حسن پلارک، مشاور و دستیار ویژه فرمانده نیروی قدس و رئیس ستاد پشتیبانی جبهه مقاومت که سالها دوست و همرزم سردار شهید قاسم سلیمانی بود و از سوی سردار به عنوان رئیس ستاد بازسازی عتبات عالیات، مسئول بازسازی و توسعه عتبات شده بود، در گفتوگو با ایکنا، به بیان خاطرهای از حضور سردار سلیمانی در بالای گنبد حرم امام حسین(ع) پرداخت و گفت: سردار سلیمانی زیاد در عراق تردد داشتند اما وقتی میخواستند به زیارت بروند با توجه به مسائل امنیتی بدون خبر و اطلاع میرفتند و معمولاً بعد از تشرف مردم مطلع میشدند که سردار به زیارت حرمهای مطهر آمده بودند. در زیارتها معمولاً با آقای ابومهدی با هم بودند. ما خبردار میشدیم که ایشان به زیارت میآیند و میروند؛ البته برخی مواقع نیز بعد از رفتن ایشان مطلع میشدیم. من از سردار گلایه کرده بودم که چرا وقتی به زیارت میآیید به ما خبر نمیدهید که حضور داشته باشیم.
ستاد بازسازی عتبات در حال بازسازی و استحکام گنبد حرم حضرت سیدالشهدا(ع) بود و بچههای ستاد بالای گنبد امام حسین(ع)، کاشی کاریها و آئینهکاریهای قبلی را جمع کرده بودند و در حال بازسازی بودند.
یکی از خبرنگاران به من گفتند که میخواهند از بالای گنبد گزارش خبری بگیرند. من با خبرنگار رفتم و با بچههایی که آنجا کار میکردند صحبت کردیم و با کارگرها بالای سر قبر آقا سیدالشهدا(ع) نماز خواندیم. قرار شد من آنجا صحبت کنم اما حضور در آن مکان، چنان مرا منقلب کرده بود که نتوانستم حرف بزنم. فیلم این برنامه از تلویزیون پخش شد اما من آن را ندیده بودم.
در حاشیه یکی از جلسات سردار سلیمانی با من شوخی کرد و گفت: یکی از فیلمهای شما را از تلویزیون دیدم، فیلم خیلی خوبی بود. پرسیدم کدام فیلم؟ گفتند همان فیلمی که به زور میخواستی گریه کنی اما گریهات نمیاومد. سردار همیشه از این شوخیها میکرد. این حرف را که زد یادم آمد که احتمالاً همان فیلم بالای گنبد است. بالای گنبد من واقعاً خودم را کنترل میکردم که گریه نکنم.
من هم خواستم شوخی کنم گفتم آنجا لازم نیست زور بزنی گریه کنی، هر کسی وارد شود گریهاش میگیرد. ضمناً لیاقت میخواهد که کسی آنجا برود. سردار گفت یعنی چی؟ یعنی من لیاقت ندارم؟ گفتم من نمیدانم؛ اما شنیدم شما میآیید و میروید به حرمها و احوالی از بچههای ما نمیگیرید که آنجا چه کار میکنند؛ حالا درست است که به خاطر مسائل امنیتی ملاحظاتی وجود دارد اما ما قول میدهیم امنیت شما را تأمین کنیم.
سردار به من گفت: ناراحت شدی؟ من شوخی کردم. گفتم نه شما ناراحت شدی؟ من هم شوخی کردم..... جلسه شورا که تمام شد، سردار مرا صدا کرد و گفت من حتماً آنجا میآیم. گفتم کجا؟ گفت: همان جایی که گفتی لیاقت میخواهد. گفتم حاج آقا من جسارت نکردم.
چهار روز بعد ساعت 9 صبح من تهران بودم. آقای پورجعفری از بغداد به من زنگ زد و گفت: حاجی (سردار سلیمانی) میگوید امروز ساعت چهار بعد از ظهر میخواهم بروم همانجایی که گریه میکنی و پرسید کسی آنجا هست به بچهها بسپار که سردار میآید.
من گفتم بله هماهنگ میکنم تا از سردار استقبال کنند. تلفن را که قطع کردم به فرودگاه زنگ زدم و دیدم که پرواز به عراق هست و سریع بلیط گرفتم و رفتم کربلا و بعد رفتم بالای گنبد و به بچههای ستاد بازسازی گفتم که حاجی (سردار) میخواهد بیاید.
همین که داشتیم صحبت میکردیم حاجی با ابومهدی آمدند و بچهها رفتند استقبال و همه آمدند بالای گنبد حرم امام حسین(ع). حاج قاسم که مرا بالای گنبد دید گفت؛ تو اینجا چه کار میکنی؟ گفتم حاج آقا به من گفتن بودن اینجا لیاقت میخواهد و خندیدم. گفت: پس ما لایق بودیم. گفتم: من که میدانستم شما لایق هستید.
تعارف کرد و گفت کار خوبی نکردی و خودت را به زحمت انداختی. وارد گنبد شدند. به محض اینکه وارد شد کنترل خود را از دست داد و گریه کرد و ما به زور سردار را بلند کردیم. از افرادی که آن بالا بودند سردار، ابومهدی و پورجعفری شهید شدند. من اقدامات ستاد برای استحکام گنبد و سایر طرحها را توضیح دادم.
ماه رمضان بود و روزه بودیم. برای افطار رفتیم و خود حاجی گفت بچهها اینجا چه صحنه جالبی است عکس بیندازیم. حرم امام حسین(ع) پشت سرمان بود و این عکسها را گرفتیم و همه افرادی که آنجا بودند تک به تک با سردار عکس انداختند.
انتهای پیام