بحث شهادت یا وفات حضرت فاطمه(س) یک بحث تاریخی است. اتفاقی است که در تاریخ اسلام رخ داده است. اشکال کار این است که ما برخی اتفاقات را به تنهایی در نظر میگیریم و جدا از زمینههای اجتماعی و سیاسیشان بررسی میکنیم، بعد به مواضع افراطگونه یا تفریطگونه میرسیم. مثلا میگوییم حضرت زهرا(س) به شهادت رسیدند، به نحوی که انگار عدهای از قدرتمندان آن زمان حضرت زهرا(س) را به عنوان هدف خودشان تعیین کرده بودند و به قصد به شهادت رساندن ایشان به منزلشان رفتهاند. اگر با این تعبیر بگوییم حضرت زهرا(س) شهید شده است درست نیست و خلاف واقعیتهای صحیح تاریخی است. وقتی کسانی این روایت را به این غلظت میگویند، عکسالعملش این است یک عده بگویند حضرت زهرا(س) به مرگ طبیعی از دنیا رفتند و اصلا شهادتی مطرح نیست، در حالی که به نظر میآید هر دو تحلیل گرفتار گونهای افراط و تفریط است. وقتی کسانی بر طبل شهادت حضرت زهرا(س) میکوبند و آن را غلیظ جلوه میدهند، برای انسان این تصور ایجاد میشود که در آن جامعه و در آن روزگار حضرت زهرا(س) به عنوان هدف شماره یک عدهای تعریف شده بود و میبایست از بین میرفت. بازتاب این نظر، همان تحلیل دوم است.
اصل ماجرا این است؛ مسئله شهادت یا وفات حضرت زهرا(س) یک حلقه از یک سلسله ماجراست. اگر این حلقه را در سلسله ماجرا بگذاریم معنادار میشود. من چند بند از آن ماجرا را عرض میکنم و معتقدم اگر این قضایا به صورت علمی تحلیل شود هیچ اشکالی ندارد بازگو شود، چراکه جزئی از تاریخ اسلام است و ما نمیتوانیم نسبت به تاریخ اسلام بیتفاوت باشیم.
جامعه پس از رحلت پیامبر اسلام را تصور کنید که در آن جامعه امیرالمومنین(ع) مشغول تجهیز پیامبر(ص) است و تا حضرت را کفن و دفن نکند به مسئله دیگری فکر نمیکند. در همین ماجرا عدهای در محلی به نام سقیفه مذاکراتی میکنند و خلیفه اول را انتخاب میکنند. بعد خلیفه اول را به مدینه میآورند و برای او بیعت میگیرند. این مسلم است که حضرت علی(ع) و طیفی از دوستان او از اتفاقاتی که رخ داده ناراضی هستند. حتی اگر سنی هم باشیم نمیتوانیم بگوییم امیرالمومنین(ع) و دوستان او از انتخاب خلیفه اول استقبال کردند. پس تاریخ را چه میشود کرد؟ تاریخ میگوید عدهای ناراضی بودند و از بیعت استنکاف کردند. حضرت علی(ع) هم زمانی که احساس کرد وحدت اسلامی خدشهدار میشود بیعت کردند.
وقتی یک اتفاقی میافتد و عدهای از آن اتفاق ناراضی هستند، طبعا در یک جایی اجتماع و تبادل نظر میکنند. اینطور که از روایات تاریخی برمیآید خانه علی(ع) مرکز تجمع ناراضیان و کسانی بود که بیعت نکرده بودند. از آن طرف برای دستگاه خلافت مسئله حیاتی است که کانونی از مخالفان و ناراضیان علیه او شکل نگیرد و مشهور نشود که چهرههای موجهی مثل امیرالمومنین(ع) بیعت نکردند. بیعت نکردن امیرالمومنین(ع) میتوانست ماهیت خلافت خلیفه جدید را زیر سوال ببرد.
در این شرایط به خانه امیرالمومنین(ع) مراجعه شده است تا این ناراضیان متفرق شوند. چون در منزل به راحتی باز نشده است متوسل به زور و فشار شدند و در صحن و سرا و حیاط خانه، میان خلیفه دوم و زبیر درگیری اتفاق افتاده است و او شمشیر زبیر را زمین زده خودش را هم مورد تهاجم قرار داده است. در این فرآیند آسیبهایی متوجه اهل منزل میشود و تألماتی حاصل میشود. آنچه برای حضرت زهرا(س) حادث شد، در این مسیر اتفاق افتاده است. ایشان بدون اینکه هدف اول و محوری قدرتمداران باشد مورد تألماتی واقع میشود که به دلیل آن تألمات به بستر بیماری میافتد. آیا کسی هست بگوید حضرت زهرا(س) از زمان پدرشان سابقه بیماری داشت؟ نه، ما گزارشی در تاریخ نمیبینیم ایشان سابقه بیماری داشته باشد و علت وفات زودرسشان این باشد. آیا کسی هست گفته باشد حضرت زهرا(س) عمر طولانی کرده است؟ خیر از مسلمات تاریخ اسلام است که حضرت زهرا(س) به فاصله کوتاهی پس از درگذشت پدر بزرگوارشان از دنیا رفتند و حتی در بعضی از پیشبینیهای پیامبر(ص) هم این مطلب آمده بود.
یک رفتاری از خلیفه اول و مشاور او که پس از او به خلافت رسید در تاریخ ثبت شده و این رفتار را بخاری در کتاب صحیح خودش آورده است. بعد از اینکه آب از آسیاب افتاد و ناراضیان پراکنده شدند، ابوبکر و عمر خاطرشان جمع شد که امنیت نسبی را برقرار کردهاند، به فکر میافتند از حضرت زهرا(س) که آسیبی دیده است و بیماری متوجهشان شده است عیادت کنند، لذا میآیند در خانه حضرت زهرا(س) را میکوبند. حضرت در را باز میکند. میگویند ما به عیادت آمدیم. حضرت میگویند فکر نمیکنم دختر پیامبر(ص) راضی به ملاقات با شما باشد. آنها میگویند اگر تو واسطه بشوی، او روی شما را زمین نمیزند. رفتار انسانی اهل بیت(ع) را نگاه کنید! با وجود اینکه خود ایشان ناراحت و دلخور است، خدمت حضرت زهرا(س) میرود و میگوید این دو نفر به قصد عیادت آمدهاند. حضرت میگویند من راضی نیستیم اینها را ملاقات کنم. حضرت میفرمایند مرا واسطه قرار دادند، اجازه بدهید بیایند. این دو نفر میآیند و بر بالین حضرت زهرا(س) مینشینند و میگویند آمدیم حال شما را بپرسیم. حضرت از آنها روی برمیگرداند و میفرماید من جملهای از پیامبر(ص) را به یاد شما میآورم اگر شنیدید تصدیق کنید اگر نشنیدید تکذیب کنید. پیامبر فرموده است؛ «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی» یعنی فاطمه(س) پاره تن من است، اگر کسی فاطمه(س) را بیازارد مرا آزرده است. این حدیث، حدیث خیلی معروفی بود و این دو نفر نتوانستند بگویند پیامبر چنین چیزی نگفته است، لذا تصدیق کردند.
حضرت زهرا(س) فرمودند من شهادت میدهم در حالی خدا و رسول را ملاقات خواهم کرد که شما مرا آزردید. گرچه ایشان مستقیما هدف آن دو نفر نبودند ولی وقتی به خانه علی(ع) یورش میآورند تا ناراضیان را متفرق کنند به ایشان صدمه رسیده است و اذیت شدند و پیامبر(ص) فرموده بود اگر کسی فاطمه(س) را اذیت کند مرا اذیت کرده است. وقتی آن دو نفر به هدفشان که طلب حلالیت بود نرسیدند خداحافظی کردند و خارج شدند. چندی بعد هم حضرت زهرا(س) از دنیا رفتند.
من سعی کردم خیلی منطقی و علمی سلسله ماجراهای قبل و بعد واقعه را عرض کنم. شما که این صحبتها را شنیدید میتوانید بر این اتفاقات عنوان شهادت بگذارید که به نظر من از جهاتی مناسب است بدون اینکه خیلی غلیظش کنیم و به بعضی از جزئیات بها دهیم، چراکه مسلم بودن جزئیات برای من جا نیفتاده است. میخواهید اسمش را وفات بگذارید ولی این چه وفاتی است؟ وفات یک بانوی جوان، سالم، بدون سابقه بیماری و بسیار زودرس پس از رحلت پیامبر(ص). اگر مسائل را به دور از جانبداری و طی یک سلسلهای از وقایع ببینیم و قطعات پازل را درست کنار هم بچینیم به نتیجهای که باید برسیم خواهیم رسید.
در تمام این جزئیات یک مطلب مسلم است و آن تهدید به آتش زدن در خانه حضرت زهرا(س) است که البته آتش نزدند. وقتی به خانه حضرت زهرا(س) مراجعه میکنند، عمر دق الباب میکند. پشت در یک نفر میگویند چه میخواهی؟ میگوید میخواهیم با علی(ع) و مخالفان حرف بزنیم. گفتند اگر در را باز نکنیم چه؟ گفت آتش میزنیم، ولی به نظر من آتش نزدند. چنانکه عرض شد هدف سیاسیشان هم پراکندهسازی مخالفان بوده است، چراکه نمیخواستند یک اجتماع ناراضی شکل بگیرد و تبدیل به یک هسته مقاومت شود. این مطلب را ابنقتیبه دینوری ذکر کرده است، ابن ابی الحدید هم در شرح نهج البلاغه آورده است. اینها مسائلی است که انسان میتواند به آن استناد کند.
وقتی جریانات شیعی در قرنهای سوم و چهارم شکل میگیرند، به تدریج مطالبی افزوده میشود. یک نفر به نام ملامحسن واعظ کاشفی، کتابی به نام «روضه الشهدا» دارد که درباره مصائب امام حسین(ع) است. این کتاب پر از داستانسرایی است و بسیاری از آنها واقعیت ندارد. هدفش هم این بوده که میخواهیم حکومت یزید را به فجیعترین وضعی که ممکن است خشن جلوه دهیم و از آن طرف مظلومیت اهل بیت(ع) را در حد اعلی برای مردم گزارش کنیم. لذا به روضههای ساختگی متوسل میشوند، ولی یک عاقلی میگویند اصل ماجرا چه بود؟ اصل ماجرا این بود امام حسین(ع) و یارانش در یک جنگ نابرابر در صحرای کربلا به شهادت رسیدند و اهل بیتشان به اسارت رفتند.
خود این کلیات میتواند هر انسان آزادهای را تکان دهد. اگر ما به همین کلیات استناد کنیم مظلومیت امام حسین(ع) را گزارش کردهایم، دیگر چه حاجتی است به جزئیاتی متوسل شویم که معلوم نیست اصالت دارد یا نه. میخواهم بگویم تاریخ زندگی حضرت زهرا(س) یا امام حسین(ع) کلیات قطعی دارد که همان کلیات قطعی برای اثبات مظلومیت حضرت زهرا(س) و اهل بیت(ع) کفایت میکند و دیگر نیاز نیست به آن شاخ و برگ بدهیم و به برخی جزئیات دامن بزنیم و بیدلیل بین خودمان و اهل سنت فاصله ایجاد کنیم تا بعد برخی بگویند پس غیرت علی(ع) کجا بوده که میبیند به همسرش تعرض میشود و سکوت میکند.
بر اساس روایت اصلا قرار نبوده به حضرت زهرا(س) تعرضی شود. اصلا ایشان هدف اول و مستقیم سیاستمداران نبودند ولی در دعوا حلوا پخش نمیکنند. وقتی یک عدهای وارد خانه میشوند، بگیرد و ببند است. طبیعی است اهل منزل وحشت کنند و آسیب ببینند. من معتقدم تاریخ کلیاتی دارد و باید فرآیندی و سیستماتیک دیده شود و تحلیل شود. همان کلیات برای اثبات بسیاری از حقانیتها و مظلومیتها کفایت میکند و نیازی نداریم از وقایع ساختگی و ذکر برخی جزئیات که راوی امینی ندارد سخن بگوییم.
انتهای پیام