است. او معتقد است همانطور که نمی‌توانیم از قطار در حال حرکت پیاده شویم، نمی‌توانیم از زندگی برای تأمل در معنای آن دور شویم. پس باید در ضمن همین تجربه‌های زندگی روزانه معنای زندگی را بفهمیم. گئورگ لوکاچ می‌گوید سرچشمه تفکر را در دل‌شکستگی باید پیدا کرد و کارلایل چنین می‌کند. کارلایل اندیشه و زندگی را در هم تنیده، و تأثیر تجربه‌ها را در زندگی کی‌یرکگور خوب نشان داده است. نویسنده خود از محققانی است که دربارۀ کی‌یرکگور از دوران دانشجویی و در ضمن رسالۀ دکتری مطالعات و آثار گسترده داشته است. او کتاب را بر اساس پاسخ‌های متفاوت کی‌یرکگور در مراحل مختلف زندگی‌اش به این پرسش سامان می‌دهد که «انسان بودن در جهان چگونه است؟».

وی افزود: بر اساس ترتیبی که مؤلف ایجاد کرده است؛ مرحلۀ اول تأمل در این‌باره وقتی است که کی‌یرکگور دارد پس از ترک نامزدش کتاب ترس و لرز را می‌نویسد و پاسخی پرامید به این پرسش می‌دهد. می‌خواهد به این سؤال پاسخ دهد که منشأ ترس که انسان بودن ما با آن عمیقاً پیوند خورده چیست. این مرحله با تولد سی سالگی کی‌یرکگور در می‌1843 میلادی آغاز می‌شود و تا حوادث آخر همان سال ادامه پیدا می‌کند. او که بر اساس پیش‌بینی پدر آمادۀ مرگ در سال 1843 میلادی شده است و فکر می‌کند زمان ندارد، برای تألیف آثار عجله می‌کند. مرحلۀ دوم وقتی است که در سال 1852 میلادی و در آستانۀ مرگ و نومیدانه به حاصل زندگی خود می‌نگرد و پاسخی متفاوت به این سؤال می‌دهد. او در این مرحله زندگی خود را از سال 1848-1852 میلادی مرور می‌کند و می‌خواهد با مرور تجربیات شخصی خود جواب را بیابد. در پایان تأملات این دوره مرگ را شاهکار زندگی خود می‌بیند. احساس می‌کند باید همۀ تأملات فلسفی خود را به در آغوش کشیدن آن کمال بخشد.

مهروش تصریح کرد: مرحلۀ سوم اثر هم داستان جدال او با مرگ و تجربیات و تأملاتی فلسفی است که در این جدال حاصل می‌کند. کی‌یرکگور در سال 1855 در 42 سالگی از دنیا رفت و حق مالکیت نوشته‌های خود را برای نامزد سابق خود به ارث گذاشت.

مروی تفصیلی بر نقاط کار مؤلف

مهروش در بخش دیگری از سخنان خود با تفصیل بیشتر به تحلیل نقاط کار مؤلف پرداخت و بیان کرد: نقطه قوت مهم کتاب همین است که کارلایل سعی می‌کند در این کتاب، آرای کی‌یرکگور را نه از موضع یکسری آرای فلسفی و در مقام تقابل و وزن‌سنجی با آرای دیگر فلاسفه در حیطه مسائل مختلف بلکه از موضعی دیگر بررسی کند. یک‌وقت است که من در جایگاه کسی که تاریخ فلسفه درس می‌دهد می‌گویم که در بحث حرکت، در یونان باستان حرف‌هایی زده شده و افلاطون و ... این حرف‌ها را زده‌اند تا اینکه به فلاسفه دوران معاصر می‌رسم اما کارلایل چنین کاری نکرده است؛ یعنی می‌خواهد نشان دهد که کی‌یرکگور به عنوان آدمی که گوشت و خون دارد، یکسری مسائل را با تمام وجود تجربه می‌کند و از آنها رنج می‌برد و از آنها تاثیر می‌پذیرد، چطور به این سمت کشیده می‌شود که در مورد مسائل مختلف فکر کند و به نتایجی برسد.

این استاد دانشگاه بیان کرد: کارلایل معتقد است ما همانطور که نمی‌توانیم از قطار در حال حرکت پیاده شویم، نمی‌توانیم از زندگی برای تأمل در معنای آن، دور شویم. مرحوم حسین پناهی، هنرپیشه سینما و تلویزیون یک جمله معروفی دارد و می‌گوید: «آی دنیا، نگه‌دار، می‌خواهم پیاده شوم». در عین حال که این گفته پارادوکسیکال است، اما تأمل‌برانگیز هم هست. واقعیت این است که ما آدم‌ها مجبور هستیم در همین حال که داریم زندگی می‌کنیم به زندگی بنگریم و فرصتی نداریم برای اینکه مثلاً از زندگی فاصله بگیریم و از بیرون به زندگی نگاه کنیم. البته که اگر چنین کاری مقدور بود خیلی از قضاوت‌های ما درست‌تر و دقیق‌تر می‌شد.

مهروش تصریح کرد: برای نمونه من در حالی دارم در مورد وجود خدا، اختیار انسان یا در مورد مهم‌ترین مسائل فلسفی خودم و در مورد اینکه چه چیزهایی من را دچار اضطرار می‌کند و حد اختیار من کجاست تأمل می‌کنم که هرگز نمی‌توانم یقین داشته باشم که عواطف من در این تصمیم‌گیری‌ها تأثیرگذار نیست. همچنین نمی‌توانم اطمینان داشته باشم که اشتیاق‌ها، امیال جنسی، میل به زراندوزی و روابط اجتماعی من و از دیگرسو، قدرت سیاسی جامعه‌ای که من در آن هستم در این تصمیم‌گیری‌ها تأثیرگذار نیست. من نمی‌توانم وقتی در مورد وجود خدا فکر می‌کنم، هرگز اطمینان پیدا کنم که الآن فکر من فکری به دور از هیاهوهای نفسانی است.

وی در ادامه افزود: همچنین نمی‌توانم مطمئن شوم که من الآن از جایگاه یک انسانی که اختیار دارد و تحت تأثیر هیچ اضطراری نیست، دارم کاملاً عینیت‌گرایانه مسئله وجود خدا، اختیار انسان یا هر بحث مهم فلسفی و جهان‌شناختی دیگری را بررسی می‌کنم؛ خیر. از آن‌ طرف نمی‌توانم بگویم که فعلاً من این مسئله را بررسی نمی‌کنم و بعداً که این دوره اضطرار و جبر اجتماعی و هواهای نفسانی من طی شد در این‌باره تصمیم می‌گیرم؛ چراکه چنین چیزی هرگز وجود ندارد. ما در حال زندگی، در حالی باید تکلیفمان را با یکسری مسائل روشن کنیم که نمی‌توانیم از قطار زندگی پیاده شویم؛ بنابراین باید در ضمن تجربه‌های روزمره‌مان، با همه مشکلات و مصیبت‌هایی که در ضمن همین زندگی و تجربه‌ها می‌توانیم داشته باشیم و با همه تردیدهایی که می‌توانیم در مورد صحت نتایج خود داشته باشیم و با همه اضطراب‌هایی که داریم معنای زندگی را بفهمیم.

سرچشمه تفکر چیست؟

دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی گرگان با اشاره به نقل قولی از یک فیلسوف مجارستانی بیان کرد: لوکاچ، فیلسوف برجسته معاصر می‌گوید: «سرچشمه تفکر را باید در دلشکستگی پیدا کنیم». کارلایل هم همین کار کرده است؛ یعنی سعی کرده بگردد و دلشکستگی‌های کی‌یرکگور را کشف کند و براساس آنها توضیح دهد که چرا او چنین اندیشیده است.

مهروش در بخش دیگری از سخنان خود به فرازی از دعای عرفه اشاره کرد و گفت: یک جمله‌ای در دعای عرفه است که بسیار تأمل‌برانگیز است. می‌گوید: «إِلهِى أَغْنِنِى بِتَدْبِيرِكَ لِى عَنْ تَدْبِيرِى وَ بِاخْتِيارِكَ عَن اخْتِيارِى وَ أَوْقِفْنِى عَلَى مَراكِزِ اضْطِرارِى». این بخش سوم بسیار مهم است؛ یعنی خدایا من را به مراکز اضطرارم واقف کن؛ بنابراین باید ببینیم در زندگی من، کجاها اختیاری از خودم ندارم و دچار اضطرارم و در وضعیتی قرار گرفته‌ام که با همین اوضاع و احوالی که دارم باید مسائل خودم را پیش ببرم.

وی با اشاره به سخنی از علامه جعفری بیان کرد: خداوند استاد ما مرحوم محمدتقی جعفری را رحمت کند که می‌فرمودند: «اگر در زندگی انسان چند مسئله مهم وجود داشته باشد، یکی از آنها همین است که حد اختیار و اضطرار انسان کجاست و انسان، حد وجود خودش را درست بفهمد». کاری که کارلایل کرده هم همین بوده که سعی کرده نشان دهد، مراکز اضطرار کی‌یرکگور کجاها بوده و او چطور در تنش با این مراکز اضطرار و بحران‌ها اندیشیده و به چه نتایجی رسیده است. کارلایل هم کسی است که از دوران دانشجویی خود مطالعات گسترده‌ای در مورد کی‌یرکگور داشته و سعی کرده این کتاب را براساس پاسخ‌های متفاوتی طراحی کند که کی‌یرکگور در مراحل مختلف زندگی‌اش به این پرسش می‌دهد که انسان‌بودن در جهان چگونه است.

اهمیت توجه به ادوار فکری متفکران

مهروش تصریح کرد: این مسئله؛ یعنی توجه به ادوار فکری متفکران خیلی مهم است. هرچقدر که این توجه در میان فلاسفه غربی فراگیر است، متأسفانه در سنت فکری ما کمتر به آن توجه می‌شود. خیلی از فلاسفه و متفکران بزرگ، چندین دوره تفکر دارند و گاهی اگر ما به این مسئله توجه نکنیم، تصویر درستی از اندیشه‌های این اندیشمندان پیدا نخواهیم کرد. ما الآن وقتی در مورد جهان‌بینی‌های مولانا صحبت می‌کنیم، از خود نمی‌پرسیم که این اندیشه‌ها با زمینه و زمانه مولوی چه نسبتی دارند و مثلاً کدام‌یک از اینها باید جداگانه دیده‌ شود و کدام‌ها باهم یک منظومه فکری را تشکیل می‌دهند.

این نویسنده و پژوهشگر دینی بیان کرد: کارلایل چنین کاری را انجام داده است اما التفات به این مسئله در میان ما وجود نداشته است و وقتی در مورد حافظ صحبت می‌کنیم هم همین رویه را داریم و اقدام جدی‌ای انجام نداده‌ایم که بفهمیم حافظ در زندگی خود چه ادوار فکری‌ای را داشته و در هر دوره چطور اندیشیده است و ما روشی برای این کار نیافته‌ایم. این التفات در سنت فلسفی غرب و سایر سنت‌های اندیشگی غرب بسیار رایج است و متفکران مختلف این بینش را دارند و مثلاً از  ویتگنشتاین یک و ویتگنشتاین دو حرف می‌زنند و میان مراحل مختلف فکری افراد تفکیک می‌کنند.

تقریری بر ادوار سه‌گانه فکری کی‌یرکگور

وی افزود: کارلایل در این کتاب چنین اقدامی را صورت داده است. او می‌آید و مرحله اول زندگی و تأملات فلسفی مؤلف را بر این اساس صورت می‌دهد و دوره نخست را مربوط به دوره‌ای می‌داند که از مِی 1843 آغاز می‌شود و تا حوادث همان سال ادامه پیدا می‌کند. کارلایل می‌خواهد ببیند کی‌یرکگور در این دوره وقتی نامزدش را برای همیشه ترک کرده و دارد کتاب ترس و لرز را می‌نویسد، چطور می‌خواهد به این پرسش پاسخ دهد که انسان‌بودن در دنیا چگونه است.

مهروش تصریح کرد: در این دوره، یعنی زمانی که دارد خودش را برای مردن آماده می‌کند، تأملات خاصی را دارد. همانطور که اشاره کردم، پدر کی‌یرکگور پیش‌بینی کرده بود که هیچ‌کدام از فرزندانش بیش از سی‌وسه سال زندگی نخواهند کرد و این آدم اکنون احساس می‌کند ماه‌های آخر عمرش است و باید هرچه سریع‌تر آنچه می‌خواهد بنویسد را تدوین کند و در مورد آن بیندیشد. او احساس می‌کند که نمی‌تواند از قطار زندگی پیاده شود و بعداً فکر کند، بلکه باید همین الآن بیاید و فکرش را منسجم کند. او در این دوره کتاب ترس و لرز را می‌نویسد و در حالی به پرسش چگونه انسان‌بودن پاسخ می‌دهد که هنوز امید به زندگی در او وجود دارد.

وی با اشاره به مرحله دوم و سوم زندگی کی‌یرکگور بیان کرد: مرحله دوم وقتی است که این آدم این تجربه‌ها را پشت سر گذاشته و دیده که در سال 1843 براساس پیش‌بینی پدرش باید فوت می‌کرد اما درمی‌یابد که آن پیش‌بینی درست نبود و زنده می‌ماند. این مرحله پشت سر گذاشته می‌شود و مرحه دوم وقتی است که او بیمار می‌شود و خودش را در آستانه مرگ می‌بیند. در این مرحله نگاه او به زندگی هم ناامیدانه است و در آثاری که در این دوره نوشته، با این رویکرد به همان سوال پاسخ‌های متفاوتی می‌دهد. نحوه پاسخگویی او هم متفاوت می‌شود و در این دوره می‌آید و زندگی خودش را از سال 1848 تا 1852 مرور می‌کند و می‌خواهد جواب سوال را با مرور تجربیات خودش پیدا کند و در پایان تأملات این دوره، مرگ را شاهکار زندگی خودش می‌بیند و احساس می‌کند که باید برای کامل‌کردن تأملات فلسفی خود و رسیدن به صحیح‌ترین درک از مسائل، مرگ را در آغوش بکشد. مرحله سوم هم زمانی است که این آدم دارد با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کند. در نهایت هم در 42 سالگی از دنیا می‌رود و چنانکه پیشتر هم اشاره شد، حق مالکیت نوشته‌های خود را برای نامزدش به ارث می‌گذارد.

انتهای پیام
captcha