طرح «حامیم» (طرح توانمندسازی دانشجویان فعال فرهنگی، اجتماعی و سیاسی) یک دوره آموزشی، معرفتی و بصیرتی ویژه دانشجویان فعال فرهنگی و اجتماعی در دانشگاهها است که هفته اول مهر در قم برگزار شد و ۳۳۰ دانشجوی دختر و پسر از دانشگاههای مختلف استان خوزستان در این دوره شرکت کردند.
متن زیر یادداشت یکی از دانشجویان شرکتکننده در این دوره است:
رخدادها و پیشامدهای زندگی، گاه بسیار تأثیرگذارتر از آن چیزی هستند که بدان میاندیشیم. تغییرات بزرگ، عمدتاً از حرکتهای کوچک پدید میآید و دقیقاً از نقطهای که هیچوقت پیشبینی نمیشود، آغاز میگردد. مثل مردی که در دامنه کوهی قدم میزد و سنگریزههای زیر پایش را با کفش خود خود پرت میکرد، اما ناگهان به خود آمد و دید ۴۰ سال گذشته و کوه را جابجا کرده است.
حامیم، پیام متنیِ سادهای بود در کانال اطلاعرسانی دانشگاه فرهنگیان. مثل هر پیامی، میشد آن را نخواند، میشد آن را نادید گرفت، یا حتی از زیر انگشت لیز میخورد و به تاریخ میپیوست، اما دستی بزرگتر، چینش پلههای نردبان زندگی ما را برعهده دارد.
ثبتنام در این دوره به راحتی و تندی و همواری هرچه تمامتر پیش رفت. حتی دوستان صمیمی همراه نیز با من همراه ساخت تا لذت و بهرهام از این دوره را دو چندان کند.
خبر تعلیق و نامشخص بودن زمان و مکان دوره، نگرانیهایی را به جهت گرفتاریها و برنامههای زندگی برایم پدید آورد، اما این بار هم مصلحت خداوندی، بی نقش و اثر ناایستاده بود و توفیق زیارت بانوی صبر و سخاوت را ضمیمه رهاوردها نمود.
روز حرکت، وارد نمازخانه دانشگاه که شدیم، نخستین دیدار من و همسفرهایم بود؛ چهرههای ناآشنا، اما در عین حال ناغریبه. صمیمیتی در صورت آنها بود که حس دوستی و نزدیکی از آن میتراوید. مرکب ما، به ظاهر یک اتوبوس، اما در واقع کشتی بود که بر موجهای شوخی و خنده و سیلابهای صفا و خرمی سیر میکرد. سیل و خیزابهایی که تا همین لحظه که دستم در حال جنبیدن است، هنوز فرو ننشسته و آرام نگرفته است.
وقتی در کنار مردمی هستیم که هر کدام آب و رنگی دارند، آداب و رسمی را پایبندند و رهروی خطی جداگانهاند، انتظار هر اختلاف و افتراق و ناسازگاری را میکشی. دستکم خطهای ناموازی اصطکاکی را، هرچند اندک، باید با هم داشته باشند. زهی خیال خام! پیوندی از مهر و مرام که در بین دوستان نو یافتهام در هفت روز پیش برقرار شد، روز به روز مستحکمتر و شفافتر میشود. گویی هر کدام تکه پازلی هستند که دست در دست یکدیگر صفحه پیروزی و شادکامی جمع را کامل میکنند.
اما زندگی ناگهگیریهای خودش را هم دارد؛ حوادثی که در این چند روز چهره آسایش کشورم را مخدوش ساخت، برای ما نیز بیدردسر نبود. امنیتی که از خیابانها سلب شد، نگذاشت تا برنامههای چیده شده به درستی پیش رود و حصری ناگریزانه را برای ما رقم زد که محدود به دیوارهای اردوگاه بود.
اما از حق نگذریم، شاید این رخدادها باعث شد مقداری توی ذوقمان بخورد و لذت شهر و بازارگردی را از ما بگیرد، اما تنور بحثها و گفتمانها و گعدههای این چند روز را حسابی داغ کرد. موضوعاتی که چه برای قشر مذهبی و چه غیر مذهبی حائز اهمیت و توجه است و بارها صدر جدول جار و جنجالها و داد و بیدادها و جنگ و نزاعهای دانشجو-استادی و میان دانشجویی را تصاحب کرد.
این ماجرا یک خوبی دیگر هم داشت؛ در کلاسها و بحثهای عادی، عموماً شرم یا ترس یا تواضع دانشجویان را از نظر دهی باز میدارد، اما چنین موضوعاتی همواره ملموسِ تمام اقشار جامعه و ادیان و مذاهب و فرهنگهای گوناگوناند که همین گستردگی سبب میشود تا همه دوستان یا دستکم بیشتر آنها میل به شرکت در بحثها را در خود بیابند و سخن بگویند و تو عیارشان را بسنجی و به درون و مخازن وجودیشان واقف گردی. برای هر کشوری که نیروی انسانی از مهمترین سرمایه تلقی میشود، این فعالیتها پیوسته و حیاتی است.
کلاسهای درس، در سه عنوان مختلف، با حضور استادانی شکیبا، مجرب و مسلط برگزار شد. کلاسهایی که خستگی را در آنها فراموش کردم و شک و شبهه را در آنها نشناختم. کلاسهایی که سالها چشم به راهشان بودم. محیطی که صندوقچه محفوظات از آن پر نمیگردد، بلکه روح از آن سیراب میشود. زیبایی محیط نیز بر طراوت و حوصله ما میافزود.
اما گذشته از همه اینها، همه این حال خوب از درونی پاکیزه و سالم ناشی میشود. مانند یک آینه تخت که نور را به درستی باز میتابد و تصویر صحیح را مینمایاند، دوستان من، همچون آینههایی تخت و تمیز، نور اهل بیت(ع) و حضرت فاطمه معصومه(س) را امانتدارانه به سوی جامعه خویش باز میتابانند و من از همراهی با چنین صافدلانی خداوند را سپاس میگذارم. خداوند را سپاس میگویم در این هفت روز گسترهایی ژرف و پهن از احساسات را، چه شادی چه غم، چه حرص و چه خشم و چه لذت و چه انزجار را تجربه کردم، اما شادیاش بر همه اینها میچربید و من از آن شاکرم. زندگی یعنی تغییر و تغییر یعنی تأثیر.
شکر و سپاس حقیقی روزی است که این آموختهها، دیدهها، شنیدهها و دادههای اندوخته را به کار گیرم و این هزینهها را که روزی صرف رشد من شده، سرمایه رشد دیگران سازم و من بر این امیدوارم و از «خواستن»، بر «شدن» امید دارم.
یاسین قنادان، دانشجوی دانشگاه فرهنگیان
انتهای پیام