وجوه اشتراک و افتراق فقیهان و عارفان در نظرگاه اجتماع
کد خبر: 4110369
تاریخ انتشار : ۰۷ دی ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۹
جعفری هرندی بیان کرد:

وجوه اشتراک و افتراق فقیهان و عارفان در نظرگاه اجتماع

محمد جعفری هرندی ضمن اشاره به وجوه اشتراک و افتراق فقها و عرفا تصریح کرد: مردمی که وابسته به جامعه دینی هستند زمانی که تمام تکالیف خود را با رعایت موازین فقهی انجام دهند و در صدد آن هستند که برابر آموزه‌های دینی به کاری افزون بر تکالیف بپردازند معمولا به سراغ مسائل اخلاقی و عرفانی می‌روند.

به گزارش ایکنا، نشست «نگرش جامعه اسلامی به آموزه‌های فقهی، فلسفی و عرفانی» ظهر امروز 7 دی‌ماه با سخنرانی محمد جعفری هرندی استاد دانشگاه آزاد اسلامی در دانشگاه مذاهب اسلامی برگزار شد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

فقها و عرفا نمایندگان دو نوع تفکر دینی‌اند که در پاره‌ای از آموزه‌ها خودهمپوشانی و اشتراک دارند و در بعضی موارد متفاوت می‌اندیشند و مختلف عمل می‌کنند و گاه این تفاوت اندیشه و عمل به رویارویی و احیانا درگیری که خالی از جنگ و ستیز و خونریزی هم نیست، منجر می‌شود.

صرف‌نظر از این که گروندگان به هر دینی در حوزه درون‌دینی خواه ناخواه نگرش‌ها و برداشت‌های متفاوتی از مبانی اصلی دارند و همین امر باعث درگیری‌هایی شده است، چون در مسائل سیاسی و اجتماعی ایران فقیهان و عارفان آثار شگرفی ایجاد کردند، لازم است نگاهی هر چند به صورت اجمالی به تفاوت‌ها و اشتراکات آنها تا جایی که مربوط به امور جامعه و سیاست است داشته باشیم.

عرفان و فقه در اینکه از یک خاستگاه که همان دین است مشروعیت خود را کسب می‌کنند مشترکند و هر دو برای ماخذ و متون مقدس دینی و بزرگان اولیه دین و به خصوص بنیان اولیه دین احترام قائلند. در حوزه اسلام و مذهب شیعه، که بحث فعلی معطوف به این مذهب است، فقیهان بر پیشوایی حضرت رسول اکرم(ص) و پس از او حضرت علی(ع) و یازده امام دیگر تاکید دارند و تلاش می‌کنند آرای فقهی خود را از سخنان ایشان، در قالب وحی که بازگوکننده آن رسول خدا است و سنت که قول و فعل و تقریر معصوم است، استنباط کنند و وقتی نوبت به اجماع می‌رسد مستند بودن آن را برای اثبات حکم شرعی منوط به کاشفیت از قول معصوم می‌دانند. افزون بر این، فقها خود را جانشین و نایب عام معصوم(ع) دانسته، چنانکه قضا و تصدی امور حسبیه از دیرباز تحت اشراف فقها انجام می‌شود.

استناد شیوه عرفا به امیرالمومنین(ع)

عرفا هم اندیشه عرفانی خویش را از پیشوایان دین و به خصوص حضرت رسول و امامان معصوم(ع) و صحابه پیامبر(ص) اتخاذ می‌کنند و امور عرفانی را در سخن و رفتار این بزرگان جست‌وجو می‌کنند و چون نوبت به ایجاد تشکیلاتی چون سلسله تصوف و بحث مرید و مرادی می‌رسد، رابطه خاصی تحت عنوان دست به دست شدن و پوشاندن خرقه صوفیانه را تا یکی از بزرگان دین و بیشتر تا حضرت علی(ع) پیش می‌برند.

وجه اشتراک دیگر این است که فقها و عرفا، به خصوص در جامعه تشیع، از پشتوانه مالی مردم برخوردارند و این مردمند که با عنوان مقلد و مرید تامین‌کننده هزینه‌های مربوط به مراجع و مرشدان خود هستند. فقیهان از هدایا و سهم امام و احیانا زکات برای اداره امور مربوط بهره‌مند می‌شوند و مرشدان و اقطاب صوفیان هم از هدایای مریدان خویش که در قالب نذورات و موقوفات پرداخت می‌شود ارتزاق می‌کنند. این دو گروه کمتر از کمک‌های دولت‌ها و حکومت‌ها استفاده می‌کنند و حکومت‌ها هم ردیفی در مخارج عمومی برای تامین هزینه ایشان اختصاص نمی‌دهند، اگر چه حکمرانان به دور از سمت حکومت ممکن است با انگیزه شخصی به فقیه یا قطب یا هر دو آنان کمک مالی بکنند.

وجه اشتراک دیگر این است که هر دو گروه فقیه و عارف در جامعه دارای باشگاه و محل اجتماعند و این اماکن از تقدس برخوردارند. فقیهان جایگاه و باشگاه رسمی‌شان مدرسه و مسجد است و صوفیان تکیه و خانقاه. گرچه در تاریخ آمده که گاه خانقاهی دستخوش تخریب و غارت شده، ولی روی هم رفته معمولا به دلیل نگاه ویژه‌ای که به خانقا می‌شده و محل مراجعه همگان بوده و صوفیان بیشتر به آن توجه داشتند و مجالس خاص خود را در آنجا برگزار می‌کردند از نوعی تقدس و مصونیت برخوردار بوده است.

شاید به دلیل اینکه در کنار مسجد، که از دیرباز محل محل اجتماعی مسلمانان بوده، خانقا به وجود آمد، به تناسب برای به پا داشتن بعضی از مراسم مرتبط با مذهب شیعه که در صدر اسلام انجام نمی‌شده اماکنی همانند تکیه، حسینیه، مهدیه و نظایر آن‌ها هم تاسیس شد.

وجوه افتراق فقها و عرفا

فقیهان در امور دنیا و آخرت مردم که جنبه حقوقی و کیفی دارد اظهار نظر می‌کنند و مردم هم برای حل و فصل چنین اموری به آنان مراجعه می‌کنند. به عبارت دیگر مراجعات مردم به فقها عمدتا در اموری است که برایشان جدی تلقی می‌شود و انتظار دارند فقیه در اظهار نظر خود کار را یکسره کند و فتوی دهد که این کار صحیح است یا باطل، حلال است یا حرام، قابل کیفر است یا نه. فقیه نمی‌تواند و از او انتظار نمی‌رود که پرسش‌کننده را به لیت و لعل و بیم و امید حواله کند اما عارف در پاسخ به مشکل مرید با یک نگاه وسیع موضوع را مورد توجه قرار می‌دهد و قاطعانه، به خصوص وقتی پاسخ نومیدکننده باشد، سخن نمی‌گوید و اظهار نمی‌دارد که مشکل غیر قابل حل است. عارف، مرید خود را امیدوار می‌کند و در عین حال او را به تلاش در رفع مشکل و اصلاح امر ترغیب می‌کند بدون آن‌که پیامد کار را گوشزد کند. بدین جهت است که گفته می‌شود آموزه‌های عرفانی ظرفیت کنار آمدن و آمیزش با دیگر آموزه‌ها را تا حدی دارد ولی آموزهای فقهی دارای چنین ظرفیتی نیست و در حد و مرز معینی خود را محبوس می‌کند.

این که حافظ آسایش دو گیتی را در «مروت با دوستان و مدارا با دشمنان» می‌داند، بر اساس همین نگرش عرفانی است. در حالی که فقیه و شاید بتوان گفت حقوقدان با یک خط‌کش مدرّج که درجات آن را مقررات و قانون ترسیم کرده، مرز حق و باطل را کاملا متمایز می‌کند و نوع رفتار را هم به صورت جدّی تعلیم می‌دهد.

تفاوت دیگری میان فقها و عرفا هست؛ گروهی از مردم که چندان مقید به مبانی دینی نیستند ولی در زمره دینداران به حساب می‌آیند و به تعبیر دیگر رسماً از جامعه خارج نشدند ولی به تکلیف دینی کمتر عمل کرده یا اصلا عمل نمی‌کنند، در مواقع خاص و نقاط عطف زندگی به فقه رجوع می‌کنند و می‌خواهند موازین فقهی در خصوص آنان اجرا شود. این نقاط عطف را در زندگی می‌توان تولد، ازدواج و مرگ دانست که در این مواقع چنین افرادی خود را محتاج اجرا و رعایت مراسم دینی می‌دانند و گاه سرسختانه می‌خواهند تمام آنچه را دین در خصوص موردی مقرر داشته به مرحله اجرا درآید.

یک فرد غیرمقید یا کم‌تقید به آداب دینی حتما هنگام ازدواج موازین مقرر در شریعت که برای ازدواج و به اصطلاح حلال شدن روابط زناشویی وضع شده را اجرا می‌کند و چون دارای فرزند می‌شود آداب دینی مربوط به تولد را که هر چند اندک است رعایت می‌کند و حتی ممکن است در نامگذاری رسمی فرزند خود از نام بزرگان دینی استفاده کند، اگر چه در فراخواندن پسر یا دختر خود نام دیگری را به کار برد.

مردمی که وابسته به جامعه دینی هستند زمانی که تمام تکالیف خود را با رعایت موازین فقهی انجام دهند و در صدد آن هستند که برابر آموزه‌های دینی به کاری افزون بر تکالیف بپردازند معمولا به سراغ مسائل اخلاقی و عرفانی می‌روند و در این جا است که مرجع ایشان عارف خواهد بود، نه فقیه. فرد متدینی که واجبات و مستحبات دینی را در محدوده احکام و موازین مقرر انجام داده و از کتاب دعا و رساله عملیه مجتهد به دلیل عمل کردن به دستورات آنها فارغ شده است، جویای مقامات عرفانی می‌شود و این امور است که روح او را سیراب می‌کند.

انتهای پیام
captcha