بازسازی فلسفه در ساحت عقل در فلسفه اسلامی/ متافیزیک دینی نداریم
کد خبر: 4025819
تاریخ انتشار : ۱۳ دی ۱۴۰۰ - ۱۴:۵۱
مهدی ساعتچی بیان کرد:

بازسازی فلسفه در ساحت عقل در فلسفه اسلامی/ متافیزیک دینی نداریم

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید مطهری اظهار کرد: وقتی به فلسفه اسلامی نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم آنچه در این فلسفه رقم خورده این است که مؤلفه‌های فرهنگی در این فلسفه معقول شده و گویی فلسفه در ساحت عقل بازسازی شده است.

به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست علمی «سیر شکل‌گیری و تطور مکاتب فلسفه اسلامی» امروز دوشنبه 13 دی‌ماه از سوی  انجمن فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه شهید مطهری، واحد خواهران برگزار شد. 
مهدی ساعتچی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید مطهری در این نشست با موضوع فلسفه اشراق به سخنرانی پرداخت که در ادامه می‌خوانید:
 
اگر فلسفه اسلامی نبود الان تصویری از خدا به مثابه امر ضروری نداشتیم. تصویر متکلمان این است که خدا امری همیشگی و در همه زمان‌ها است اما این تصویر از خدا به مثابه امر ضروری را فیلسوف است که به ما می‌دهد. از سوی دیگر  وقتی به فلسفه اسلامی نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم آنچه در این فلسفه رقم خورده این است که مؤلفه‌های فرهنگی در این فلسفه معقول شده و گویی فلسفه در ساحت عقل بازسازی شده است. در فلسفه سهروردی نیز در بدو امر مشاهده می‌کنیم که معقول‌سازی امور مورد توجه قرار گرفته و با گسترش کمی در مؤلفه‌ها و مضامین مواجه هستیم که پیش از آن چنین چیزی نبوده است و اسامی و اصطلاحاتی در فلسفه وی وارد شده که پیش از آن وجود نداشته است. البته اگر در اینجا از معقول‌سازی سخن می‌گوییم منظورمان این نیست که آن امر، قبل‌تر عقلانی نبوده است بلکه منظور ما توجه سهروردی به جنبه‌های عقلانی امور است.

دلایل تحول در فلسفه سهروردی

اینکه فلسفه سهروردی برخی مسائل را اضافه کند باعث نمی‌شود فلسفه وی را تازه بدانیم بلکه مسئله این است که آیا اصطلاحات جدیدی که وی در فلسفه خود به آنها اشاره کرده است بر بنیاد تازه‌ای استوار شده‌اند یا خیر؟ و در این شرایط است که می‌توانیم از فلسفه تازه سخن بگوییم. ما معتقدیم که این بنیاد فلسفی است که اجازه ورود چهره‌های تازه‌ وارد همانند حکمت ذوقی را به فلسفه سهرودی می‌دهد نه جنبه‌های عرفانی. حال سؤال این است که چه چیزی به سهروردی اجازه چنین تحولاتی را داده است. 
 
عمده دلایل بیان شده برای تحول فلسفه در حکمت اشراق، دلایل بیرونی همانند ضربه سهمگین ابوحامد غزالی در تهافت الفلاسفه، رواج آموزه‌های تصوف و نبودن میزان و مبنایی برای تنسیق این بحث‌ها هستند. به نظرم این موارد به عنوان علل ناقصه می‌توانند درباره تحول در فلسفه سهروردی به ما چیزهایی بگویند اما تا وقتی تحولی در خود فیلسوف ایجاد نشود فلسفه هم عوض نمی‌شود. حال سؤال این است که آیا می‌توان چنین چیزی را در وی پیدا کرد.
 
سهروردی می‌گوید من یک مدافع سرسخت حکمت مشاء بودم. در این شرایط وی نیازی به چیز تازه‌ای نداشته‌ است چراکه همان فلسفه، جهان را برایش تبیین کرده و جهان هستی را به خوبی برای وی توضیح داده است. اما خوشبختانه در آثار سهروردی می‌توانیم جایی پیدا کنیم که وی از تحول خودش صحبت می‌کند. سهروردی در تلویحات از یک دشواری فلسفی سخن می‌گوید. او معتقد است مدتی در مسئله علم درگیر بودم و از اینجا کار فلسفی سهروردی شروع می‌شود. 

شکاف بین ذهن و عین در فلسفه سهروردی

سهروردی با آموزه علم بی‌واسطه راضی می‌شود یعنی فراتر از اینکه بخواهیم علم را از طریق مفهوم پیدا کنیم. مسئله برای وی شکاف بین ذهن و عین است چراکه آنگونه که فلسفه مشاء توضیح می‌دهد برای وی راضی کننده نیست بنابراین با این تحول در معرفت، بنیان تازه‌ای در فلسفه شکل می‌گیرد و در این شرایط همه متافیزیک و مابعدالطبیعه را دگرگون می‌کند. این بنیاد همان علم حصولی است، در حالی که ابن سینا از علم حضوری سخن گفته بود. برای سهروردی بنیاد مابعدالطبیعه اهمیت دارد لذا وی شکل خداشناسی، انسان‌شناسی و متافیزیک را عوض می‌کند و همین باعث می‌شود ما با فلسفه متفاوتی از سوی سهروردی مواجه باشیم. 
 
وقتی سهروردی این بنیادهای جدید را گذاشت، فیلسوف در همه جهان‌ها حاضر می‌شود چراکه اگر می‌خواهید علم بی‌واسطه داشته باشید باید در عالم ماده باشید و دیگر معلول بالذاتی نیست که از طریق آن به شیء خارجی برسیم. آن چیزی که به سهروردی اجازه چنین کاری داد مبنای وی در معرفت بود چراکه علم حضوری، جایی است که هستی و معرفت در آنجا تطابق دارند. آغاز فلسفه در فلسفه مشاء از بدیهی‌ترین مفهوم و در سهروردی در آشکارترین مشهودات یعنی «من» است. سهروردی در قسمت دوم حکمت اشراق که مربوط به مابعدالطبیعه است بنیاد فلسفه را عوض می‌کند و حال که این بنیاد تغییر کرد، به شکل ظاهری ممکن است چیزهایی شبیه قبل باشند اما آغاز برهان جدید از منظر وی، از وجود بی‌واسطه است لذا از بدیهی‌ترین مشهود در نزد خودش که «من» باشد آغاز و از این «من» به تشریح تمام عالم می‌پردازد. 

مؤلفه‌های فرهنگ ایرانی در فلسفه سهروردی

سهروردی با این تغییر بنیادها توانست بسیاری از مؤلفه‌های دیگر را وارد فلسفه کند. وی همچنین توانست مؤلفه‌های فرهنگی ایرانی و نیز اصولی را وارد فلسفه خود کند که در آن آورده‌های اهل تصوف هم مورد استفاده قرار گیرد. برخی توصیه‌های وی به سلوک انسان را از باب موعظه می‌دانند اما بر اساس فلسفه وی، ضرورتاً انسان باید اهل سلوک باشد چون وی انسان را به گونه‌ای یافته که اگر این انسان بخواهد به خوشبختی برسد باید این مراتب را طی کند. اینها مواردی هستند که بنده از فلسفه سهروردی یافتم و به نظرم وی هنوز حرف‌های تازه‌ای برای ما دارد.
 
نکته‌ای که در پایان باید به آن اشاره کنم این است که اصل فلسفه، مابعدالطبیعه است و الهیات ذیل آن است. متافیزیک دینی هم نداریم ولی می‌توانیم آموزه‌های دینی را بر اساس متافیزیک یعنی نسبتی که با هستی دارد بیان کنیم. متافیزیک ملاصدرا نیز بشری است که البته این به معنای ضدیت با دین نیست چراکه خداوند فقط در قرآن و روایات نیست و در همه عرصه‌ها می‌توان خداوند را یافت.
 
انتهای پیام
captcha